loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب شعیب و مردم مدین

(قصه های قرآنی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب شعیب و مردم مدین 

قصه های قرآنی را باید با دل و جان بشنویم، بخوانیم و به قدرت بی همتای خداوند بیشتر از همیشه پی ببریم. سال ها بعد از این که قوم لوط به بلای عظیم آسمانی گرفتار شدند و همه از بین رفتند، مردمی در نزدیکی آن جا شهری به نام مدین بنا کردند. این شهر در گذرگاه اصلی چند شهر قرار گرفته بود به طوری که هر تاجری برای یک شب هم شده باید در آن جا می ماند، مردم شهر برای بدست آوردن پول بیشتر در ترازوهایشان دستکاری می کردند و جنس تقلبی را به جای اجناس اصلی به تاجران می فروختند.

روزی مرد نیکوکاری به نام "شعیب" که به درستکاری معروف بود در صدد اعتراض به کار اهالی شهر برآمد، او هرچه مردم را نصیحت می کرد فایده ای نداشت. سال ها گذشت و شعیب به پیامبری خدا برگزیده شد، وی همچنان به هدایت مردم ادامه می داد و می گفت اگر دست از کارهایتان برندارید بلای عظیمی بر سرتان می آید، اما گوش هیچ کس بدهکار نبود. تا روزی که این بلای آسمانی نازل شد و همه مردم به جز شعیب و عده ای از یارانش، به هلاکت رسیدند. این داستان زیبا و پند آموز با نثری ساده روان به طور مفصل در کتاب شعیب و مردم مدین آمده است، علاوه بر محتوای کتاب، صفحات رنگی و مصور این مجموعه باعث جذب بیشتر کودکان به داستان می شود.

برشی از متن کتاب شعیب و مردم مدین


یک روز که چند کاروان بزرگ در میدان اصلی شهر بار انداخته بودند و همه در حال معامله بودند، شعیب وقت را غنیمت شمرد و روی داربست بلندی و فریاد زد: ((ای کاسبان شهر مدیَن شرم نمی کنید؟! تا کی می خواهید نان حرام بخورید؟! تا کی می خواهید کم فروشی کنید؟ تا کی می خواهید سر غریبه ها را کلاه بگذارید؟ مگر نمی دانید که خداوند همه ی کارهایتان را می بیند؟)) سپس ادامه داد: ((به هنگام خرید و فروش، پیمانه ی وزن اشیا را کم نکنید.)) این حرف های شعیب باعث شد که تاجران غریبه دست از معامله بکشند و اجناس خود را پس بگیرند.

برای همین، چند نفر از تاجران بزررگ خشمگین شدند، و به کار کنان خود دستور دادند داربست بزرگ را بیندازند و شعیب را از آن جا پایین بیاورند. به هر حال، شعیب را پایین آوردند و از میدان دورش کردند. بعد یک نفر بالای داربست رفت و فریاد زد: ((شعیب، دیوانه ی شهر ماست، شما به او محل نگذارید.)) روز بعد همان چند نفر به اطراف شهر رفتند و شعیب را پیدا کردند. شعیب مشغول رسیدگی به گله اش بود. یکی از آن ها پرسید: ((شعیب تو چه می خواهی؟ مگر تو که هستی و چه کاره ای که در معامله ما با دیگران دخالت می کنی؟ هان؟! اگر این کارها را می کنی که باج بگیری با زبان خوش بگو تا خودمان یک شبه تو را ثروتمند کنیم. بگو تا گله ات را ده برابر کنیم!)) شعیب لبخندی زد و گفت...    

(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی آدر تصویرگر: زهره ثقفی انتشارات: گاج  

 


مشخصات

  • نویسنده امید پناهی آذر
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رحلی
  • نوبت چاپ 1
  • سال انتشار 1395
  • تعداد صفحه 16
  • انتشارات گاج
  • شابک : 9786003592827

درباره امید پناهی آذر نویسنده کتاب کتاب شعیب و مردم مدین


نظرات کاربران درباره کتاب شعیب و مردم مدین


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شعیب و مردم مدین" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل