معرفی کتاب دل درد هاپو
یک روز صبح هاپو با دل درد از خواب بیدار می شود و به مادرش می گوید که به دلیل دل درد نمی تواند صبحانه بخورد. مادر از هاپو می خواهد در تختش بماند و استراحت کند. اما هاپو با خودش فکر می کند که تمام روز در تخت ماندن کار بسیار کسالت آوری است و باید برای سرگرم شدن فکری کند. او با اجازه ی مادر از تخت بیرون آمده و مشغول درست کردن پازل می شود.
برشی از متن کتاب
مادر دستش را روی پیشانی هاپو گذاشت و گفت: «کمی هم گرمی، بهتر است برایت درجه بگذارم.» مادر به درجه نگاه کرد و دید که طبیعی است. ولی فکر کرد بهتر است هاپو آن روز را در تختش استراحت کند. او گفت: «برای این که حالت خوب شود بهتر است استراحت کنی.» هاپو گفت: «باشد مامان.» هاپو دوباره زیر پتویش رفت و سعی کرد بخوابد. ولی او شب خوابیده بود و دیگر خوابش نمی آمد. با خودش گفت: «اگر این جا دراز بکشم و هیچ کاری نکنم که حوصله ام سر می رود.» پس از جایش بلند شد و مادر را صدا زد: «مامان ... پازل درست کردن هم یک جور استراحت محسوب می شود؟» مادر لبخندی زد و گفت: «فکر کنم بشود.» بعد رفت و پازل مورد علاقه ی هاپو را برایش اورد. هاپو هم مشغول درست کردنش شد.
(کتابهای فندق) نویسنده: اریک هیل مترجم: مژگان شیخی انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب دل درد هاپو
دیدگاه کاربران