درباره کتاب موقعیت بیگانه - یگانه ی زن اول
"موقعیت بیگانه - یگانه ی زن اول" کتاب داستانی می باشد با نوع نگارش متفاوت و متمایز از آن چه تاکنون خوانده اید؛ نویسنده هیچ نامی را برای شخصیت های قصه اش انتخاب نکرده و در طول محتوای کتاب، با افزودن شماره، آن ها را از یک دیگر متمایز می کند مانند "زن اول"، "مرد اول" و "زن دوم"، "مرد دوم" و ...؛ و روایتی جذاب را برای مخاطب شرح می دهد. "مرد اول" و "زن اول" با یک دیگر زن و شوهر هستند و زن جهت گرفتن تابعیت کشوری دیگر، به آن جا رفته و پس از تلاش های فراوان و انجام اقدامات لازم، بالاخره موفق می گردد که تابعیت کشور مورد نظر را به دست آورد.
در یکی از روزها، با مرد اول تماس گرفته و به او می گوید که تصمیم دارد، این بار هنگامی که او به نزدش می آید، همراه با وی برای مدتی و شاید هم همیشه، به خانه بازگردد. پس از مدتی، هنگامی که مرد اول به دیدار همسرش می رود، زن مجددا تصمیمش را بازگو می کند اما در کمال ناباوری، با سردی و عدم تمایل او مواجه می گردد. مرد، علی رغم میل باطنی اش، موافقت خویش را مشروط بر این می پذیرد که خودش یک هفته زودتر به خانه رفته و پس از آماده کردن شرایط خانه برای ورود همسرش، زن به خانه بازگردد. پس از گذشت این مدت زمان، زن اول به خانه بازگشته و با محیطی کثیف و کاملا غریب و هم چنین بی رغبتی و برخورد بی رمق همسرش مواجه می شود...
برشی از متن کتاب موقعیت بیگانه - یگانه ی زن اول
گرمای تابستان شکسته شد. چند ماهی بود که کار تابعیت شان به سرانجام رسیده بود و او دیگر دلیلی برای ماندن نداشت. زن اول گفت: قبل از آمدنت هم بهت گفته بودم که می خوام با تو برگردم که بمونم، یادته؟ مرد اول پریشان پرسید: - برای چند وقت؟ - فعلا چند ماه. شاید هم برای همیشه. مرد اول گفت: - پس تکلیف زندگی این جا چی می شه؟ زحمت همه ی این سال ها... ولی به سرعت خودش را جمع کرد. ادامه داد: - بسیار خب، پس من یک هفته زودتر می رم که خونه را برای اومدنت آماده کنم فقط از الان بگم همه چی فرق کرده، دیگه مثل اون زمانی نیست که تو رفتی. خودت رو آماده ککن و تصمیم عجولانه نگیر... مرد صندلی اش را چرخاند و لپ تاپش را باز کرد. زن اول، در فکر چرایی با هم برنگشتن شان، گفت: - باشه. پاییز پیش رو بود. *** مرد اول به استقبالش آمد. دیگر هنگام بود و خیابان ها خلوت. تاکسی با سرعت می راند و از مسیرهایی عبور می کرد که او بلد نبود.
چهره ی شهر را با آن همه چراغ رنگی دراز و کوتاه و گرد و قلمبه که به جا و نا به جا از در و دیوار و زمین و پل ها سر برآورده بودند نمی شناخت. خسته بود و دلش می خواست زودتر به خانه برسند. تاکسی پیچید و در انتهای کوچه، که نامش تغییر کرده بود، توقف کرد. از پایین به ساختمان نگاهی کرد و با تعجب پرسید: - پلاکمون که نه بود! چرا شده هفت؟ - شهرداری عوض کرده با همه ی خستگی ات چشمات خوب می بینه. - کارم دیدنه... وارد آپارتمان شدند. تاریک بود، کلید چند چراغ را زد. روشن نشدند. مرد اول گفت: - اونا لامپاشون سوخته، اون یکی رو روشن کن. منظورش همان نور تند چلچراغ زشتی بود که زن اول اصلا دوست نداشت. به دور و برش نگاه کرد. آن چه می دید گرد و خاک یکی دو روزه نبود بلکه غبار غلیظ تاریخ داری بود که همه جا نشسته بود.
خرید کتاب موقعیت بیگانه - یگانه ی زن اول
کتاب موقعیت بیگانه - یگانه ی زن اول نوشته غوغا بیات توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. برای خرید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب موقعیت بیگانه - یگانه ی زن اول
دیدگاه کاربران