loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب وسوسه

(مجموعه مرزهای درهم شکسته 1)

5 / -
  • انتشارات : باژ
  • نویسنده : نیما کهندانی
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب وسوسه 

کیا پسر شانزده ساله ایست که توسط زنی با نام مستعار بانو دزدیده می شود. بانو یک بیمار روحی روانی مبتلا به بیماری ایدز و تحت تعقیب پلیس است. او نوجوانانی را که به سن بلوغ رسیده اند می رباید و آن ها را آلوده می کند. کیا یکی از قربانیان بانو، مدت هاست که از این بیماری و ننگی که بانو بر او گذاشته رنج می برد. پدر بزرگ کیا، فرامرز خان باستان شناس خبره و سرشناسی است. او از لحاظ روحی وابستگی شدیدی به کیا دارد و به شدت در تلاش است تا به نوه اش در مبارزه با این بیماری سخت کمک کند.

کیا بعد از مدتی طولانی بستری شدن در بیمارستان، مرخص می شود  فرامرز خان از دخترش می خواهد تا اجازه دهد کیا را همراه خودش به سفری کوتاه ببرد تا کمی روحیه اش تغییر کند. مادر کیا این موضوع را می پذیرد و پدر بزرگ و نوه راهی شیراز می شوند. فرامرز خان کیا را به پادگانی در شیراز می برد که سال ها قبل خودش در آن جا کار می کرده و برای او توضیح می دهد که آن جا قبلا باغ زیبایی بوده و به دستور محمد رضا شاه به پادگان تبدیل شده، فرامرز خان با مسئول پادگان دوستی دیرینه ای دارد بنابراین آن ها به راحتی وارد پادگان می شوند.

پدربزرگ در انتهای پادگان ساختمان متروکه ای را به کیا نشان می دهد و برایش تعریف می کند که در آن جا بایگانی مخفی دارد که هیچ کس از وجود آن اطلاع ندارد. کیا در نهایت تعجب می بیند که پدر بزرگش در کمد دیواری قدیمی را باز کرده و به وسیله ی آسانسوری که داخل آن مخفی شده به پایین می روند. در زیر زمین تشکیلات بسیار عظیم با سیستم امنیتی پیشرفته ای به چشم می خورد. دری در انتهای سالن وجود دارد که توسط سنسور صوتی با شنیدن صدای فرامرز خان باز می شود.

آن سوی در راهرویی باریک قرار دارد که تاریکی مطلق آن را فرا گرفته و فقط صداهای عجیب و جیغ های وحشتناک به گوش می رسد. فرامرز خان از کیا می خواهد بدون هیچ حرف و سوالی به کمک فانوس کوچکی که در دست دارد از راهرو عبور کند. کیا اصلا نمی تواند چیزهایی را که می بیند باور کند و بیشتر شبیه یک کابوس و خوابی وحشتناک است! در دو طرف راهرو قفس هایی وجود دارد که موجودات عجیبی با چشمان سرخ و نارنجی دیده می شوند که صداهای ترسناکی از خود در می آورند.

فرامرز خان به راحتی از میان آن ها می گذرد اما کیا از ترس تا سر حد مرگ پیش می رود. بعد از گذر از راهرو پدربزرگ برای کیا توضیح می دهدکه آن ها جن هایی هستند که او توانسته در طول سال ها تجسس و تحقیقی که در مکان های قدیمی انجام داده به فرمان خودش درآورد و این جا جمع کند. فرامرز خان برای کیا تعریف می کند که از طریق نیروی ماورایی همین موجودات متوجه شده که دروازه ای برای رفتن به گذشته وجود دارد.

او متعقد است اگر کیا بتواند از درون دروازه عبور کرده و به گذشته برود معجزه ای رخ داده و سلامتی اش را باز می یابد ... آیا کیا می تواند به حرف های پدربزرگش اعتماد کند؟ آیا آن ها دروازه ی ورود به گذشته را می یابند؟ ...

یکی از موجوداتی که فرامرز خان به خدمت گرفته چیژپوژ نام دارد. او موجودی کوتوله با ظاهری عجیب و غریب، اما بسیار مهربان و وفادار است. اجداد چیژپوژ، هفت مرز که هر کدام هفت دروازه برای رسیدن به گذشته است را ساخته اند تا انسان ها هنگام نیاز بتوانند از آن ها عبور کرده و به گذشته بروند.

