دربارهی کتاب هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع)
یکی از ویژگیهای حضرت علی (ع) توجه ایشان به فقیران و یتیمان بود. امام علی (ع) هیچ وقت طاقت دیدن اشک بچهها را نداشتند همیشه در اوقات فراغت با آنها بازی میکردند و بسیار با ادب و احترام با آنها رفتار میکردند. کتاب هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع)، هفت حکایت شیرین و آموزنده با عنوانهای به "خاطر شادی بچهها"، "انجیر و عسل"، "خنده و خرما"، "دخترک خدمتکار"، "بچهای که بوی بهشت میداد"، "آرام در کنار پدر" و "احترام به میهمان" که همگی حاکی از روابط پر مهر حضرت علی (ع) با کودکان است را روایت میکند.
در داستان "دخترک خدمتکار" می خوانیم که: روزی دختری گوشه ی بازار نشسته بود و گریه می کرد. رهگذران بی آن که به او توجه کنند از کنارش می گذشتند. دخترک هم درمانده به گریه کردنش ادامه می داد. تا این که حضرت علی به بازار آمد و بر خلاف بقیه اولین چیزی که توجهاش را جلب کرد، اشک های دخترک بود. امام به سمت او رفت و علت گریه اش را جویا شد.
دخترک برای ایشان تعریف کرد که در خانه ای کار می کند و صاحب خانه از او خواسته تا به بازار بیاید و خرما بخرد. او هم فرمان صاحب کارش را انجام داده اما مرد صاحب خانه خرماهایی را که دخترک خریده نپسندیده است و به او گفته که باید خرما را پس داده و پولش را بیاورد. اما مرد خرما فروش خرماها را پس نمیگیرد. امام با مهربانی اشک های دخترک را پاک کرد و به او قول داد تا در حل مشکلش کمکش کند ... همه ی حکایت ها نشان از مهر و عطوفت امام علی (ع) نسبت به دیگران خصوصا بچه ها دارد و مخاطب با خواندن آن ها این خصیصه ی نیکو یعنی مهربانی کردن به دیگران را می آموزد.
بخشی از کتاب هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع)
انجیر و عسل
خبر خیلی زود همه جا پیچید. همه فهمیدند که مردم همدان مقدار زیادی عسل و انجیر برای حضرت علی فرستاده اند. همه می دانستند که حضرت علی چیزی برای خودش بر نمی دارد و همه ی آن چه را که رسیده، میان مردم تقسیم می کند. این بود که هر کس کاسه و کیسه ای برداشت و راه افتاد تا سهم عسل و انجیرش را بگیرد. در شهر کوفه عسل و انجیر به سختی پیدا می شد و بسیار گران بود. همه یک جا جمع شده بودند و انتظار داشتند حضرت علی بیاید و عسل و انجیرها را میان آن ها تقسیم کند. حضرت علی امد. رو به جمعیت کرد و گفت: «اول بچه ها!»
کسی منظورش را نفهمید. حضرت رو به دو سه تن از یارانش کرد و گفت: «بروید و بچه های بی سرپرست را این جا بیاورید.»
طولی نکشید که بچه های زیادی دور حضرت علی را گرفتند. حضرت علی رو به آن ها کرد و گفت: «خودتان سراغ گونی های انجیر و ظرف های عسل بروید و هر چه دل تان می خواهد بردارید و بخورید.»
بچه ها خوشحال شدند. آن قدر عسل و انجیر خوردند که سیر شدند و کنار کشیدند. بزرگ ترها به بچه ها حسودی می کردند. صدای خنده و شادمانی بچه ها بلند بود. پس از آن امام باقی مانده ی عسل و انجیر را به طور مساوی میان مردم تقسیم کرد. یکی اعتراض کرد و گفت: «چرا گذاشتید بچه ها هر چه قدر که دلشان می خواست بخورند؛ حتی خودتان عسل و انجیر به دهانشان گذاشتید، اما نوبت به بزرگ ترها که رسید تصمیم گرفتید که بقیه را به طور مساوی بین ما تقسیم کنید؟»
حضرت علی گفت: «امام پدر بچه های بی سرپرست و یتیم است. پدر به بچه اش اجازه ی چنین کاری را می دهد. دوست داشتم چشم و دل بچه هایم سیر شود.»
کتاب هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع) اثر مصطفی رحماندوست با تصویرگری سحر حقگو توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
- کتابهای فندق
- نویسنده: مصطفی رحماندوست
- تصویرگر: سحر حقگو
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب هفت حکایت از بچهها و حضرت علی (ع)
دیدگاه کاربران