کتاب فلسفه حقوق (جلد اول) | کاتوزیان
- انتشارات : شرکت سهامی انتشار
- تگ : حقوق مدنی کاتوزیان
درباره ی معنای فلسفه ی حقوق اختلاف و گفتگو بسیار است. فلسفه به معنی عشق به معرفت است و تلاشی است عقلی برای رسیدن به حقیقت و پی بردن به مبانی رویدادها. درباره ی موضوع فلسفه ی حقوق نیز اتفاق نظر وجود ندارد. با وجود این می توان گفت چند مکتب اساسی شیوه های تدوین این شعبه از حقوق را زیر نفوذ خود دارد. 1. مکتب تحلیلی 2. مکتب تاریخی 3. مکتب های اجتماعی و جامعه شناسی 4. مکتب های فلسفی. باید دانست، در بیشتر کتاب هایی که امروزه به نام فلسفه ی حقوق تدوین می شوند، از شیوه ی هیچ یک از این مکتب ها به طور کامل پیروی نمی کنند. مطالب این کتاب نیز کوشیده است پایه های اصلیِ مکتب های فلسفی و حقوقی را نمایان سازد و در عین حال که نظریه های حاکم بر حقوق را ارزیابی می کند، جای اصلی ساختمان حقوقی ایران را نیز معرفی نماید. از آن جا که می دانیم عدالت، یکی از اصول اساسی اخلاق است، فلسفه ی حقوق شعبه ای از فلسفه ی اخلاق را تشکیل می دهد و شیوه ی تحقیق در آن شیوه ی همین نظام است. دوره ی فلسفه ی حقوق، در سه باب جداگانه بررسی شده است، در مجلد نخست از ماهیت و تعریف حقوق، در مجلد دوم از منابع حقوق و در مجلد سوم از علم یا منطق حقوق گفتگو شده است. این کتاب در سه فصل با عنوان های زیر تألیف شده است که در ادامه هر کدام را شرح می دهیم.
1. مبنای حقوق 2. هدف حقوق 3. شناخت قاعده ی حقوقی .
فصل اول: "مبنای حقوق" را تفسیر می کند. بدیهی ترین مفهومی که از حقوق داریم این است که رعایت قواعد آن اجباری است و ایجاد الزام می کند. پس نخستین پرسشی که به ذهن هر اندیشمند کنجکاو می رسد این است که نیروی الزام آور حقوق از کجا سرچشمه می گیرد و چه مقامی ارزش قواعد آن را تأمین می کند؟ این منبع پنهانی و نیرومند را که پایه ی همه ی قواعد و توجیه کننده ی الزام ناشی از آن ها است، در اصطلاح "مبنای حقوق " می گویند. عوامل مختلفی در ساختمان مبنای حقوق مؤثر است و ضرورت های اقتصادی و سیاسی و باور های اخلاقی و مذهبی هر کدام در این راه سهم به سزایی دارند. پس هدفی که دولت به دنبال آن قاعده وضع می کند، در ایجاد و چگونگی مفاد آن بسیار مؤثر است و در واقع رهبر و راهنمای اوست. به همین جهت باید اعتراف کرد که شناختن مبانی حقوق جز با تشخیص هدف آن امکان ندارد. این فصل نیز نموداری از مبارزه ی اندیشه ها و جهاد مداومی که در جستجوی حقیقت انجام شده است، به دست می دهد و می تواند الهام بخش کاوش های تازه قرار گیرد. ارزیابی مکتب های بزرگ، داوری در باب بخشی از حقیقت که در همه ی آن ها کم و بیش وجود دارد، خود نیز رفته رفته به نظریه ای که نویسنده به آن اعتقاد دارد شکل می بخشد.
فصل دوم: این فصل در واقع پاسخ به این پرسش است که حقوق برای چه به وجود آمده است. بنابراین دو مسئله ی مبنا و "هدف حقوق" با هم ارتباط ناگسستنی دارند. جز این که گفتگو درباره ی طبیعت و مبنای حقوق امری است که بیشتر در فلسفه ی حقوق از آن بحث می شود، ولی پرسش مربوط به این که حقوق برای نیل به کدام هدف باید وضع شود بیشتر جنبه ی سیاسی دارد. زیرا پاسخ به همین پرسش است که مسیرِ سیاست اقتصادی و اجتماعی دولت ها را معین می سازد. هدف حقوق از دیدگاه فردگرایان و دانایانی که به منفعت اجتماع توجه دارند یکسان نیست و پیروان هر یک از آن دو گروه به توافق نرسیده اند ولی می توان چنین نتیجه گرفت که هدف قواعد حقوق یکی از این سه امر دانسته شده است: 1. امنیت حقوقی 2. عدالت 3. ترقی اجتماع و مدنیت .
فصل سوم: برای شناخت قواعد حقوقی و تمیز آن ها از سایر قواعدی که بر فرد و زندگی اجتماعی حکومت می کند، در مرحله ی نخست باید عناصری که جوهر حقوق را تشکیل می دهد معین شود، ولی قواعد اخلاق و مذهب و عدالت از بسیاری جهات با حقوق شباهت تام دارد. پس، تحقیق در این باره هنگامی کامل است که قواعد حقوق با سایر نظام های اجتماعی مقایسه و حد بین آن ها به دقت رسم شود. برای قواعد حقوق اوصاف گوناگون شمرده اند، ولی درباره ی اساسی بودن هیچ یک از آن ها اتفاق نظر وجود ندارد. این خصوصیات عبارتند از: 1. قاعده ی حقوقی الزام آور است؛ 2. رعایت قاعده ی حقوقی از طرف دولت تضمین شده است؛ 3. قاعده ی حقوقی کلی و دائمی است؛ 4. حقوق نظامی است اجتماعی: یعنی هدف قواعد آن تنظیم روابط اجتماعی است، نه پاکی روح و وجدان انسان.
فصل اول: مبنای حقوق
فصل دوم: هدف حقوق
فصل سوم: شناخت قاعده ی حقوقی
نتیجه ی کلی
(تعریف و ماهیت حقوق) مؤلف: ناصر کاتوزیان انتشارات: شرکت سهامی انتشار
نظرات کاربران درباره کتاب فلسفه حقوق (جلد اول) | کاتوزیان
دیدگاه کاربران