دربارهی کتاب قاشق چای خوری هوشنگ مرادی کرمانی
کتاب قاشق چای خوری، یکی از بهترین و خواندنیترین رمان های ایرانی میباشد. کتاب "قاشق چای خوری" مجموعه داستانهای کوتاه و زیبا تحت عناوین "باغ کاکا"، "سه چرخه"، "قاشق چای خوری"، "شکلات"، "ستاره"، "نمک"، "پتوس بهرام، پتوس نگار"، "بابا جان"، "سختگیر"، "سیسمونی"، "خانهی خودم"، "عاروسو" و "پای بلند پنگوئن" میباشد که روایتهایی با محتوای اجتماعی و عاشقانه دارند و به گونهای ماهرانه، مخاطب را با حکایتهای قصهی خویش همراه میسازند.
بنا بر اظهارات خود آقای هوشنگ مرادی کرمانی، این کتاب، آخرین اثر وی و به نوعی خداحافظی با دنیای نویسندگی می باشد که تاسف و ناراحتی مخاطبین و علاقه مندان به آثارش را به دنبال داشته است. در داستان "باغ کاکا"، شخصیت اصلی داستان، "دلنشین"، دختر دانشجویی پرنشاط است که استاد ادبیاتی به نام "منصور" دارد. "طوطی"، مادر دلنشین، در دوران جوانی اش، خاطرات زیادی را با این استاد داشته و قطعه عکسی قدیمی از تصویر این مرد و خانواده اش را توسط دلنشین به دست منصور خان می رساند. دلنشین به هنگام دادن این عکس، به استاد می گوید که آن را از جانب طوطی خانم برایش آورده است.
منصور پس از تفکری عمیق، زن و دختری را به یاد می آورد که روزگاری در همسایگی او زندگی کرده و حالا آن دخترک کوچک و شیرین زبان، دانشجوی موفق یکی از کلاس هایش می باشد. وی با به یاد آوردن روزهای پر فراز و نشیب گذشته، غرق در خاطراتی می گردد که ماجراهای خواندنی را برایش رقم زده است.
بخشی از کتاب قاشق چای خوری مرادی کرمانی
باغ کاکا
استاد از راهرو از میان همهمه و سلام سلام ذدانشجوها، کیف به دست، می رفت. دلنشین دوید، راهس را بست، رو به رویش ایستاد:
- سلام آقای دکتر.
- سلام جانم، فرمایش؟
- استا شما طوطی خانم یادتان هست؟
استاد نرمه ی گوشش را با دو انگشت مالاند. چشم تنگ کرد. لب هایش را جمع کرد. لب پایین را جگذاشت لای دندان هاش، کمی فشار داد. دلنشین را نگاه کرد، خوب نگاه کرد. لبخندش را دید:
- تو دختر طوطی هستی! چه شباهتی! چه زود بزرگ شدی!
دلنشین لبخندش را بیش تر و درشت تر کرد. زیرکانه و شیرین گفت:
«دختر همسایه زود بزرگ می شود.» و پاکتی از لای کتابش درآورد:
- طوطی خانم داده، جا گذاشته بودید. سلام رساند.
- از کجا می دانست من این جا هستم؟
- اسم تان، منصور خان، نشانی ها را دادم.
صدایش را بلندتر کرد: «استاد من دانشجوی شما هستم.»
استاد گشت، روی بینی اش چروک انداخت، از ته ته ذهنش گذشته ی خاک گرفته اش را پیدا کرد و کشید جلو. فوتش کرد، خاکش را رفت. دست کشید. برق انداخت.
- بازارچه ی سعادت، کوچه ی سماوران ... شماره ی 8 ... طوطی، بله. در قهوه ای ... بله ... بله. پدر و مادرت کی آشتی کردند؟
- هیچ وقت، مادرم راضی نشد.
تو پاکت عکس بود. عکس نوجوانی استاد، سیاه و سفید، ایستاده کنار مادر و دختر عمه اش زهرا. پشت سرشان اتاق پنج دری، تو درگاه گلدان شمعدانی؛ پر گل و شاداب.
استاد تند دوید رفت سر کلاس.
***
وقتی منصور نبود، طوطی کلید را از زیر آجر لق سر پله ها بر می داشت، می رفت تو. دماغش را می گرفت. لب و لوچه اش را ورمی چید. خم می شد، زانو می زد، از زیر تخت جوراب های مچاله را بر می داشت، می برد سر حوض. می شست. با پودر و صابون عطری. می انداخت رو بند میان حیاط. می ایستاد نگاه شان می کرد. باد جوراب ها را تاب می داد. تاب می داد. طوطی پیش می رفت. بینی جلو می برد و عطر خوب جوراب ها را در باد بو می کشید. خوش بود. همسایه ها از پشت پنجره و اتاق های شان نگاهش می کردند. سر تکان می دادند، با چشم و ابرو به هم دیگر نشانش می دادند؛ پوزخند.
طوطی اتاق منصور را دسته ی گل می کرد. آجرهای سایسیده، چروک و سیاه کف اتاق را برق می انداخت. سر و صورتش را می بست. جزوه و کاغذها و کتاب ها را ذفوت می کرد، خاک شان را می تکاند. می چید سر طاقچه؛ مرذتب و با سلیقه؛ به کتاب ها ور می رفت، با شوق، تک تک، ورق شان می زد، بی آن که چیز زیادی سر درآورد.
منصور دو تا بستنی لیوانی می گذاشت توی پاکت، بغل رانش قایم می کرد. دور از چشم همسایه ها، یکی برای دلنشین و یکی برای مامانش طوطی. اگر دست خالی می آمد دلنشین می دوید جلوش، پاهاش را بغل می گرفت: «منشور کان ... بشتنی.»
طوطی دلنشین را بغل می زد. آرام می زد پشت دستش...
کتاب قاشق چای خوری به قلم هوشنگ مرادی کرمانی توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب قاشق چای خوری
باغ کاکا
سه چرخه
قاشق چای خوری
شکلات
ستاره
نمک
پتوس بهرام، پتوس نگار
باباجان
سخت گیر
سیسمونی
خانه ی خودم
عاروسو
پای بلند پنگوئن
- نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
- انتشارات: معین
نظرات کاربران درباره کتاب قاشق چای خوری | هوشنگ مرادی کرمانی
دیدگاه کاربران