loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب اینجا شب هایش بلند است

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب اینجا شب هایش بلند است نوشته بهمن کامیار توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

سرگذشت زندگی دختری است که نویسنده با بهره گیری از توانایی بالا در فن بیان و مهارت در ایجاد ارتباط نزدیک با مخاطب، آن را به گونه ای خواندنی روایت می کند. شخصیت اصلی داستان دختری است که برای ادامه ی تحصیل در دانشگاه، از شهرستان به تهران آمده و جهت امرار معاش به کار در یک موسسه ی مهندسی مشغول می باشد. وی در تحصیل کاملا موفق بوده و تمامی واحدهای درسی را با بهترین نمرات به اتمام می رساند. در یکی از کلاس های درسی با "سهراب" آشنا شده و با قرار گرفتن در یک عشق یک طرفه، سرسختانه به او دل می بندد؛  سهراب، دانشجوی موفق، باوقار، متین و خوش چهره ای است که به راحتی هر کسی را عاشق و مبهوت خویش می کند. علی رغم تلاش های پی در پی دختر قصه، سهراب متوجه دل باختگی اش نشده و او را ناکام می گذارد. تا این که در محل کارش با "یاشار" که جوانی با استعداد و سخت کوش است، آشنا شده و این آشنایی ماجراهایی را برای او رقم می زند و اتفاقاتی پرکشش و مهیج را به دنبال می آورد. جذابیت بیش از حد داستان موجب جلب توجه خواننده شده و او را به ادامه ی مطالعه ی قصه ترغیب می کند؛ به گونه ای که مخاطب قادر نخواهد بود کتاب را لحظه ای بر زمین گذاشته و دست از آن بکشد.


برشی از متن


یادم نیست شب به کجا رسیده بود که خوابیدم، اما چشم که باز کردم می‌ دانستم امروز پایانی ا‌ست بر یک بیماری مزمن که در این فصل دچارش می‌ شوم. من امروز سی ‌و چهار ساله می ‌شوم. چند سال ا‌ست نه از تقویم، که از حال درونم می ‌فهمم تولدم نزدیک است. دستگاه گوارشم تنبل می ‌شود و حالم تنبل ‌تر. به خود خوری می افتم. چنبره می ‌زنم در کنج اتاق. ساعت ‌ها می‌گذرد. جم نمی‌ خورم. نگاهم بیش از هر زمان دیگری به نقطه ‌ای از خانه، قابی بر دیوار یا اصلا به هیچ‌ چیز، خیره می ‌ماند. حساب همه ‌چیز از دستم خارج می ‌شود. حتی توان ندارم وعده‌ های روزانه ‌ام را به ‌ترتیب برگزار کنم. امسال هم مثل هرسال از هفته ی پیش شروع شد و دیشب به اوج رسید. یاشار هم که حال مرا دید دو قرص دو رنگ بالا انداخت و خوابید. نفهمیدم از وقتی خوابید تا خوابم برد چقدر گذشت، اما صدای باران تمام مدت حضور داشت. تمام شب باران باریده بود و حالا بوی نم فضای خانه را تسخیر کرده بود. هوای روزهای اردیبهشت مطبوع تر و خوش رنگ تر از باقی روزها است. آسمان در این ماه ابی تر از تمام فصل ها است و ابرهایش سفید تر از پنبه. در بهار، تراس خانه ی ما دل پذیرترین جای خانه است. تراسی هلالی شکل با دیواره ی کوتاه که گل های رز مشکی فلزی بر نرده های فرفورژه اش دلبری می کنند. این فضای دنج بر پیشانی خانه ی ما، مرزی است میان من و درخت های چنار بلندی که تا لبه ی تراس قد کشیده اندو کلاغ های که این بلندترین نقطه ی امن شان زیر پای من است. چنارهایی دوش به دوش و مرتب کنار هم. کمی آن طرف تر هم خانه ی قدیمی دوبلکسی است چسبیده به خانه ی سفیر لهستان، با پنجره های چهار لته ی ضخیم و چوبی رنگ و رو رفته که با وجود کهنگی زیبا می نماید و حیاطی انبوه از درختچه های پهن که به چشم من بیش تر علف می آید تا گیاه مفید. اما این روزها تنها چیزی که گویی در آن خانه نفس می کشد بوته ی یاس امین الدوله است و آن بند رخت لباس با چندین پیراهن و دامن و روسری رنگا و وارنگ که از وقتی یادم است بر دیوار غربی خانه نقاشی شده بود و با این که تیغ آفتاب عصرگاهی سال ها بر آن تابیده، گویی رخت های آویزان هنوز نمناک اند و خیال خشک شدن ندارند. بوی گل یاس از آن جا تا سقف آسمان می پیچد و هر سال هم دست و دلباز تر از سال قبل می شوند. یاشار صبح زود بیدار شده بود. کم پیش می آمد ولی گاهی حتی ساعت شش صبح هم از خانه بیرون زده بود، اما امروز با این که هنوز نور خورشید بر سینه ی پنجره ی اتاق خوابمان نخورده، صدای او را از تراس شنیدم احتمالا رو به خانه ی دوبلکس ایستاده بود. بلند شدم تا خودم را به تراس برسانم و علت معطل شدنش را جویا...

نویسنده: بهمن کامیار انتشارات: کتاب کوله پشتی



نظرات کاربران درباره کتاب اینجا شب هایش بلند است


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اینجا شب هایش بلند است" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل