دربارهی کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی
داستان کتاب وداع با اسلحه در مورد جوانی به نام «فردریک هنری» میباشد که درگیر جنگ بیهودهای شده است که هیچ کس معنای آن را درک نمیکند. سربازانی که به اجبار در جنگ شرکت کردهاند، به شدت با این جنگ مخالفاند و افسران تکلیف خود را نمیدانند و اصولاً هدف شروع این جنگ را درک نمیکنند.
سردارانی که مسئولیتِ این نبرد را به عهده گرفته اند، هیچ گونه سر رشته ای از این کار ندارند و گاهی فرمان عقب نشینی می دهند و بعد سر راه می نشینند تا افسرانی را که عقب نشینی کرده اند، تیر باران کنند. وضعیت این جنگ مشخص نیست و فردریک هنری با وجود این که از این جنگِ بی رحمانه جان سالم به در می برد اما روح و روان اش به هم می ریزد و "وداع با اسلحه" اعماق روح زخمی و خونین فردریک را به تصویر می کشد.
ارنست همینگوی که اولین بار این کتاب را در ساال 1928 به دست چاپ سپرد، خودش در شمار افرادی است که از جنگ آسیب دیده اند. به همین دلیل در "وداع با اسلحه" زندگی کاراکتری را روایت می کند که زخم های جسمانی اش، کنایه از زخم های کاری تر و عمیق تری دارد که نسل های بعد از جنگ با خود به همراه دارند. همینگوی با بیان حالات روحی و روانی بعد از جنگ، می کوشد همه ی حق مطلب را ادا کند و شکست و پیروزی را که همیشه در تقابل با یکدیگرند، از نگاهی نو مورد بررسی قرار دهد.
بخشی از کتاب وداع با اسلحه؛ ترجمهی هانیه چوپانی
روز گرمی گذشته بود. سر پل پلاوا، آن بالای رودخانه، رفته بودم. همین جا بود که می بایست حمله آغاز شود. سال گذشته ممکن نبود آن دست رودخانه پیش برویم چون فقط یک راه از تنگه به سوی پل شناور سرازیر می شد و آن هم به فاصله یک میل زیر آتش مسلسل و توپ بود. به قدر کافی هم فراخ نبود تا همه ماشین هایی که برای حمله لازم بود از آن عبور کنند و اتریشی ها می توانستند آن را به یک کشتارگاه مبدل کنند ولی ایتالیاییها از آب گذشته بودند و نیروهایشان را در آن دست کمی گسترده بودند و تا حدود یک میلیون میل از ساحل آن سوی رودخانه را که مال اتریشی ها بود در دست داشتند.
جای بسیار ناجوری بود و اتریشی ها نمی بایست بگذارند در دست ایتالیاییها بماند. گمان می کنم چشمپوشی متقابل بود. چون قدری پایین تر، اتریشی ها هنوز یک پل را در دست داشتند. سنگرهای اتریشی ها بالای تپه ها، فقط چند متری از خطوط ایتالیایی ها فاصله داشت. شهر کوچکی هم بود ولی جز توده ای از سنگ و پاره آجر و چیزی از آن باقی نمانده بود. این توده های آجر و سنگ باقی مانده های یک ایستگاه راه آهن و یک پل سنگی متلاشی شده بود. پل را نمی شد تعمیر کرد چون آشکارا در معرض دید بود.
من از راه باریکی که به سوی رودخانه سرازیر می شد رفتم. ماشین را پشت بهداری در دامنه تپه گذاشتم، ار زوی پل شناور که در پناه کوه بود و از توی سنگرها و در شهر ویران شده و در طول شیب کنار رودخانه رفتم. همه در سنگرهاشان بودند. فشفشه ها روی پایه های خود آماده ایستاده بودند تا با یک اشاره به هوا برود و توپخانه را به کمک بخوانند یا اگر تلفن قطع شده باشد، علامت بدهند. محیط آرام و گرم و کثیف بود. از پشت سیم ها به خطوط اتریشی ها نگاه کردم کسی دیده نمیشد در یکی از سنگرها با سروانی که می شناختم یک لیوان مشروب نوشیدم و از روی پل برگشتم.
یک جاده تازه و پهن که از روی کوه می گذشت و مارپیچ به سوی پل می رفت نزدیک به تمام شدن بود. با تمام شدن این جاده حمله آغاز می شد. این جاده از سوی جنگل با پیچ های تند سرازیر می شد. نقشه این بود که همه چیز را از این جاده تازه سرازیر کنند و آن وقت کامیون های خالی و گاری ها و آمبولانس های پر و هر چیزی را که به عقب برمیگشت از همان راه باریک قدیمی پس بفرستند.
پست زخم بندی آن دست رودخانه، در ساحل اتریشی ها، زیر تیغه یک تپه بود و امدادگران می بایست زخمی ها را از روی پل شناور پس بیاورند. وقتی که حمله را آغاز میکردند باز وضع همانطور میشد. تا آنجا که من تشخیص می دادم، کم و بیش آخرین میل جاده، یعنی آنجا که سرازیری خفیف می شد، به خوبی در تیررس اتریشی ها بود. پیدا بود که می شود خاکش را به توبره کرد. اما من جایی را پیدا کردم که اگر ماشین ها از این آخرین تکه راه خطرناک هم میگذشتند می توانستند آنجا را پناهگاه خود کنند تا زخمیها پس از گذشتن از روی پل به پای ماشین برسند.
کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی با ترجمهی هانیه چوپانی توسط انتشارات آسو به چاپ رسیده است.
- نویسنده: ارنست همینگوی
- مترجم: هانیه چوپانی
- انتشارات: آسو
نظرات کاربران درباره کتاب وداع با اسلحه | ارنست همینگوی؛ چوپانی
دیدگاه کاربران