کتاب کاپیتان سیاه یازدهمین جلد از مجموعهی معماهای شرلوک هلمز نوشتهی سر آرتور کانن دویل و ترجمهی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.
بازرس هاپکینز برای حل پرونده ای جنایی تلگرافی با این مضمون برای دوست قدیمی اش شرلوک هلمز می فرستد؛ مردی به نام کاپیتان "پیتر کری" که سال ها در کار صید نهنگ و موجودات دریایی بود، به طرز فجیعی به قتل رسیده و هیچ رد و اثری از قاتل پیدا نشده است. کاپیتان مرد بسیار بداخلاق، تند خو و دائم الخمری بود که همراه همسر و دخترش در محله ای به نام ساسکس زندگی می کردند. او کلبه ی کوچکی در نزدیکی خانه اش ساخته بود که شب ها در آن جا می خوابید. شب سه شنبه پیتر با بداخلاقی به داخل اتاقکش می رود و نیمه های شب صدای فریاد او شنیده می شود. از آن جایی که او هر شب بر اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی، اختیارش را از دست داده و داد و فریاد سر می داد؛ همسر و دخترش به فریادهای آن شب او توجهی نکرده و فکر می کنند کاپیتان مانند شب های دیگر حالش خراب است. اما روز بعد جسد کاپیتان را در حالی که با نیزه ای به دیوار چسبیده شده بود می یابند. هاپکینز با هیچ کس مراوده ای نداشت و حالا قتل او ابهامات و سوالات بسیاری را به وجود آورده است. شرلوک هلمز و همکارش دکتر واتسون برای حل این پرونده ی جنایی راهی ساسکس می شوند ...
مجموعه کتاب شرلوک هلمز با موضوع ماجراها، معماها، پرونده ها و داستانها در سی و شش جلد مختلف برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. شرلوک هلمز یکی از مشهورترین کارآگاهان در ادبیات داستانی انگلستان است که از هوش و ذکاوت بالایی برخودار است؛ طوری که با دیدن ظاهر مردم از شخصیت درونی آن ها آگاه می شود. او با شم کارآگاهی و تیزبینی خود، به کمک دوستش دکتر واتسون پرده از راز جنایات و معماهای پیچیده ای برداشته و حقیقت را آشکار می سازد.
برشی از متن کتاب
«اتاقک درست شبیه داخل یک کشتی و پر از مگس هایی بود که مرتب وزوز می کردند. در یک طرف اتاقک تخت خواب تاشو قرار گرفته بود و در طرف دیگر توی قفسه ها وسایل کشتی خودنمایی می کرد. روی دیوار پر از نقشه بود و عکس نقاشی شده ی تک شاخ دریا نیز دیده می شد. در میان این پیتر سیاه را هم مانند سوسکی به دیوار سنجاق کرده بودند. نیزه در سینه اش فرو رفته، چند سانتی متری وارد دیوار شده و او را آویزان کرده بود. آقای هلمز، من روش تحقیق شما را بلدم و سعی کردم آن را دنبال کنم. هیچ چیز در اتاق جا به جا نشده بود. رد پایی هم روی زمین نبود.»
هلمز حرف او را قطع کرد و گفت: «پس رد پایی ندیدی؟» بازرس کمی ناراحت شد و گفت: «نه آقای عزیز هیچ رد پایی ندیدم.» هلمز گفت: «هاپکینز، من معماهای جنایی زیادی را حل کرده ام اما هنوز به جنایت کاری بر نخورده ام که پرواز کند! حتما رد پا وجود دارد شاید با دقت دنبال آن نگشتی.»
هاپکینز با ناراحتی بیشتر گفت: «اصلا بهتر بود از اول شما را با خبر می کردم و خودتان می دیدید که رد پایی وجود ندارد. نیزه را از قفسه ای برداشته بود که نیزه ی دیگر هم نشان می داد قاتل از اولین اسلحه ای که به دستش رسیده، استفاده کرده است. قتل ساعت دو صبح اتفاق افتاد و پیتر سیاه لباس کامل پوشیده بود. به نظر می رسید با قاتل قرار ملاقات داشته است.»
«روی میز یک شیشه ی نوشیدنی و دو لیوان کثیف وجود داشت. وسط میز هم یک کیسه ی تنباکو بود. جنس کیسه از پوست حیوان بود و روی آن رو حرف پ. ک دیده می شد. چند گرم تنباکوی قوی که معمولا در کشتی از آن استفاده می کنند، نیز داخل کیسه بود. این دفترچه را هم پیدا کردم.» و دفترچه ی کهنه ای را به هلمز داد. هلمز به دفترچه نگاه کرد. روی آن حروف نخست نام و نام خانوادگی نوشته شده بود: ج. ن 1883. داخل دفترچه نام های بیشتری بود.»
(کتاب های قاصدک)
نظرات کاربران درباره کتاب کاپیتان سیاه (معماهای شرلوک هلمز 11)
دیدگاه کاربران