loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب مرد سرخ صورت

(قصه های قرآنی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب مرد سرخ صورت

پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) عمویی به نام ابولهب داشت. ابولهب مرد بت پرست و مال اندوزی بود و چهره ای سرخ رنگ داشت به همین دلیل او را در مکه مرد سرخ روی می شناختند. ابولهب همراه همسر حیله گر و فریبکارش، ام جمیل زندگی می کرد. آن ها دائما با پیامبر مخالفت می کردند و از این که روز به روز بر تعداد خداپرستان و یاران پیامبر افزوده می شد، حسابی ناراحت بودند. ابولهب مردمی را که از شهرهای دیگر به مکه می آمدند تا حضرت محمد (ص) را ببینند فریب داده و به آن ها می گفت که برادر زاده ی من دچار جنون شده است.

پیامبر به گفته ها و رفتارهای عمویش هیچ توجهی نداشت و همیشه در پاسخ آن ها سکوت می کرد. او می دانست که خداوند به زودی آن ها را درگیر عذابی عظیم خواهد کرد. یک روز بین کافران و یاران حضرت جنگی به نام "بدر" درگرفت. ابولهب که از پیروزی سپاه کافران بسیار مطمئن بود در جنگ شرکت نکرد و در خانه ماند تا خبر پیروزیشان را برایش بیاورند. اما نه تنها سپاه کافران مغلوب شد و بسیاری از آن ها از بین رفتند بلکه در پی شنیدن این خبر اتفاقی برای ابولهب پیش آمد که او هرگز فکرش را هم نمی کرد ...

مجموعه ی قصه های قرآنی همان طور که از نامش پیداست داستان های عبرت آموزی را از دل قرآن به نثری ساده و روان برای کودکان و نوجوانان روایت می کند. کتاب های بسیاری از این مجموعه به چاپ رسیده است که در هر یک از آن ها یک قصه ی بسیار زیبا از زندگی پیامبران، امامان و یا معجزات آن ها برای هدایت انسان ها را بیان می کند. وجود تصاویر بسیار زیبا در تمام صفحات بر جذابیت این کتاب ها افزوده و آن ها را برای کودکان بیش از دبستان نیز قابل استفاده می سازد.

برشی از متن کتاب مرد سرخ صورت


به این ترتیب بدون این که محمد (ص) را ببینند از آن جا می رفتند. وقتی ام جمیل و ابولهب موفق می شدند مسافران و علاقه مندان به دیدار محمد (ص) را گمراه کنند از خوش حالی سر از پا نمی شناختند. یک بار ابولهب گفت: «اما این طور خرج ما دارد بالا می رود و هر روز باید چند نفر از علاقه مندان محمد را پذیرایی کنیم! ام جمیل گردن بندی قطور و پر از الماس ی گردن داشت. آن را با دست گرفت تکان داد و گفت: «به لات و عزی قسم که اگر قرار باشد این گردنبندم را بفروشم و آن را خرج کنم تا محمد نتواند دینش را گسترش دهد، این کار را می کنم. هر طور باشد می خواهم جلوی محمد و دینش را بگیرم.» سپس، باز به گردن بندش دست کشید و گفت: «تو که می دانس چقدر این گردن بند را دوست دارم، حتی بیشتر از تو.»

ابولهب گفت: «حتی بیشتر از من؟!» ام جمیل گفت: «بله! حتی بیشتر از تو!» روز بعد ابولهب با افتخار همین حرف هایی را که بین شان رد و بدل شده بود، در جمع دوستانش گفت و زد زیر خنده و ادامه داد: «ام جمیل گفت گردن بندش را هم می فروشد، او گفت که گردن بندش را حتی از من هم بیشتر دوست دارد.» همه خندیدند. مدتی بعد یکی از کسبه های بازار ابولهب را دید و گفت: «شنیده ام که خدای محمد وعده داده که ام جمیل وارد جهنم خواهد شد در حالی که هیزم کش جهنم است!» ابولهب خندید و گفت: «عجب ترسیدم!» هفته ها گذشت و محمد دست از تلاش نکشید. گر چه دشمنی های زیادی علیه او می شد، اما روز به روز پیروانش بیشتر می شدند. سرانجام، بین کافران قریش و مومنان جنگ در گرفت؛ جنگ بدر. جنگی تمام عیار که ابولهب خودش در آن شرکت نکرد، چون فکر می کرد لشکر مشرکان که خودش بزرگ لشکر بود، به راحتی محمد و پیروانش را شکست می دهند و به نیم روز نمی کشد که پیروز بر می گردند.        

(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی آذر تصویرگر: زهره ثقفی انتشارات: گاج

 


مشخصات


درباره امید پناهی آذر نویسنده کتاب کتاب مرد سرخ صورت


نظرات کاربران درباره کتاب مرد سرخ صورت


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مرد سرخ صورت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل