کتاب جنگ احزاب

معرفی کتاب جنگ احزاب

در سال های آغازین اسلام، پیامبر (ص) مخالفان و دشمنان زیادی در میان کفار داشت. آن ها از گسترش فزاینده‌ی اسلام بیمناک بودند و می خواستند جلوی حضرت محمد و دین اسلام را بگیرند؛ تا این که روزی سران قبایل مختلف عرب از جمله قوم بنی نضیر، قریش، بَنی غطفان، بنی اسد و بنی سلیم دور هم جمع شدند. آن ها با یکدیگر عهد بسته و هم پیمان شدند که هر طور شده کار پیامبر و دینش را برای همیشه یکسره کنند. پیامبر اکرم از این پیمان مطلع شد و با یارانش درباره‌ی چگونگی رو در رو شدن با سپاه عظیم دشمنانشان مشورت کرد.

سلمان فارسی از میان همه بلند شد و یکی از روش های مبارزه‌ی ایرانیان با دشمن در جنگ های نابرابر را توضیح داد؛ پیشنهاد او کندن خندق دور شهر بود. سلمان چگونگی انجام این روش و کندن خندق را شرح داد و همه این راه حل او را پذیرفتند. آن ها دور تا دور مدینه گودال هایی عمیق کندند که اگر کسی وارد آن ها می شد، دیگر قادر به خروج نبود. یاران پیامبر به سرعت مشغول کندن زمین شده و بی وقفه کار کردند تا این که لشکر دشمنان به نزدیکی شهر رسید.‌‌..

بچه ها همواره قصه ها را دوست دارند، آدم بزرگ ها هم با سرزمین قصه آشنایی دیرینه دارند. به همین دلیل خداوند بزرگ و مهربان در کتاب بزرگ و بی نظیرش گاهی با زبان قصه سخن می گوید، داستان های گذشتگان را روایت می کند؛ تا از آن ها عبرت بگیریم و زندگی بهتری داشته باشیم. مجموعه ی قصه های قرآنی روایت و تصویر را در کنار هم قرار داده تا شاید قطره ای از اقیانوس زلال و بی نهایت معجزه ی خداوند را به کودکان عرضه کند. این مجموعه در جلدهای مختلف، قصه هایی کوتاه از قرآن را به زبانی ساده و قابل فهم برای کودکان و نوجوانان به رشته‌ی تحریر در آورده است تاهم اوقات خوشی را برایشان رقم بزند و هم نکته ای به آنها بیاموزد.

برشی از متن کتاب

وقتی پیامبر (ص) از پیمان احزاب با خبر شد، یارانش را دعوت کرد و آن ها را در جریان گذاشت. لشکر دشمن، بیش از ده هزار نفر بود که همگی آنها مسلح و آماده ی کارزار بودند. وقتی مسلمانان از این پیمان بزرگ مطلع شدند و فهمیدند که لشکر دشمن، قدرتمند تر از همیشه و تا دندان مسلح به سراغشان می آید، سکوت کردند و به فکر فرو رفتند. در این میان، سلمان فارسی ایستاد و گفت: "ما در ایران، روشهای مختلفی در جنگ های نابرابر داریم. تمام این روش ها را فرماندهان ایرانی ابداع کرده اند و یکی از آن ها، خندق است." مسلمانان به یکدیگر نگاه کردند و رو به سلمان پرسیدند: "برایمان توضیح بده سلمان! ما تا به حال چنین چیزی را نه دیده ایم و نه شنیده ایم!" سلمان گفت: "باید در اطراف مدینه خندق بکنیم. خندقی که نتوانند از رویش بپرند و اگر رفتند داخل آن، نتوانند به راحتی از آن بیرون بیایند." پیامبر (ص) پیشنهاد سلمان را پذیرفت.

بقیه هم به سلمان آفرین گفتند و روز بعد، حدوداً سه هزار نفر از یاران پیامبر دست به کار کندن خندق شدند. در همان جلسه، تصمیم گرفته شد که هر ده نفر‌، چهل ذراع خندق حفر کنند. همه با شور و اشتیاق و از این که با یک نقشه ی خوب جنگی پیروز خواهد شد، شروع به کار کردند. مسلمانان با تمام نیرو از سحر تا شام، بی وقفه، خندق کندند. محل خندق، طوری بود که تیراندازان، می توانستند آن را در تیر رس خود داشته باشند. چنانچه دشمنان می توانستند از آن بگذرند، تیراندازان آنها را شکار می کردند. همه چیز برنامه ریزی شده بود؛ اما، زمان کوتاه بود.

لشکر دشمن از مکه به طرف مدینه به راه افتاده بود و مسلمانان باید بی وقفه کار می کردند. برای همین هیچ کس حتی برای غذا خودن به خانه اش نمی رفت و زن ها غذای همسران و پسرانشان را کنار خندق می آوردند. روزها گذشت تا این که بالاخره، خندق آماده شد و مسلمانان توانستند کمی استراحت کنند و برای نبرد آماده شوند. سه روز بعد، لشکریان دشمن به خندق رسیدند...    

(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی تصویرگر: مریم ثقفی انتشارات: گاج