loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب گزیده قصه های تذکره الاولیا

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب گزیده قصه های تذکره الاولیا از مجموعه ی ادبیات ایران از دیروز تا امروز اثر افشین علاء با تصویرگری محمدرضا لواسانی از انتشارات پیدایش به چاپ رسیده است.

این اثر از مجموعه ی " ادبیات ایران از دیروز تا امروز " می باشد و بخش هایی از کتاب " تذکره الاولیاء "، " فرید الدین عطار نیشابوری " در آن برای کودکان و نوجوانان بازنویسی شده است. " محمد ابو حامد " ملقّب به " فرید الدین " در حدود سال پانصد و چهل هجری در نیشابور به دنیا آمد و در سال ششصد و هجده در قتل عام مغول وفات یافت. او در دوران بزرگسالی به آئین دراویش گروید و به شغل عطاری مشغول بود به این سبب، عنوان شغلی اش در ادامه نام او قرار گرفت. از او آثار بسیاری مانند الهی نامه، اسرارنامه، جواهرنامه، منطق الطیر و ... به نظم باقی مانده و تنها اثر منثور او تذکره الاولیا می باشد که شامل دو بخش است که در بخش اول شرح حال هفتاد و دو تن از اولیاء الهی، عارفان و سالکان طریقت دین بیان گردیده و در بخش دوم که به " ملحقات تذکره" شهرت دارد شرح حال بیست و پنج تن دیگر ذکر شده است، البته در انتساب این بخش به عطار تردیدهایی وجود دارد. عطار نیشابوری اهل سنت و شیفته ی پیامبر گرامی اسلام بود، اما به امیر المومنان علی (ع) و خاندان پاک او نیز عشق می ورزید، به همین جهت برای نگارش کتاب تذکره الاولیا به رسم تبرّک از شرح حال امام جعفر صادق (ع) آغاز می کند و به روایتی، با شرح حال امام محمد باقر (ع) نیز مجموعه ی خود را به پایان می رساند. در این اثر شرح حال 7 نفر که به قلم "افشین علاء" باز نویسی شده از کتاب اصلی تذکره الاولیاء انتخاب و سعی شده تا نثر آن به نثر اصلی کتاب نزدیک باشد. یکی از شخصیت های کتاب زنی به نام " رابعه " است که شخصیت والایی دارد و از آنجا که چهارمین دختر خانواده بود والدینش این نام را برای او برگزیدند. پدر و مادرش به قدری فقیر بودند که در شب تولد او، چراغ نداشتند تا خانه را روشن کنند و جامه ای هم نبود تا نوزاد را در آن بپیچند. مادر رابعه از شوهرش خواست تا به خانه ی همسایه برود و چراغی بگیرد، اما پدر رابعه که با خود عهد کرده بود هرگز به غیر خدای خود از دیگری چیزی نخواهد، بدون این که همسایه ها را خبر کند به خانه برگشت. شب در خواب پیامبر اسلام حضرت محمد (ص)، را دید آن حضرت به او بشارت داد که این نوزاد در آینده بانوی بزرگواری خواهد شد و هفتاد هزار تن از امّت من در روز قیامت را شفاعت خواهد کرد و ... . تصاویر کتاب را " محمد رضا لواسانی " برعهده داشته است.

 

فهرست


مقدمه قندیلی از نور(شرح حال رابعه) شاخه نرگس دردهان مار (شرح حال مالک دینار) نسیم یمن (اویس قرنی) راهزن دلداده (فضیل عیاض) دامن دامن مروارید (شرح حال ابراهیم ادهم) باران عشق (شرح حال بایزدید بسطامی) جرعه ای از جام دوست (شرح حال حسن بصری)

 

 

برشی از متن کتاب


شاخه ی نرگس در دهان مار شرح حال مالک دینار ابو یحیی مالک بن دینار از مردم بصره و یکی از محدثان بزرگ بود و از راه کتابت قرآن گذران زندگی می کرد. او در سال 131 قمری درگذشت. دینار در دهان ماهیان مالک دینار یکی از بزرگان بصره بود. بعضی گفته اند که «دینار» نام پدر او بود، اما بعضی دیگر عقیده دارند که روزی مالک با کشتی عازم سفر بود، در میان دریا مزد راه (کرایه) از او خواستند، گفت: «ندارم.» آن قدر او را زدند که از هوش رفت. چون به هوش آمد، باز از او مزد خواستند. گفت: «ندارم» بار دیگر او را زدند و چون پولی نداشت، خواستند پایش را بگیرند و او را به دریا بیندازند. ناگهان، ماهیان دریا در حالی که هرکدام دیناری در دهان داشتند، از آب بالا آمدند. مالک دست دراز کرد و از دهان هریک، دیناری برداشت و به صاحبان کشتی داد. چون آنان این صحنه را دیدند در پای او افتادند. آن گاه مالک پای از کشتی بیرون گذاشت و روی آب رفت و ناپدید شد. به این سبب او را مالک دینار نامیدند. مالک در دمشق مالک، روزگاری ساکن دمشق بود و در مسجد جامع شهر معتکف شده بود. مدتی بود که دلش می خواست تولیت مسجد را به او بسپارند. به همین خاطر، یک سال در مسجد ماند و به عبادت پرداخت. به طوری که هرکس او را می دید در حال نماز بود، اما خودش در دل می گفت: «ای مالک! تو منافقی زیرا همه این عبادت ها به طمع تولیت مسجد است نه برای خدا.» بعد از یک سال، شبی به قصد تماشای شهر از مسجد بیرون آمد. از دور صدای آوازی می آمد. لا به لای آواز، این جمله به گوشش رسید که : «ای مالک! تو را چه شده است که توبه نمی کنی؟» مالک از شنیدن این آواز به خود آمد و گفت: «یک سال است که خداوند عزوجل را به ریا و نفاق عبادت می کنم. آیا بهتر نیست که شبی هم با اخلاص به عبادت او بپردازم و از هر طمعی شرم کنم؟» این بود که رفت و آن شب را با دلی بی ریا و صاف عبادت کرد. فردای آن شب گروهی از مردم به مسجد آمدند و گفتند: «به این مسجد آسیب فراوان رسیده است. باید یک نفر را به عنوان متولی انتخاب کنیم تا به امور آن رسیدگی کند.» پس پیش مالک آمدند. مالک در نماز بود. صبر کردند تا فارغ شد. به او گفتند: «آمده ایم تا از تو بخواهیم تولیت مسجد را قبول کنی.» مالک سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! یک سال تمام تو را به ریا عبادت می کردم و کسی به من نگاه نکرد. اکنون که دل به تو دادم و یقین کردم که غیر از تو چیزی نمی خواهم، بیست نفر را فرستاده ای تا این مقام را به من بدهند. قسم به بزرگی تو که دیگر چیزی نمی خواهم.» آن گاه از مسجد بیرون رفت و از آن پس به عبادت واقعی و مبارزه با نفس پرداخت. شاخه نرگس در دهان مار گروهی مالک را دیدند که در سایه دیواری خوابیده بود. ماری، شاخه ای گل نرگس در دهان گرفته بود و او را باد می زد. ...    

(ادبیات ایران از دیروز تا امروز) نویسنده: افشین علاء نقاشی: محمدرضا لواسانی انتشارات: پیدایش  

 




نظرات کاربران درباره کتاب گزیده قصه های تذکره الاولیا


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب گزیده قصه های تذکره الاولیا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل