دربارهی کتاب مثل ماه شب چهارده اثر هوشنگ مرادی کرمانی
کتاب مثل ماه شب چهارده از داستانی طنزآمیز، پرمحتوا و جذاب برای مخاطب سخن میگوید. شخصیت اصلی این کتاب رمان مردی است که معلم نقاشی بوده و در تابستان جهت گذران تعطیلات خویش، به آموزش کاریکاتور در یک فرهنگسرا میپردازد. این فرهنگسرا در یک محلهی کوچک با مردمانی عادی و متظاهر قرار دارد. با تشکیل کلاسهای آموزشی، معلم از بچهها میخواهد که به سراغ پیرمردها و پیرزنهای محل رفته و بر اساس چهرهی آنها، کاریکاتور مورد نظرشان را طراحی نمایند.
هنگامی که کودکان به نقاشی این افراد می پردازند با عصبانیت و خشم شدید آن ها روبه رو می شوند. این عصبانیت به حدی می رسد که پیرمردها و پیرزن ها به فرهنگ سرا مراجعه کرده و با اعتراض خویش موجب تعطیلی کلاس ها می گردند. پس از منحل شدن کلاس های فرهنگ سرا به دلیل علاقه ی شدید کودکان به نقاشی، ادامه ی کلاس ها در خانه ی دانش آموزان برگزار می شود و این بار پدر و مادرها و اعضای خانواده به عنوان سوژه انتخاب می شوند. اما والدین دانش آموزان نیز همانند پیرمردها و پیر زن ها، با دیدن کاریکاتورهای خود ناراحت می شوند و در نهایت سوژه مجددا تغییر می کند.
با انجام این تغییر اتفاقات جذاب دیگری رخ می دهد که موجب ترغیب خواننده به مطالعه ی ادامه ی داستان شده و لذت و خشنودی اش را به همراه می آورد.
بخشی از کتاب مثل ماه شب چهارده
- ساده است. خیلی ساده. اول باید از پیرها شروع کنید. چون پیرها کاریکاتور جوانی شان هستند. پیرزن ها و پیرمردها هی دماغ شان بزرگ .و بزرگ تر می شود. می افتد پایین؛ روی لب بالا. نوکش تیز می شود؛ خم می شود. عین نوک عقاب، یا نوک جغد. معمولا چند تار موی کلفت سیاه و سفید از پوست چروکیده ی سر دماغ می زند بیرون. موها سیخ می ایستند. اگر در جوانی خال یا خال هایی کوچک و ناپیدا روی دماغ یا دور و بر آن داشته، وقتی پیر شد خال ها بزرگ تر می شوند. بیش تر به چشم می آیند. همین جور فک ها می افتند پایین، چانه جمع می شود. چاله چوله ها، چین و چروک ها شیارها عمیق تر می شوند.
چشم ها به گودی می روند، استخوان های پیشانی، خصوصا بالای ابروها، از زیر پوست بیرون می زنند. از این چیزها غافل نباشید. به مواهای بلند و سیاه و سفید ابروها، مژه ها، سوراخ های بینی، کله های طاس، سبیل ها و ریش های جوراجور نگاه کنید. این ها و خیلی چیزهای دیگر، که بعدها برای تان می گویم، وسیله ی کار ماست.
استاد جوانی خوش بر و رو بود. کاریکاتور درس می داد. سر کلاس بود؛ کلاس تابستانی. کلاس توی فرهنگ سرایی بود که تازه گی در کوچه پس کوچه های محله ای قدیمی باز شده بود.
بچه ها، پسر و دختر نوجوان، سر کلاس گوش تا گوش نشسته بودند. دفتر و صفحه ی کاغذی جلوشان بود و مدادی دست شان. زل زده بودند به تخته. استاد روی تخته دماغ و چند جور سبیل کشیده بود این جوری. همان جوری که تعریف کرده بود.
- استاد، ما هم عین همین بکشیم؟
- نه جانم من به کپی کردن از روی دست دیگران اعتقادی ندارم. در نهایت همه تان می شوید عین من. هر کدام از شماها باید نگاه خاص خودتان را به سوژه داشته باشید و سبک و راه و روش خودتان را. باید نگاه تان را تربیت کنید که زشتی ها و ناهمواری ها را خوب ببینید. هر کس با سلیقه و از زاویه ی دیدش دماغ خود یا بغل دستی را نگاه کند. شروع خوبی است. خوب دقت کنید، چه می بینید؟ نیم رخ برای شروع کار عالی است.
- آقا ما که آینه نداریم. چه جوری دماغ خودمان را نگاه کنیم؟
- آقا چه طور است دماغ بغل دستی مان را نگاه کنیم و به اش گزارش کتبی بدهیم!
- استاد شما گفتید بروید سراغ پیرها، ما که پیر نیستیم.
- آقا، دماغ این بغل دستی ما جان می دهد برای کشیدن کاریکاتور. انگار به جای دماغ یک پیاز گنده آویزان کرده اند به پیشانی اش!
پای بغل دستی عقب رفت و نوک کفشش خورد به قلم پای کسی که گفته بود: « بغل دستی ما جان می دهد برای کشیدن کاریکاتور».
- آخ، چرا می زنی؟ مگر مرض داری؟ آقا این مرا زد.
استاد خندید؛ خوب خندید؛ قاه قاه.
- کار ما از همین جا شروع می شود. یعنی شجاعت در نشان دادن زشتی ها و تحمل کتک و حرف آدم های بی طاقت. دفعه ی بعد آینه بیاورید که انتقاد از خود را شروع کنید.
- آقا اجازه هست دماغ شما را بکشیم؟
استاد دستی به دماغش کشید و با پنج انگشت دماغش را مالید و سبک و سنگین....
کتاب مثل ماه شب چهارده به قلم هوشنگ مرادی کرمانی توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب مثل ماه شب چهارده
نگاه
تربیت
هجوم
در به دری
شاگرد با استعداد
در خانه ی استاد
تلخ، بی رحمانه
پیرزن و خوشگلی
نمایشگاه
- نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
- انتشارات: معین
نظرات کاربران درباره کتاب مثل ماه شب چهارده | هوشنگ مرادی کرمانی
دیدگاه کاربران