هر مرز تنها دو بار قابل استفاده است یک بار برای رفتن و یک بار برای بازگشت. طی سال ها شش مرز کاملا از بین رفته و اکنون یک مرز باقی مانده که نیروهای اهریمنی و شیطانی قصد دارند از این مرز عبور کرده و به دنیای امروز وارد شوند. فرامرز خان می خواهد به کمک چیژپوژ و نشان هایی که او در اختیارش گذاشته کیا را به گذشته بفرستد تا علاوه بر مداوایش به کمک نیروهای ماورایی، از نفوذ اهریمن ها به این دنیا جلوگیری کند.

 

برشی از متن کتاب وسوسه 


کیا به محض شنیدن صدا، قدمی به عقب برداشت. اما پدربزرگش او را هل داد داخل و در داخل و در را پشت سرشان بست. تاریکی محض! همه جا تاریک بود و هنوز چیزی دیده نمی شد، حداقل تا زمانی که چشم شان به تاریکی عادت می کرد. بوی گندیدگی و فساد فضا را پر کرده بود و نعره هایی غیر انسانی با وقفه های زمانی معین تکرار می شد. فرامرز خان دستش را سمت دیوار برد و فانوسی برداشت.

فتیله اش را بالا کشید. روشنش کرد و آن را دست کیا داد. نجواکنان گفت: «فانوستو بالا نیار، پایین نگهش دار، پایین نگهش دار، پایین! در حدی که فقط بتونی جلو پاتو ببینی.» خودش نیز فانوسی دیگر برداشت. ـ پدربزرگ ... ـ هیس! قرارمون یادت رفت؟ اگر نمی تونی به قولت وفا کنی، بهتره همین الان بریم بیرون. کیا سرش را به نشانه ی نفی تکان داد و دیگر حرفی نزد.

آن گاه فرامرز خان اشاره کرد دنبالش برود. در راهرویی باریک میان دو دیوار آهنی راه می رفتند. بوی زنگ زدگی به خوبی به مشام می رسید. هر چه جلوتر می رفتند، بر بوی تعفن و صداهای حیوانی نعره ها افزوده می شد. کمی دیگر که پیش رفتند به دری فلزی رسیدند که دستگیره ای گردان داشت.

فرامرز خان یک بار آن را کاملا در جهت عقربه های ساعت و بار دیگر خلاف جهت عقربه ها چرخاند، نیم دور دیگر در جهت عقربه ها و بعد در تلقی صدا کرد و فرامرز خان آن را با صدای جیرجیر شدیدی که به نعره های وحشت آور اضافه شد، باز کرد. کیا بینی اش را گرفت، اما افاقه نکرد. همان جا زانو زد و بالا آورد. بوی فساد بیش از اندازه ی تحملش بود.

بعد از چند بار عق زدن بلند شد. فرامرز خان منتظرش ایستاده بود. انگار اتفاقی کاملا طبیعی رخ داده باشد. آن گاه جلوتر رفتند. نعره ها و فریادها کر کننده بود. ناگهان شیئی مقابل شان ظاهر شد و محکم به آن برخورد کردند. کیا دو قدم به عقب برگشت و نزدیک بود زمین بخورد که پدر بزرگش دستش را گرفت. فانوس را کمی بالاتر آورد. قفسی مشبک جلویش قرار گرفته بود و دو چشم زرد همچون چشمان مار، از لا به لای شبکه ی فلزی به او خیره بود.

لحظه ای سکوت کشنده ... و بعد موجود درون قفس رو به صورت کیان نعره کشید و بوی فاضلاب را به سویش روانه کرد. کیا نیز همزمان دهانش را باز کرد و فریادی از اعماق وجودش سر داد که باعث واکنش سریع فرامرز خان شد. پیرمرد دستش را جلوی دهان نوه اش گرفت و محکم فشار داد. کیا زود به خود آمد و ساکت شد. اما بر شدت نعره ها و صداها افزوده شد. صدای برخورد و ضربات شدید و مداوم به قفس های فلزی و جیغ های کر کننده تا اعماق استخوان نفوذ می کرد.

فرامرز خان در باریکه ی راه بین قفس ها شروع به دویدن کرد. با سرعت می دوید و کیا از خلال نور فانوسش که بر نور فانوی پدربزرگش می افزود؛ می توانست جزئیاتی از شکل و شمایل موجودات درون قفس ها را ببیند. قیافه های از ریخت افتاده، چشم هایی زرد یا به سرخی خون یا به تاریکی ظلمتی بی کران، بدن هایی پرمو یا هیکل هایی غول پیکر.    

نویسنده: نیما کهندانی انتشارات: باژ  

 


مشخصات

  • نویسنده نیما کهندانی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • سال انتشار 1395
  • تعداد صفحه 240
  • انتشارات باژ
  • شابک : 9786009871896


نظرات کاربران درباره کتاب وسوسه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب وسوسه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل