معرفی کتاب شیطان در بهشت
در زمان های خیلی دور، خداوند تصمیم می گیرد که جانشینی برای خود بر روی زمین قرار دهد؛ بنابراین تمام فرشته ها را جمع می کند و این موضوع را به آنها اطلاع می دهد. آن گاه خداوند " آدم " را از خاک خلق می کند و از روح خود در وجود او می دمد؛ سپس از تمام فرشتگان می خواهد که بر آدم سجده کنند و آنها نیز بدون هیچ مخالفتی، مطیع امر پروردگار خود شده و سر بر سجده می گذارند. در میان آن جمع فرشته ای به نام "ابلیس " سجده نمی کند و می گوید من از آتش به خلق شده ام در حالی که او از خاک متولد شده است؛ پس من از او برترم و دلیلی برای تعظیم نمی بینم.
او رو به پروردگار کرده و می گوید: می دانم که به سبب نافرمانی ام من را از بین خواهی برد ولی به من این فرصت را بده تا پایان دنیا زنده بمانم. بنابراین او از بهشت رانده می شود، از آن جایی که ابلیس از آدم کینه به دل دارد تصمیم می گیرد با هر فریب و نقشه ای که می شود او را گمراه کند و با خود به اعماق جهنم ببرد زیرا که پروردگار امر فرمودند: هر کسی که از تو پیروی کند عاقبت آتش سوزان جهنم نصیبَش خواهد شد...
" شیطان در بهشت " جلد دیگری از مجموعه ی " قصه های قرآنی " می باشد که در چند جلد از جمله یوسف کنعان، مسیح پسر مریم، در کام نهنگ، ابرهه و جنگ جویان کوچک، حبیب نجار و پیامبر، گلستان در آتش، قهرمان کوچک، گنج قارون، نبرد تبوک و حنین و... با هدف آشنا کردن کودکان با شیوه ی زندگی پیامبران، اخلاق و دینداری آنها، تهیه و چاپ شده است. متن ساده، صفحاتِ مصور و رنگ آمیزی زیبا از جمله ویژگی های مثبت این کتاب می باشد. در برخی از صفحات با توجه به داستان مطرح شده، در قسمت پایین تر از متن، آیاتی از سوره های قرآن پیرامون موضوع قصه آمده است.
برشی از متن کتاب
آدم در بهشت، تنها بود و هیچ هم زبانی نداشت. به همین خاطر، خداوند حوا را آفرید. آدم وقتی حوا را دید، خیلی خوشحال شد و خداوند را ستایش کرد. خداوند به آن دو فرمود: شما در بهشت، آزادانه زندگی کنید و از هر چه می خواهید بخورید و استفاده کنید، اما به این درخت نزدیک نشوید و از میوه ی آن نخورید. آنها به هر جای بهشت که می خواستند سر می کشیدند و لذت می بردند اما ابلیس آرام نداشت. ابلیس، هر طور که شده بود می خواست از آدم انتقام بگیرد. او با خود گفت: این طور نمی شود، باید وارد بهشت شوم تا بتوانم آدم و حوا را با نیرنگ، فریب بدهم. پس، دست به کار شد و در وقت مناسبی با حیله، وارد بهشت شد.
در بهشت به دنبال آدم و حوا گشت تا سرانجام آنها را پیدا کرد. از پشت درختی دید که آن دو با خوشحالی در بهشت می چرخند. ابلیس با خود گفت: بخندید، که روزهای خوش تان دارد به پایان می رسد. سپس جلو رفت و کنار درخت ممنوعه ایستاد. آدم و حوا که متوجه ابلیس شدند، کمی به طرف او رفتند. ابلیس با خونسردی پرسید: تا به حال از میوه ی این درخت خورده اید؟ آدم گفت: نه، ما نباید از میوه ی آن بخوریم، خداوند آن را ممنوع کرده است. ابلیس پرسی: خُب، چرا؟ مگر شما جانشین خداوند نیستید؟ آن قدر مقام تان بالاست که در بهشت آفریه شده اید! آدم گفت: به هر حال خداوند فرموده که به این درخت حتی نزدیک هم نشویم، چه رسد به این که از میوه ی آن بخواهیم بخوریم! شیطان خنده ی تمسخرآمیزی کرد و گفت: آهان! فهمیدم! شما فرشته نیستید و بهشت جای آدم ها و فرزندان شان نیست.
بالاخره دیر یا زود باید از بهشت بروید. درست است، شما نباید از میوه ی آن بخورید. خودتان می دانید خداوند برای چه اجازه نداده از میوه ی ممنوعه بخورید؟! آن دو با تعجب گفتند: از کجا باید بدانیم؟! شیطان باز خندید و گفت: نمی دانم باید حرفی بزنم یا نه؟! باشد، می گویم! آخر، هر کسی از این میوه بخورد، برای همیشه در بهشت می ماند. چون هر دوی شما باید به زمین بروید، خداوند اجازه نداده که از آن بخورید. آدم و حوا گفتند: اما ما بهشت را دوست داریم، خداوند هم ما را دوست دارد... نه، نه، حرف های تو را باور نمی کنیم!...
(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی آذر تصویرگر: مریم ثقفی انتشارات: گاج
نظرات کاربران درباره کتاب شیطان در بهشت
دیدگاه کاربران