loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب آونگ خاطره های ما | عباس معروفی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

معرفی کتاب آونگ خاطره های ما و دو نمایشنامه دیگر

کتاب آونگ خاطره های ما و دو نمایشنامه دیگر، یکی از بهترین کتاب های عباس معروفی می‌باشد. نمایشنامه "آونگ خاطره های ما" کتابی است که سه داستان مختلف با عناوین "آونگ خاطره های ما"، "دلی بای و آهو" و "ورگ" را در برگرفته و محتوایی خواندنی و جذاب را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. هر یک از نمایشنامه‌های مذکور، حکایتی‌های متفاوت با شخصیت‌هایی متمایز از دیگری دارند.

به عنوان مثال، در داستان "آونگ خاطره های ما"، قصه در یک ساعت سازی، در حالی که جمعیتی با سر دادن شعار از جلوی مغازه ی مذکور در حال عبور هستند، آغاز می گردد. "ساعت ساز"، یکی از شخصیت های این روایت، در حال تماشای عابرین است و در این هنگام، مردی غریبه وارد ساعت سازی شده و خود را معرفی می کند؛ مرد غریبه، مدعی می باشد که چند سال پیش، ساعت جیبی خود را برای تعمیر نزد ساعت ساز آورده و او نیز تعمیرش کرده است.

اما ساعت ساز چیزی از مرد و ساعتش به یاد نیاورده و در ادامه، هم چنان درباره ی مسائل مختلفی هم چون سیاست با یک دیگر سخن می گویند. غافل از این که، این مرد، نقشه های شوم و برنامه ریزی شده ای را در سر داشته و دنبال فرصتی است تا اهداف مورد نظر خود را تحقق بخشد.


بخشی از کتاب آونگ خاطره های ما اثر عباس معروفی

آونگ خاطره های ما

صحنه، برش طولی یک ساعت سازی،

به دیوارها تعدادی ساعت جورواجور آویخته شده است، یک ساعت لنگری به دیوار سمت چپ نصب شده که در بین ساعت های دیگر نمود بیش تری دارد.

ویترین سمت راست پر از ساعت است و درِ ورودی در کنار ویترین قرار دارد.

صدای تظاهرات خیابانی می آید، صدای تند جماعتی که شعار می دهند و به مرور رد می شوند: گاه صدای یک ساز بادی به گوش می رسد.

مرد ساعت ساز بر چهارپایه اش رو به خیابان نشسته، محو تماشای تظاهرکنندگان، همگام با ریتم آنان پا می کوبد.

در همین هنگام مردی خوش پوش و مرتب، ساک به دست وارد مغازه می شود، خود را در پناه دیوار می گیرد، صبر می کند تا تظاهرکنندگان دور شوند. آنگاه چرخی در مغازه می زند، به ساعت ساز نگاه می کند، به ضرباهنگ پایش توجه می کند، ساکش را زمین می گذارد. بعد جلو پیشخوان می ایستد.

مرد: آقا!

ساعت ساز: [یکباره به خود می آید، از جا بلند می شود.] بفرمایین. [حواسش هنوز به بیرون است.] امری داشتین؟

مرد: منو یادتون می آد؟

ساعت ساز: شما رو...؟ یه چیزهایی... [با تعجب وراندازش می کند.] شاید... ولی نه، من اصلاً شما رو به جا نمی آرم.

مرد: چطور به جا نمی آرین؟

ساعت ساز: قیافه ها که یاد آدم نمی مونه.

مرد: آخه من بعضی وقتا از جلو مغازه شما رد می شم.

ساعت ساز: [می خندد.] عجب!؟ [با اشاره به پیاده رو]  از این جا رد می شین؟

مرد: بله، و شما رو می بینم که دارین یه ساعتی رو تعمیر می کنین و لای چرخ دنده دنبال یه لقمه نون می گردین. حتا سرتون رو هم بلند نمی کنین که مخلصِ مفلس رو ببینین.

ساعت ساز: مال این طرف هایین؟

مرد: توی همین خیابون زندگی می کنم. اون دوردورها.

ساعت ساز: ولی من شما رو تا به حال ندیده م.

مرد: چشم بزرگان تنگه، قربون. اگه زیر کفش تونو نگاه کنین ما رو می بینین.

ساعت ساز: اختیار دارین. می تونم بپرسم شما کی هستین؟

مرد: من؟ [سکوت و لبخندی مهربان] من منم.

ساعت ساز: [با خنده] آخه بعضی ها خودشون نیستن.

مرد: پس کی هستن؟

ساعت ساز: خودشون هم نمی دونن. می دونین چرا؟ چون خیال می کنن خودشون هستن. امّا وقتی خوب فکرمی کنن می بینن اشتباه کرده ن. حالا شما کی هستین؟

مرد: چه جوری بگم قربون، چند سال پیش یه روز که هوا آفتابی بود، همچین نم نمک نسیمی هم می وزید، چند تیکه ابر هم توی آسمون بود، شما ساعت منوتعمیر کردین. یادتون هست؟ یه ساعت قاب نقره ای، ساخت سویس، بیست وچهار سنگ. یادتون نیست؟

ساعت ساز: [به فکر فرو می رود] شاید... ولی من حافظه درخشانی ندارم. می دونین چرا؟ چون من صدهاهزار ساعت از کار افتاده رو راه انداخته م، هزاران نفراین جا اومده ن و رفته ن، خوب همه این چیزها که یادآدم نمی مونه.

مرد: [چرخی تند می زند، انگشت اشاره اش را به طرف ساعت ساز می گیرد.] چه ساعتی بود؟ شما یادتون هست چه ساعتی بود؟

ساعت ساز: من روزش هم یادم نیست، چه برسه به ساعتش.

مرد: سال ها همدم و همراه من بود [با حالتی غم انگیز] تا این که توی یک زد و خورد دوستانه از بین رفت. چقدر دوستش داشتم! چقدر ماه بود!

ساعت ساز: کی؟

مرد: ساعتم رو عرض می کنم. [سر تکان می دهد، ساکش را بر زمین می گذارد.] زیر دست و پا خُرد شد، له شد، شیشه ش شکست، عقربه هاش گم شد، امّا هنوز کار می کرد. مدتی با خودم داشتمش. عیبش این بودکه آدم نمی فهمید چقدر گذشته.

ساعت ساز: چه ساعتی بود؟

مرد: فکر می کنم حدود ظهر بود.

ساعت ساز: منظورم اینه که جیبی بود یا مچی... یا...

مرد: معلومه که ساعت زنجیردار جیبی بود. می ذاشتمش این جا.

ساعت ساز: حالا دارینش؟...


خرید کتاب آونگ خاطره های ما

کتاب آونگ خاطره های ما و دو نمایشنامه دیگر اثر عباس معروفی از انتشارات ققنوس، به همراه سایر کتاب های نمایشنامه را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.

 

فهرست

 

 

آونگ خاطره های ما

 

دلی بای و آهو

ورگ

 

 

  • و دو نمایشنامه دیگر
  • نویسنده: عباس معروفی
  • انتشارات: ققنوس

 

 



درباره عباس معروفی نویسنده کتاب کتاب آونگ خاطره های ما | عباس معروفی

عباس معروفی یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ایرانی است که از "جریان سیال ذهن" برای فضاسازی بهتر آثارش کمک می‌گیرد. بهترین کتاب معروفی، سمفونی مردگان نام دارد و سالیان سال است که در لیست جذاب‌ترین رمان‌های ایرانی قرار می‌گیرد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب آونگ خاطره های ما | عباس معروفی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آونگ خاطره های ما | عباس معروفی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل