کتاب سرخ و سیاه اثر استاندال
کتاب سرخ و سیاه که اولین بار در سال 1830 منتشر شد، داستانی تقریباً واقعی دارد که "استاندال" آن را با الهام از گزارشِ محاکمه ای در روزنامه ی دادگاهی محلی، نوشته است. ماجرا از این قرار بود که پسر جوان و تیزهوشی به نام "آنتوان برته"، در این دادگاه محاکمه می شد. مدتی قبل، این جوان که در نزد کشیش خود شخصیتی بسیار ممتاز داشت و به مدرسهی علوم دینی هم راه یافته بود، به علت ضعف مزاج مدرسه را ترک می کند و معلم سر خانهی فرزندانِ آقای "موسیو" می شود.
این جوان در همان بدو ورود با زن صاحبخانه رابطه ای پنهانی برقرار کرد. چندی بعد، شغل تازه ای پیدا کرده و به عنوان معلم به خانه ی دیگری می رود و با دخترِ این خانواده هم سر و سِری پیدا می کند؛ اما سرانجام، رازش بر ملا شد و او را از خانه بیرون کردند. این اتفاق باعث شد که او بقیه ی کارهایش را نیز از دست بدهد. برته که پر از خشم شده بود، تصمیم گرفت انتقام بگیرد؛ بنابراین روزی در کلیسا به سمت زنی که باعث همه ی این اتفاقات شده بود، تیری شکلیک کرد. اتفاق خاصی برای زن نیفتاد، اما برته به دلیل اقدام به قتل مجازات شد و حکم اعدام او را صادر کردند.
بخشی از کتاب سرخ و سیاه
روشنایی در اتاق بود، چراغ خوابی در شومینه می سوخت؛ ژولین انتظار این بدبختی تازه را نداشت. خانم دو رنال با دیدن ورود او به سرعت از تخت خوابش پایین جست و داد زد: یعنی چه! چند لحظه با گیجی گذشت. ژولین نقشه های بی پایه اش را از یاد برد و نقش طبیعی خودش را بازیافت. اینکه زنی به آن زیبایی از او خوشش نیاید به نظرش بزرگترین بدبختی آمد. در جواب به سرزنش های او کاری نکرد به جز این نکته که به پاهایش بیافتد و زانوهایش را ببوسد. از آنجا که خانم با خشم و اعتراض شدید با او حرف می زد به گریه افتاد.
چند ساعتی بعد هنگامی که ژولین از اتاق خانم دو رنال بیرون میرفت می شد به سبک رمان ها گفت که دیگر هیچ چیزی نمانده بود که دلش بخواهد. در واقع پیروزی را که ممکن بود با تحرک توام با آن همه ناشی گری به آن برسد، مدیون عشقی بود که انگیخته بود و همچنین اثر غیرمنتظره ای که زیبایی های دلفریب بر او گذاشت.
اما در شیرین ترین لحظه ها هم قربانی غروری غریب بود و هم چنان وانمود میکرد که در حال اجرای نقش مردی است که به غلبه بر زنان عادت دارد: به نحوی باور نکردنی و توجه بسیار کرد تا جنبه های دوست داشتنی خودش را خراب کند. به جای آن که به شور و هیجانی فکر کند که برمی انگیخت یا به پشیمانی هایی توجه نشان بدهد که از شدت آن شور نشان داشت، در همه مدت حتی یک لحظه از فکر وظیفه غافل نشد. می ترسید که اگر از الگوی آرمانی که در نظر داشت فاصله بگیرد دچار پشیمانی دردناک و احساس مسخره گی ابدی شود. در یک کلمه، آنچه از ژولین یک موجود برتر می ساخت درست همان چیزی بود که نگذاشت از شادکامی ای که در برابرش می دید لذت ببرد. چنین است دختر شانزده ساله ای که رنگ پوست بسیار زیبا دارد اما برای رفتن به مجلس رقصی حماقت می کند و به خود سرخاب می مالد.
خرید کتاب سرخ و سیاه
کتاب سرخ و سیاه اثر استاندال از انتشارات مرکز و نیلوفر به چاپ رسیده است. برای خرید کتاب سرخ و سیاه با بهترین ترجمه به کتابانه مراجعه فرمائید.
نظرات کاربران درباره کتاب سرخ و سیاه
دیدگاه کاربران