معرفی کتاب اسم من ونسان ونگوگ است
در این اثر به زندگی ونسون ونگوک نقاش و هنرمند شهیر هلندی پرداخته می شود. این کتاب از زبان شخصیت اصلی (ونگوگ) مطالب را به مخاطب ارائه می دهد و شامل زندگی نامه ی او از تولد، دوران کودکی، جوانی، آثار و زندگی شخصی اش می باشد.
اگر چه ونگوگ در طول حیاتش تنها موفق شد به کمک برادرش یکی از تابلوهایش را به فروش برساند، اما بعد از مرگش بسیاری از آثارش و همچنین نامه های فراوانی که برای برادرش تئو می نوشت و در سال 1931 توسط برادرزاده اش به موسسه ونگوگ در آمستردام هدیه داده شد، همگان را با آثار و روحیات خود آشنا کرد. او در شانزده سالگی مدرسه را ترک کرد و توانست به عنوان فروشنده ی آثار هنری در موسسه ی «گوپیل و کمپانی» شغلی را به دست آورد.
همین موسسه او را در بیست سالگی به شعبه ی لندن فرستاد، اما روحیه ی ونگوگ نمی توانست این مکان را تحمل کند و تصمیم گرفت به دنبال نقاشی برود. او یادگیری سبک های مختلف نقاشی را نزد اساتید بسیاری آموخت و در طول زندگی اش با دو زن آشنا شد و پس از مدتی آن ها را ترک کرد، این دو شکست عشقی تاثیر فراوانی در روحیه ی او برجای گذاشت.
ونگوگ به مانند بسیاری از نقاشان آن زمان به دنبال سبک امپرسیونیست رفت و در محافل بسیاری درباره ی این سبک از نقاشی به بحث و جدل با دوستانش می پرداخت. در سال 1888 زمانی که با یکی از دوستان نقاشش در خانه ای مشترک زندگی می کردند، روزی بر سر سبک یک تابلو بحث کردند به قدری که ونگوگ دوستش را با چاقو تهدید کرد و پس از آن در اثر یک شوک روانی یکی از گوش هایش را برید. بعد از این اتفاق زندگی برا ی ونگوگ همراه با افسردگی شدید بود به نحوی که به درخواست خودش مدتی او را در یک کیلینیک روانی بستری کردند و ... .
برشی از متن کتاب اسم من ونسان ونگوگ است
در خانه پدری در نیون: 250 نقاشی قبل از رفتن به نیونن، جایی که پدر و مادرم آن زمان در آن جا زندگی می کردند، به پیشنهاد دوست خوبم «فون راپاد» به شمال هلند مسافرت کردم. حدود دو ماه در مناطق روستایی با روستایی ها و زندگی ساده شان سپری کردم.
هم به آرامش نیاز داشتم و هم به زمانی برای مطالعه های هنری. آن هنگام به دنبال تصاویر و سوژه هایی جدید بودم و می خواستم به راز نبوغ نقاش رئالیست (واقع گرا) «میله» که تخصصش سوژه های طبیعی بود، پی ببرم. چند نسخه از نقاشی های او را برای کامل کردن تکنیکم کپی کردم و بعد به خانه برگشتم. خیلی جدی به نقاشی پرتره فکر می کردم و علتش هم بیشتر پول بود، چون نمی خواستم از نظر اقتصادی به تئو وابسته باشم. آن زمان برادرم در پاریس زندگی می کرد، شهری که حتی برای فروشنده سطح بالایی چون تئو به شدت گران بود.
از آنجا که پیدا کردن مدل خوب برای پرتره مشکل بود، به خودم گفتم: «چه مدلی بهتر از خود من» ساعت ها جلوی آیینه می نشستم و در ضمن پولی هم به کسی پرداخت نمی کردم. در طول زندگی ام، سی و پنج پرتره متفاوت از خودم کشیدم. ابتدا خودم را به شکل یک بورژوا در می آوردم و از رنگ های گرم استفاده می کردم. این روند تا آخرین پرتره در 1889 ادامه داشت که به عقیده کارشناسان شگفت انگیز بود.
دو سال بعد هم در خانه پدری ام در نیونن سپری شد. این مدت برایم بسیار پربار بود؛ بیش از دویست اثر شامل رنگ روغن، آبرنگ وطراحی های زغالی کشیدم که بخش عمده اش به دلیل عشق و محبت مادرم بود. او به دلیل شکستگی پایش در یک تصادف، ماه های متمادی نمی توانست حرکت کند و من تمام وقتم را به او اختصاص می دادم. ساعت ها کنار هم می نشستیم، او کتاب می خواند و من در کنارش به کارم می رسیدم و از سوژه هایی که دوست داشت، نقاشی می کردم: کلیسا با پرچین، قبرستان های پردرخت، باغ های میوه، مردم شهر و ... رنگ های غالب مورد استفاده من در آن زمان، سایه روشن های تیره نقاشان رئالیست هلند بود. سیب زمینی خواران در مارس 1885 در سن سی و دو سالگی، اولین نقاشی روی بودم بزرگ را تجربه کردم. نام تابلو «سیب زمینی خواران» است.
تصویری که به گفته کارشناسان، «مرحله هلندی» کار من به حساب می آید و ویژگی آن نوعی اکسپرسیونیسم ناموزون دراماتیک است. این نقاشی را برایتان شرح می دهم: خانوادی روستایی «گروت» - والدین، دختر و پدربزرگ و مادربزرگ - دور میزی نشسته اند و نور ضعیفی که از سقف تابیده باعث می شود صورت هایشان روشن تر به نظر برسد. نور، میز شارم را هم که رویش فقط سیب زمینی است، روشن کرده است. آنها کشاورزان منطقه برابانت هستند.
این روستایی ها نوعی زیبایی ساده و ویژه دارند. لباس های وصله پینه ای شان از گردو غبار پوشیده شده وانگار از آن بویی مخلوط از روغن، سیب زمینی، دود و عرق ... به مشام می رسد. شما می توانید نوعی روح ساده و خالص را پشت آن چهره های تکیده و دست های استخوانی بیابید. آنها در اتاقی هستند که با رنگ های آبی و سبز تزیین شده، انگار در محیط خارجی قرار دارند.
من برای تمرین بیشتر، سه نسخته متفاوت از این نقاشی و همچنین چند پرتره از روستاییان کشیدم چون می خواستم در تکنیک سیاه قلم (استفاده از نور و سایه یا همان سایه روشن) که رامبرانت از آن استفاده می کرد، به مهارت کامل برسم. تلاشم این بود که به تأثیر نور در تاریکی دست پیدا کنم و در نامه ای به تئو این گونه رنگ های مورد علاقه ام را شرح دادم: سفید، نقره ای، قرمز روشن، زرد، زرد تیره، حنایی، آبی تیره و سیاه
نویسنده: کارمه مارتین مترجم: مهران ابراهیمی نژاد تصویرگر: ربکا لوسیانی انتشارات: تیمورزاده
نظرات کاربران درباره کتاب اسم من ونسان ونگوگ است
دیدگاه کاربران