درباره کتاب پرسه زیر درختان تاغ از نشر زاوش
این کتاب اولین رمان علی چنگیزی، نویسنده و منتقد معاصر می باشد که کاندیدای جوایز متعددی شده و از همان روزهای اولیه انتشار بسیار خوش درخشیده است. داستان در مورد پسری از یک خانواده معمولی می باشد که "پرویز" نام دارد. کار او مرمت آثار باستانی است و در بیابانی در جنوب شرقی کشور کار می کند. پدر و مادر پرویز با وجود این که پا به سن گذاشته اند هنور مستأجرند، آن ها از همان ابتدا زندگی ساده ای داشته اند اما وقتی پدر پرویز سکته می کند و از کار می افتد، زندگی ساده آن ها از قبل هم ساده تر می شود. مریضی پدر و فقر خانواده، پرویز را به این فکر می اندازد که در محل کارش به حفاری غیر مجاز دست بزند، بلکه بتواند با پیدا کردن عتیقه و اشیای باستانی و فروختن آن ها، باری را از روی دوش خانواده اش بر دارد. او در حین حفاری کاروانسرا متوجه می شود که دختری محلی را در آن مکان زنده به گور کرده اند و این مسئله برای او دردسرهایی را به وجود می آورد. از آن جایی که چنگیزی بعد از آغاز جنگ تحمیلی به همراه خانواده اش از آبادان به کرمان مهاجرت کرده بود، آب و هوای کویری تأثیر بسیاری روی نوشته هایش گذاشته و این اثر نیز فضای زیبای کویر را برای مخاطب به تصویر می کشد. علاوه بر این، لغات و اصطلاحات محلی مردم مناطق کویری نیز در میان نثر کتاب گنجانده شده که بیش از پیش به زیبایی کتاب افزوده است.
برشی از متن کتاب
از خاک سینه ام می سوزد. همه جا خار و خاشاک است.این سرزمین نفرین شده است. تنها چیزی که تویش در می آید درختچه های زشت گز است که تو خاک شور هم دوام میآورند. استوار می گوید: پشه های سالک این جا خانه میکنند. پای همین درختچه های گز. می دانی اگر کسی را بگزند تا آخر عمر از ریخت و قیافه میاندازندش. یکی دو تا سالکی دیده بودم. سهرابی هم همین جا سالک گرفت. روی گونه اش سالک زد درست زیر چشم های درشتش. اما باز هم صورتش از ریخت نیفتاد. هنوز بر و رویش را دارد. پسر باز گه گداری غیبش می زند. چرا جناب سروان بهش گیر سه پیچ نمی دهد خدا میداند. میگویم: ما که از بچگی ریخت و قیافه ای نداشتیم. تا چشم کار می کند خاک و خاک و خاک... می گویم: نمی دانم مردم چه جوری این جا زندگی می کنند. چرا این خاک خشک را ول نمی کنند کوچ نمی کنند بروند یک جای سرسبز؟ آدم این جا برای یک چکه آب می میرد و زنده میشود. جز مارمولک و چهار تا و نصفی گرگ و شتر خرفت هم که حیوانی ندارد. استوار همین جور که سرفه می کند می گوید خاک این جا دامن آدم را می گیرد. تازه کجا بروند؟ اما من این حرف را قبول ندارم. مردم اینجا دیگر عقلی برایشان نمانده که از این جا در بروند، از بس سرشان آفتاب خورده همهشان دیوانه شده اند، اگر نه یک روز هم اینجا نمی ماندند. عین خیلی ها که رفتن دمشان را گذاشتن روی کولشان و یا علی مدد برو که رفتیم خودشان را یک جای گم و گور کردند. همین پیرمرده که پشت جیپ نشسته عقل درست حسابی ندارد خدا وکیلی پاک خل است. از وقتی دیدمش یک کلمه حرف نزده قدیمی ترها راست گفتهاند که باید از این آدم ها که همش سرشان تو کار خودشان است بیش تر ترسید. از آن نترس که های و هوی دارد از آن بترس که سر به تو دارد. از توی آینه جیپ به استوار نگاه می کنم دارد سرفه می کند. اصلا حواسش به پیرمرده نیست. اگر خلع سلاحش کند چی؟ اونوقت خر بیار و معرکه بار کن. بهش میگویم: استوار روبه راهی؟ می گوید: آره اگر این خاک ها بگذارند. مرد خوبی است این استوار. هرچند بعضی وقت ها اخلاقش گه مرغی میشود. نگاهی به دور و برم می اندازم تا چشم کار میکند شن داغ است. شن ها حتی توی چله زمستان هم داغ اند. کی بود می گفت کویر نامرد است اگر توش گیر بیفتی اگر ازش بترسی داغانت میکند، خردت میکند؟ فکر نکنم این جا سال تا سال هم روی باران را ببیند. از وقتی این جا آمدهام یک چکه باران هم ندیده ام. بعضی جاها دیگر به درد زندگی نمی خورد، اما بعضی آدم ها نمی خواهند این را قبول کنند بعضی شهرها و دهها عمرشان به آخر رسیده و می خواهند بمیرند اما مردم دست از سر لاشه های شان هم بر نمی دارند، بس که تنگ نظرند.درست عین این پیرمرد. واسه همین هم باید عذاب بکشند. من یکی به دخترش حق میدهم. دخترش از دست این یارو فرار کرده و سر گذاشته به کوه و بیابان من هم بودم در می رفتم.
خرید کتاب پرسه زدن زیر درختان تاغ
کتاب پرسه زدن زیر درختان تاغ اثر علی چنگیزی از نشر زاوش را میتوانید از سایت کتابانه خریداری نمایید.
نویسنده: علی چنگیزی انتشارات: زاوش
نظرات کاربران درباره کتاب پرسه زیر درختان تاغ | علی چنگیزی
دیدگاه کاربران