loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب ابراهیم و پرندگان مرده

(قصه های قرآنی)

5 / 5
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب ابراهیم و پرندگان مرده

زمان زیادی از دعوت حضرت ابراهیم و شکستن بت ها نمی گذشت که نمرود، حاکم ستمگر تصمیم گرفت تا ابراهیم را در آتش بیاندازد، از این رو هیزم های فراوانی در میدان شهر جمع کردند، اما به محض اینکه ابراهیم را در آتش انداختند، آتش به دستور خداوند به گلستان تبدیل شد.

نمرود که از این شکست بسیار عصبانی شده بود، دستور داد تا حضرت ابراهیم را به همراه یارانش از شهر بیرون کنند. ابراهیم با یارانش به طرف شهری دیگر راه افتادند. آن ها به سرزمینی خوش آب و هوا رسیدند و در آن جا ساکن شدند. روزی ابراهیم به یارانش گفت که می خواهد برای راز و نیاز با خداوند مدتی به کوهستان برود، او در حال راز و نیاز از خداوند خواست تا چگونگی زنده شدن موجودات در روز قیامت را نشانش دهد، از این رو پروردگار فرمان داد که ابراهیم چهار پرنده را شکار کرده و آن ها را تکه تکه کند، هر قسمت را روی یک کوه بگذارد؛ حضرت ابراهیم فرمان خداوند را اجرا کرد.

بعد از اندک زمانی در نهایت تعجب دید که تکه های گوشت پرندگان در هوا معلق شدند و با سرعت شگفت آوری اجزای بدن هر یک از آن ها به هم چسبیده و زنده شدند. حضرت ابراهیم با دیدن این صحنه در برابر عظمت خداوند به سجده افتاد... این داستان قرآنی بسیار زیبا و آموزنده همراه با تصاویری شاد و جذاب برای کودکان در کتاب ابراهیم و پرندگان مرده تالیف شده است.

برشی از متن کتاب ابراهیم و پرندگان مرده


سرانجام نمرود فریاد زد: «پرتابش کنید!» ابراهیم (ع) را پرتاب کردند. ابراهیم (ع) درست وسط کوه آتش افتاد، اما باز هم مثل قبل با آرامش لبخند می زد، مردم که منتظر فریاد و نعره ی ابراهیم بودند با تعجب جلوتر رفتند. نمرود که بیشتر از بقیه تعجب کرده بود، از تختش پایین آمد و به آتش نزدیک و نزدیک تر شد. او دید که ابراهیم با چشمان بسته لبخند می زند. یک باره آتش به گلستان تبدیل شد و گل ها و شکوفه های رنگارنگ از هر شعله ی آتش بیرون زدند.

کمی بعد گل های رنگارنگ شکفته شد و پرنده های زیبا و خوش آواز میان شاخه های بوستان به پرواز درآمدند و این گونه کوه آتش به گلستانی زیبا تبدیل شد! نمرود به سرعت از پله های بلندترین ساختمان محل بالا رفت و همه چیز را از آن بالا تماشا کرد. نمرود آن قدر شگفت زده بود که فریاد زد: «ابراهیم! به راستی که خداوند تو بزرگ است و من می خواهم برای او قربانی کنم. من دستور می دهم چهار هزار گوسفند و گاو فراهم کنند تا بزرگ ترین قربانی را برای بزرگ ترین خداوند جهان برپا کنم!» ابراهیم در حالی که از آتش بیرون می آمد گفت: «ای نمرود تا قلبا به خداوند ایمان نیاوری، هیچ قربانی از طرف تو پذیرفته نمی شود!»

ابراهیم به طرف مردم رفت و یارانش را در آغوش کشید بسیاری از بت پرستان هم به سمت حضرت ابراهیم رفتند و گفتند: «ای ابراهیم! ما از همین لحظه به خداوند تو ایمان می آوریم و بت پرستی را برای همیشه کنار می گذاریم.» عده ای از بت پرستان که هنوز ایمان نیاورده بودند به طرف نمرود رفتند و به او گفتند: «ای نمرود بزرگ، اگر کاری نکنید به زودی سلطنت و حکومت را از دست می دهید!» نمرود از آن ها خواست تا به قصرش بروند و چاره ای بیندیشند. روز بعد آن ها به قصر نمرود رفتند.  

به روایت: امید پناهی آذر تصویرگر: مریم ثقفی انتشارات: گاج  

 


مشخصات


درباره امید پناهی آذر نویسنده کتاب کتاب ابراهیم و پرندگان مرده


نظرات کاربران درباره کتاب ابراهیم و پرندگان مرده


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ابراهیم و پرندگان مرده" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل