کتاب ابراهیم (ع) در آتش نهمین جلد از مجموعه ی قصه های پیامبران بازنوشته ی لاله جعفری و با تصویرگری ماهنی تذهیبی توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
در زمان حضرت ابراهیم مردم بت هایی از جنس چوب و سنگ می پرستیدند. آن حضرت بسیار تلاش کرد تا مردم را متوجه اشتباهشان کرده و آن ها را به سوی خدای یگانه دعوت کند. حضرت ابراهیم سعی می کرد با نشان دادن معجزات مختلف، مردم را متوجه قدرت پرودگار کند و از آنها می خواست تا فکر کنند که چطور مجسمه هایی که قادر به انجام هیچ کاری نیستند می توانند مشکلات شان را برطرف کنند. اما هنگامی که دید حرف روی آن ها اثر ندارد یک شب مخفیانه به بتخانه رفت و همه ی بت ها را شکست. نمرود پادشاه ظالم زمان حضرت ابراهیم (ع) که خود نیز بت پرست بود با شنیدن این خبر از ترس این که حرف ها و کارهای حضرت ابراهیم روی مردم تاثیر گذاشته و آن ها را خداپرست کند، دستور داد حضرت را دستگیر کنند. او تصمیم گرفت به هر ترتیبی شده پیامبر را از بین ببرد اما نمی دانست به اذن پرودگار اتفاقی خواهد افتاد که نه تنها سبب شگفتی همه می شود بلکه بسیاری از مردم دست از بت پرستی برداشته و دعوت پیامبر خدا را خواهند پذیرفت.
مجموعه ی قصه های پیامبران همان طور که از نامش پیداست شامل چند جلد کتاب با محوریت زندگی پیامبران است که با کلماتی ساده و نثری روان برای گروه سنی "ب" تالیف شده است. چهل عنوان کتاب از این مجموعه به چاپ رسیده است که در هر یک از آن ها یک قصه ی بسیار زیبا از زندگی پیامبران یا معجزات آن ها برای هدایت انسان ها را بیان می کند. وجود تصاویر بسیار زیبا در تمام صفحات بر جذابیت این کتاب ها افزوده و آن ها را برای کودکان بیش از دبستان نیز قابل استفاده می سازد.
برشی از متن کتاب
نمرود خشمگین و عصبانی بود. شنیده بود که ابراهیم بت ها را شکسته است. دلش می خواست همان جا خنجر می کشید و ابراهیم را می کشت. نعره کشید: «ابراهیم را بیاورید!» نمرود در تالار قدم می زد. می دانست که ابراهیم برای تاج و تخت او خطرناک است. با خود گفت: «تا دیر نشده باید کاری کنم. اما با ابراهیم چه کار می شود کرد؟»نمرود اطرافیانش را جمع کرد و گفت: «خطر نزدیک است! ابراهیم همه را خداپرست می کند. اگر مردم خداپرست شوند، دیگر حرف ما را گوش نمی کنند و این برای ما خطرناک است.» بعد ساکت شد و ناگهان فریاد زد: «تنها یک راه داریم؛ باید ابراهیم را از بین ببریم!» مرمد از هر گوشه می دویدند و هر کدام تکه چوبی، هیزمی می آوردند. نمرود دستور داده بود یک عالمه هیزم جمع کنند. توده ای بزرگ، آن قدر بزرگ که وقتی آتش بگیرد، انسانی را در خودش بسوزاند. نمرود دستور داده بود، ابراهیم را در آتش بسوزانند. هیزم ها زیاد و زیادتر شدند؛ به اندازه ی یک کوه. مردم به کوه هیزم نگاه می کردند. یکی کوه بزرگ را آتش زد و کوه یک دفعه گر گرفت. آتش زیاد و زیادتر شد و وحشیانه شعله کشید. آدم ها عقب دویدند و از آتش وحشی دور شدند، تا نسوزند.
(کتاب های فندق) بازنوشته ی : لاله جعفری تصویرگر: ماهنی تذهیبی انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب ابراهیم در آتش (قصه های پیامبران 9)
دیدگاه کاربران