درباره کتاب اینجا شب هایش بلند است
سرگذشت زندگی دختری است که نویسنده با بهره گیری از توانایی بالا در فن بیان و مهارت در ایجاد ارتباط نزدیک با مخاطب، آن را به گونه ای خواندنی روایت می کند. شخصیت اصلی داستان دختری است که برای ادامه ی تحصیل در دانشگاه، از شهرستان به تهران آمده و جهت امرار معاش به کار در یک موسسه ی مهندسی مشغول می باشد. وی در تحصیل کاملا موفق بوده و تمامی واحدهای درسی را با بهترین نمرات به اتمام می رساند.
در یکی از کلاس های درسی با "سهراب" آشنا شده و با قرار گرفتن در یک عشق یک طرفه، سرسختانه به او دل می بندد؛ سهراب، دانشجوی موفق، باوقار، متین و خوش چهره ای است که به راحتی هر کسی را عاشق و مبهوت خویش می کند. علی رغم تلاش های پی در پی دختر قصه، سهراب متوجه دل باختگی اش نشده و او را ناکام می گذارد. تا این که در محل کارش با "یاشار" که جوانی با استعداد و سخت کوش است، آشنا شده و این آشنایی ماجراهایی را برای او رقم می زند و اتفاقاتی پرکشش و مهیج را به دنبال می آورد. جذابیت بیش از حد داستان موجب جلب توجه خواننده شده و او را به ادامه ی مطالعه ی قصه ترغیب می کند؛ به گونه ای که مخاطب قادر نخواهد بود کتاب را لحظه ای بر زمین گذاشته و دست از آن بکشد.
برشی از متن کتاب اینجا شب هایش بلند است
یادم نیست شب به کجا رسیده بود که خوابیدم، اما چشم که باز کردم می دانستم امروز پایانی است بر یک بیماری مزمن که در این فصل دچارش می شوم. من امروز سی و چهار ساله می شوم. چند سال است نه از تقویم، که از حال درونم می فهمم تولدم نزدیک است. دستگاه گوارشم تنبل می شود و حالم تنبل تر. به خود خوری می افتم. چنبره می زنم در کنج اتاق. ساعت ها میگذرد. جم نمی خورم. نگاهم بیش از هر زمان دیگری به نقطه ای از خانه، قابی بر دیوار یا اصلا به هیچ چیز، خیره می ماند. حساب همه چیز از دستم خارج می شود. حتی توان ندارم وعده های روزانه ام را به ترتیب برگزار کنم.
امسال هم مثل هرسال از هفته ی پیش شروع شد و دیشب به اوج رسید. یاشار هم که حال مرا دید دو قرص دو رنگ بالا انداخت و خوابید. نفهمیدم از وقتی خوابید تا خوابم برد چقدر گذشت، اما صدای باران تمام مدت حضور داشت. تمام شب باران باریده بود و حالا بوی نم فضای خانه را تسخیر کرده بود. هوای روزهای اردیبهشت مطبوع تر و خوش رنگ تر از باقی روزها است. آسمان در این ماه ابی تر از تمام فصل ها است و ابرهایش سفید تر از پنبه. در بهار، تراس خانه ی ما دل پذیرترین جای خانه است. تراسی هلالی شکل با دیواره ی کوتاه که گل های رز مشکی فلزی بر نرده های فرفورژه اش دلبری می کنند. این فضای دنج بر پیشانی خانه ی ما، مرزی است میان من و درخت های چنار بلندی که تا لبه ی تراس قد کشیده اندو کلاغ های که این بلندترین نقطه ی امن شان زیر پای من است.
خرید کتاب اینجا شب هایش بلند است
کتاب اینجا شب هایش بلند است نوشته بهمن کامیار توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است. برای خرید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نویسنده: بهمن کامیار انتشارات: کتاب کوله پشتی
نظرات کاربران درباره کتاب اینجا شب هایش بلند است
دیدگاه کاربران