معرفی کتاب جدی می گویم، سیندرلا روی اعصاب ما راه می رفت!
در این کتاب، به داستان سیندرلا از نگاهی دیگر و روایت آن از زبان نامادری سیندرلا پرداخته می شود. اکثر کودکان این داستان را شنیده اند و همیشه روایت گر آن، یک راوی نامرئی بوده است. داستان از جایی شروع می شود که نامادری سیندرلا می گوید که او اصلا بدجنس نیست و این داستان عجیب و غریب را سیندرلا از خودش درآورده است. او کل داستان را خیال بافی های سیندرلا می داند. او می گوید داستان واقعی با وراجی های سیندرلا شروع شده است.
برشی از متن کتاب
سیندی کف اتاق را جارو کرد، اما خیلی زود کارش تمام شد! در صورتی که دخترهای عزیزم کارشان را هنوز شروع هم نکرده بودند. سیندی گفت: "می دانستید سینه سرخ ها و پرستوها با من دوست اند؟ اما پرستوها از سینه سرخ ها خوششان نمی آید. پرنده های احمق! روزی روزگاری، یکی از,سینه سرخ ها... " گفتم: "سیندی جان، چطور است بروی لباس ها را بشویی، باشد؟" اما سیندی لباس ها را مثل برق و باد شست و پهن کرد. نمی دانم چطوری این کار را کرد! مجبور شدم بک کار دیگر برایش جور کنم تا سرگرم شود.
(داستان سیندرلا از زبان نامادری اش) نویسنده: تریشا اسپید شسکان تصویرگر: جرالد گرلس مترجم: محبوبه نجف خانی انتشارات: گیسا
نظرات کاربران درباره کتاب جدی می گویم، سیندرلا روی اعصاب ما راه می رفت!
دیدگاه کاربران