دربارهی کتاب بیست افسانهی ایرانی اثر مصطفی رحماندوست
از دیرباز در فرهنگ ایران زمین افسانهها و داستانهای فراوانی با رنگ و بوی تخیل وجود داشتهاند و در طول تاریخ ادبیات ایران این افسانهها توسط نویسندگان مختلف بازنویسی و گاهی بازسرایی شدهاند. در کتاب بیست افسانهی ایرانی تعداد 20 افسانه توسط شاعر و نویسندهی مشهور کودکان و نوجوان، مصطفی رحماندوست، برای گروه سنی ب و ج مورد بازنویسی قرار گرفته است.
سه داستان اول اثر به نام های موش دم بریده، دویدم و دویدم و گاو حسن چه جوره؟ به شکل منظوم سروده شده اند و 17 داستان دیگر کتاب به شکل نثر روایت شده اند، البته در برخی از قسمت های این داستان ها متن کتاب آهنگین بوده و از ابیات کوتاهی نیز در آن ها استفاده شده است.
در یکی از داستان های کتاب به نام موش دم بریده داستان موشی آمده است که از از دم باریک و بلند خود رضایت ندارد و آرزو دارد دمی بزرگ داشته باشد که با دیدن آن دم حتی گربه ها احساس ترس کنند. یک روز موش جارویی را می بیند و تصمیم می گیرد آن را به دم خود وصل کند و از انجام این کار احساس خوبی به او دست می دهد و فکر می کمد موش با ابهتی شده است تا این که گربه ای موش را می بیند.
موش سعی می کند از دست گربه فرار کند و به سرعت وارد لانه اش می شود، اما جارو که از ورودی لانه او بزرگتر بود از درب لانه عبور نکرد و به شدت کشیده شد و همین مسئله باعث شد دم موش کنده شود. موش که از دست دادن دمش او را بسیار غمگین کرده، دمش را به دست می گیرد و پیش پینه دوز می رود تا او دمش را بدوزد. پینه دوز برای دوختن دم به نخ احتیاج دارد و موش برای تهیه نخ باید پیش نخ ریس برود و ... .
عناوین برخی دیگر از داستان های این اثر عبارتند از: هیزم شکن و شیر، شکار آهویی که سر نداشت، لباس عید گنجشک، گهواره ی دریایی، مهرک و کلاغ و فیل و فنجان می باشد.
بخشی از کتاب بیست افسانهی ایرانی؛ نشر افق
ازهمه پر زور ترم
یکی بود یکی نبود، روزگاری بود، غیر از خدای مهربان، گنجشکی بود زار و نالان. چه فصلی بود؟ زمستان، سرمای سرد و سوزان. هرجا که زندگی بود، برف و یخ و یخبندان. گنجشک ما گرسنه بود. گرسنه بود و خسته. یک صبح زود از لانه، پرید و پر زد و رفت، دنبال آب و دانه. دانه کجا؟ آب کجا؟ دانه و آب تو سرما؟ دید همه جا سفید است. هیچ کسی در عمر خود، این برف ندیده است.
برف باریده، چه برفی. تا درو و دورترها، چیزی بجز برف نبود. بجز سفیدی برف، از دودکش خانه ها، بیرون می زد دم و دود. هرجا که رفت سفید بود، دانه نبود، آب نبود. گرسنه بود وخسته، نشست به روی یک یخ، تکه یخی شکسته. یخ که حسابی سرد بود، مایه رنج و درد بود. پاهاش به کلی یخ کرد. از زور سرما لرزید. از آن همه زور یخ، درست حسابی ترسید. رو کرد به آن تکه یخ، این جوری از او پرسید:
-ای یخِ یخ یخانی
حالِ مرا می دانی؟
چرا چنین زور داری؟
سرمای ناجور داری؟
یخ ناگهان پکر شد. غصه توی دلش، بیشتر و بیشتر شد. گفت به او: «گنجشک ناز، صاحب بالِ پرواز، حرف تو نابجا بود، چون زور من کجا بود؟ اگر که پر زور بودم، آفتاب آبم نمی کرد.مرا بخار نمی کرد، یا جویبار نمی کرد. با گرمای کم خود، خجالتم نمی داد، یا که آبم نمی کرد. من کجا و زور کجا؟ وای وای وای چه حرفها»
گنجشک پرید و پر زد. رفت به سراغ آفتاب. آفتابی که می تابید، به دشت و برف پر آب. وقتی که خورشید را دید، سلامی کرد و خندید. گرمای آفتاب را، قبایی کرد و پوشید. بعد با ادب از آفتاب، سوال خود را پرسید:
-آفتاب مو طلایی
که مهربان مایی
چرا چنین زور داری؟
گرمای ناجور داری؟
یخها را آب می کنی
خانه خراب می کنی
خورشید خانم از این حرف، قه قهی کرد و خندید. از خنده های آفتاب، سرمای سخت، ترسید. گفت به او: «گنجشک ناز، صاحب بال پرواز، حرف تو نابجا بود، چون زور من کجا بود؟ اگر که پر زور بودم، ابر مرا پاک نمی کرد. در جنگ ابر و آفتاب، گرما را خاک نمی کرد. من کجا و زور کجا؟ وای وای وای چه حرفها»
گنجشک دوباره پر زد. رفت به سراغ یک ابر. ابری که شکل موش بود، یا گوسفند، یا ببر.
ابری که هر شکلی داشت، در آسمان رها بود. در آسمان آبیف دنبال ابرها بود. وقتی که گنجشک ما، به ابر زیبا رسید، سلامی کرد و فوری، سوال خود را پرسید:
ابر سفید زیبا
نگین آسمان ها
چرا چنین زور داری؟
پرده ناجور داری؟
گرما را می رهانی
نورها را می پوشانی
پرده ابر، جا خورد، یک کمی پا به پاکرد. گنجشکک خسته را، با خنده ای صدا کرد. گفت به او: «گنجشک نز، صاحب بال پرواز. حرف تو نابجا بود، چون زور من کجا بود؟ اگر که پرزور بودم، هیکل و پوستی داشتم، اسیر باد نبودم، شکل درستی داشتم. من کجا و زور کجا؟ وای وای وای چه حرفها» ...
کتاب بیست افسانهی ایرانی (قصههای دیروز، بچههای امروز) به انتخاب و روایت مصطفی رحماندوست و با تصویرسازی پژمان رحیمیزاده توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب بیست افسانهی ایرانی
قصه های منظوم:
موش دم بریده
دویدم و دویدم
گاو حسن چه جوره؟
قصه های آهنگین:
به دنبال بخت
خیاط باشی و بزبزی جان
مرغ قشنگ تپلی
روباه باغبان
از همه پرزورترم
چه طوری نیشت بزنم؟
گهواره ی دریایی
دارکوبی که خورشید شد
لباس عید گنجشک
فیل و فنجان
دو تا عروس، دو تا داماد
خره شیر شکار می کرد
مرغ افتاد و مرد، خروس غصه خورد
شهر هیچا هیچ
شکار آهویی که سر نداشت
هیزم شکن و شیر
مهرک و کلاغ
- قصههای دیروز، بچههای امروز
- کتابهای فندق
- مولف: مصطفی رحماندوست
- تصویرگر: پژمان رحیمیزاده
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب بیست افسانهی ایرانی | مصطفی رحماندوست
دیدگاه کاربران