کتاب خرس کتاب به قلم و تصویرگری کیتی کلمینسون با ترجمه ی آناهیتا حضرتی از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
روزی روزگاری خرس کوچولویی به نام آتو بود که داخل یک کتاب روی کتابخانه ای زندگی می کرد. وقتی بچه های صاحب خانه کتاب آتو را می خواندند او خیلی خوشحال می شد. هنگامی که همه ی اعضای خانواده در خواب بودند آتو از داخل کتابش بیرون می آمد و در خانه گشت و گذار می کرد. یکی از همین شب ها آتو در گوشه ای خوابش برد و به داخل کتابش برنگشت. صبح بعد از بیدار شدن در نهایت تعجب دید که همه جا خالی است و اعضای خانواده اسباب کشی کرده و رفته اند. حالا آتو تنها و بی کتاب مانده بود. او که اصلا به تنهایی عادت نداشت تصمیم گرفت تا جایی جدید را برای خودش پیدا کند. اما شهر خیلی شلوغ تر و پر رفت و آمدتر از آن چیزی بود که آتو فکرش را می کرد. او روزها خسته و سرگردان در شهر پرسه می زد و شب ها نیز در گوشه ای می خوابید. یک روز که آتو حسابی مایوس و ناامید شده بود، ناگهان تابلویی توجهش را به خود جلب کرد و بارقه های امید دوباره در دل او جان گرفت ... تصاویر این کتاب به خوبی پا به پای متن، داستان را روایت می کنند و به گونه ای ساده و زیبا طراحی شده اند که کودک تنها با تماشای آن ها متوجه موضوع داستان می شود.
برشی از متن کتاب
اما آتو هم برای خودش راز به خصوصی داشت. وقتی کسی نگاه نمی کرد، زنده می شد! آتو گشت و گذار در خانه را دوست داشت. دوست داشت داستان های مورد علاقه اش را بخواند و تمرین نوشتن کند. اما یک روز صبح اتفاق خیلی بدی افتاد ... آتو را جا گذاشتند. آتو دوست نداشت تنهای تنها بماند. برای همین نقشه ای کشید و وسایلش را جمع کرد. و راهی ماجراجویی تازه ای شد. اما دنیای آن بیرون باعث شد آتو حس کند خیلی کوچک است. انگار هیچ کس او را نمی دید. آتو مشغول جست و جو توی شهر شد و امیدوار بود بتواند جای جدیدی برای زندگی پیدا کند؛ اما هر جا می رفت، حس خانه را برایش نداشت. همه جا زیادی شلوغ، زیادی مرطوب، زیادی سرد، زیادی دود گرفته، زیادی بلند، زیادی پرباد و زیادی پرباد و زیادی نامهربان بود. آتو زندگی کردن توی شهر را دوست نداشت و دلش برای کتاب گرم و نرمش تنگ شده بود. آتو کم کم داشت دلسرد می شد؛ اما تصمیم گرفت کیفش را بردارد و به راه رفتن ادامه دهد. و درست زمانی که حس می کرد بیشتر از آن نمی تواند راه برود و خسته و سردش بود. چشمش به جایی افتاد که پر از نور و امید بود. آتو رفت تو و آن جا ... یک عالمه کتاب پیدا کرد. آتو بالا رفت ... و آن جا در انتهای قفسه ی کتاب ها چیزی به چشمش خورد. یعنی می شود؟ درست می دید! یک خرس کتاب دیگر بود! آن یکی خرس با آتو دست داد و گفت: «من ارنست هستم. خوبی؟» دوست جدید آتو اطراف کتابخانه را به او نشان داد.
نویسنده: کیتی کلمینسون مترجم: آناهیتا حضرتی انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب خرس کتاب
دیدگاه کاربران