دربارهی کتاب لیرشاه ویلیام شکسپیر
کتاب لیرشاه اثر ویلیام شکسپیر با ترجمهی جواد پیمان توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. کتاب "لیرشاه" نمایشنامهای خواندنی میباشد که سرگذشت زندگی پادشاه بریتانیا را شرح میدهد. شخصیت اصلی این نمایشنامه مردی سالخورده و پیر به نام "لیرشاه" است که بر سرزمین "بریتانیا" حکومت میکند. وی سه فرزند دختر به نامهای "گانریل"، "ریگان" و "کردلیا" دارد و به شدت به آنها علاقهمند میباشد.
گانریل، دختر اول شاه و همسر "دوک آلبانی" بوده، ریگان، دختر دوم و همسر "دوک کرنوال" و کردلیا نیز، فرزند سوم و همسر "پادشاه فرانسه" است. در بین این سه شخص، فقط کردلیا نسبت به پدر احساسات پاک و عاشقانه ای دارد و او را می ستاید. اما دو دختر دیگر مدام با چاپلوسی ها و چرب زبانی های خود، به پدر نزدیک و نزدیک تر می شوند و او را نسبت به کردلیا سرد و بی روح می کنند. از قضا لیر شاه تصمیم می گیرد که تمام سرزمین و دارایی هایش را میان فرزندانش تقسیم نماید و به همین دلیل نیمی از سرزمین تحت حکومتش را به گانریل و مابقی را به ریگان واگذار نموده و چیزی برای خود و کردلیا باقی نمی گذارد.
شاه به محض عمل نمودن به این تصمیم، با وقایع و ناملایمت هایی رو به رو گشته و حقایقی را به چشم می بیند که وی را به شدت درگیر احساسات و ماجراهایی مهیج و جذاب می کند.
بخشی از کتاب لیرشاه؛ انتشارات علمی و فرهنگی
لیر – اهو منظور ت این است که در سرت چشم و در کیسه ات پول نیست؟ چشمانت در حال بدی است و کیسه ات نیز سبک است و با این همه می بینی که دنیا چگونه می گذرد.
امیر گلاستر – من آن را با لامسه می بینم.
لیر – چه طور مگر دیوانه ای؟ انسان می تواند بی چشم ببیند که دنیا چگونه می گذرد، با گوش هایت تماشا کن. بنگر که چگونه آن قاضی در آن سو به آن دزد ساده آن طرفی ناسزا می گوید و بد زبانی می کند. اکنون در گوش هایت جای ایشان را تغییر بده. نهانی آنان را این دست و آن دست کن حالا بگو ببینم قاضی کدام و دزد کدامیست؟ آیا دیده ای که سگ رعیت به گدایی پارس کند؟
امیر گلاستر – آری قربان.
لیر – و ان گدا از آن توله پا بگریز نهاد؟ اکنون تو می توانی قیافه ی شوکت و افتخار مرا بنگری. سگ را هم که صاحب قدرت باشد اطاعت می کنند. ای فراش فرومایه، جلوی دست خون ریزت را بگیر. مزن، برای چه آن روسپی را شلاق می زنی؟ تنبانت را بکن تا بنگری با چه حرارتی شهوت آن داری که با او همان کاری را که به خاطرش وی را شلاق می زنی انجام دهی. ربا خوار عوام فریب را به دار می زنند. عیب ها و زشتی ها هر چند کوچک و ناچیز باشند باز هم از لای جامه ی پاره پاره ات دیده می شوند.
جامه های فاخر و جامه ی خزدار هر زشتی را مسطور می دارد. گناه را با زر بپوشان و ببین که چگونه خدنگ نیرومند عدالت وقتی که به سوی آن پرتاب شد بی ان که به آن گزندی رساند خود می شکند. ولی بیا آن را با با جل و پلاسی مسلح ساز، خواهی دید که حتی گاهی کوچک نیز آن را سوراخ خواهد کرد. هیچ چیز جرم نیست. هیچ چیز – می گویم هیچ چیز و ایشان را قادر خواهم ساخت که تبرئه شوند، این اعتماد و اطمینان را از جانب من بپذیر. رفیق آگاه باش که قدرت من لب های متهم را می تواند ممهور سازد. تو چشمی شیشه ای تهیه کن و هم چون سیاست مداری پست را نمود کن که چیزهایی را که نمی توانی ببینی، می بینی اینک کفش هایم را بگیر و بیرون بکش. سفت تر! محکم تر! این طور.
ادگار – اوه مخلوطی از چیزهایی مربوط و نامربوط به زبان می راند. با دیوانگی استدلال می کند.3
لیر – اگر میل داری که برای سرنوشت من گریه کنی چشم هایم را بگیر. من تو را به خوبی می شناسم نامت گلاستر است باید شکیبا باشی. ما گریه کنان بدین جهان قدم گذاردیم و می دانی که وقتی برای نخستین بار در هوای زندگی و این جهان تنفس کردیم گریه و فقان آغاز نمودیم. من به تو موعظه خواهم کرد توجه کن.
امیر گلاستر – دریغ، دریغ از این روزگار.
لیر – وقتی به دنیا می آییم به خاطر این که قدم در جایگاه نادانان گذارده ایم می گرییم. این قالب کلاه خوبی ست. تدبیر خوبی بود اگر گله ی اسبان را با نمد نعل می کردند...
فهرست
فهرست کتاب لیرشاه؛ ترجمهی جواد پیمان
دیباچه ی مترجم
لیرشاه
اشخاص نمایش
پرده ی اول
پرده ی دوم
پرده ی سوم
پرده ی چهارم
پرده ی پنجم
شرح نکات مبهم نمایش نامه
- ادبیات کلاسیک جهان
- نویسنده: ویلیام شکسپیر
- مترجم: جواد پیمان
- انتشارات: علمی و فرهنگی
نظرات کاربران درباره کتاب لیرشاه
دیدگاه کاربران