معرفی کتاب گروفالو و موش ناقلا
روزی موش موشک باهوش و زرنگ تصمیم می گیرد تا کمی در جنگل گردش کند. در راه با روباه روبه رو می شود. روباه حیله گر که سعی در فریب دادن موش دارد به او می گوید تا به خانه اش بروند و با هم ناهار بخورند. موش موشک که پی به افکار پلید روباه برده در پاسخ به اومی گوید که قرار است با گرفالو غذا بخورد؛ اما روباه موجودی به نام گرفالو را اصلا ندیده است بنابراین موش موشک شروع به توصیف این حیوان می کند؛ گرفالو را موجودی بسیار وحشی با دندان های تیز، دو عاج بلند، و پنجه های ترسناک توصیف می کند؛ در صورتی که گرفالو اصلا وجود خارجی ندارد و زاییده ی ذهن موش موشک است. روباه نادان حرف موش را باور کرده و از ترس گرفالو پا به فرار می گذارد.
برشی از متن کتاب گروفالو و موش ناقلا
روباه گفت: «روباه کبابی؟ خداحافظ موش موشک. من که رفتم.» و دمش را گذاشت روی کولش و رفت که رفت. «عجب روباه نادانی! چطور نمی داند گرفالو اصلا وجود خارجی ندارد؟!» موش موشک توی جنگل تو در تو رفت و رفت و رفت. تا این که جغد او را دید و هوس کرد یک لقمه ی چپش کند. «کجا کجا موش موشک ناقلا؟ بفرما چای خانه ی درختی ما.» «آه. چقدر مهربانی جغد! اما راستش نمی توانم. دارم می روم با گرفالو چای بخورم.» «گرفالو؟ گرفالو کی هست؟!» «گرفلو دیگر! یعنی او را نمی شناسی؟» همان که زانوهاش قلنبه قلنبه است و انگشت های پاش برگشته، نوک دماغش را بگو! یک زگیل گنده ی سمی! «کجا می خواهی او را ببینی؟» «همین جا کنار همین رود.»
نویسنده: جولیا دانلدسون مترجم: شبنم حیدری پور انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب گروفالو و موش ناقلا
دیدگاه کاربران