درباره ی کتاب بانوی سپید کریستیان بوبن
کتاب بانوی سپید اثر کریستیان بوبن با ترجمهی مهوش قویمی توسط انتشارات آشیان به چاپ رسیده است. این کتاب انتشارات آشیان، اثری شگفتانگیز میباشد که داستان آن با الهام از زندگی شخصی و ویژگیهای "امیلی دیکنسون" شاعر مشهور آمریکایی شکل گرفته است. این شاعر روحیهای عجیب و شخصیتی اعجابانگیز داشت و توانسته بود توجه هنرمندان و نویسندگان بسیاری را به زندگیاش جلب کند. "کریستیان بوبن" هم، مانند بسیاری از همصنفان خود حدود یک قرن پس از مرگِ "امیلی دیکنسون" تحت تاثیر شخصیت خارقالعاده ی او قرار گرفت و برای نوشتن از او دست به قلم شد.
"بوبن" در هر یک از فصل های کوتاهِ کتاب حاضر، با به تصویر کشیدن صحنه ها و دوره های مختلفی از زندگی امیلی سعی دارد جزئیاتی از روابط اندک او با محیط بیرون را در معرض نمایش بگذارد؛ چرا که امیلی نوعی حس انزوا و تنهایی را همواره با خود به همراه داشت و ترجیح می داد در سکوت و تنهایی زندگی کند. عنوان کتاب نیز اشاره ی مستقیمی به "امیلی دیکنسون" دارد و برگرفته از تصویر معروفی می باشد که این بانوی شاعر در آن با لباس سفید ظاهر شده است.
"بانوی سپید" سرشار از لحظات مسحور کننده می باشد و خواننده را تا انتها به دنبال شخصیت مرموز و عجیب امیلی می کشاند تا علت رفتارهای عجیب و نیاز به تنهایی او را کشف کند. "بوبن" در القای حس انزوا به مخاطب تمام هوش و درایت خود را به کار گرفته است و "بانوی سپید" را به اثری تبدیل نموده که نمی توان آن را دوست نداشت.
بخشی از کتاب بانوی سپید
به نظر می رسد که کوزه گری چهره مادر امیلی را چین و چروک انداخته است. گونه هایش لاغر، چشم هایش نمناک و موهایش مانند قیری سیاه از هر طرف به صورت آویزانند. سنجاق سینه به سینه زده که گلهای روی آن میناکاری شده است. گل رز، گل مینا و چند پامچال،، کبوتری بالای گل رز بال ها را باز کرده است. امیلی هر بار که به مادرش نگاه می کند این سنجاق سینه را می بیند. شادابی گل ها روی سینه مادر دختر را از تماشای منظره پایان ناپذیر حزن و اندوه تسلی می دهد.
پدر و مادر فرزندان شان را می بینند، روحشان را هرگز. روح امیلی اندازه یک قطره شبنم است. قلمرو او، قلمرو ریزترین جزئیات است. از خلال شیشه رنگی بال های یک سنجاقک آسمان را به تماشا می نشیند و با زنگوله های یک گل موگه صومعه ای برای خود می سازد. ستاره های آسمان در آتشدان شومینه اش فرو می افتند، تختخوابش پوشیده از برف و میزش چوب گیلاس است اتاقش سادگی شاهانه سلول یک راهب را دارد و چون زیبایی اش را به رخ نمی کشد زیباتر است.
هنگامی که بلند پروازی ها پیرامون امیلی نمایان می شوند هر کس میخواهد کسی باشد، او رویای والای هیچ بودن و گمنام مردن را در سر می پروراند. فروتنی، غرور و کناره نشینی، پیروزی اوست. در سال 1856 وقتی مادر از تلاطم بیماری اش پرده بر می دارد امیلی رویای دنیایی چنان بی آلایش را در سر می پروراند که مرگ هیچگاه به آن راه پیدا نکند. «من کودکی بیش نیستم و می ترسم. غالبا دلم می خواهد ساقه علفی یا گل مینای لرزانی باشم که معمای خاک او را نمی ترساند.»
خانواده دیکنسون در سال 1840 اسباب کشی می کنند. به شمال آمهرست می روند تا ترس های شان را در خانه چوبی پناه دهند. خانه نزدیک گورستان دهکده است. امیلی ساعت ها روستای پر آرامش گور ها را از پنجره تماشا می کند. سکوت و بخشایش در راه باریکه ها گام بر می دارند. گورستان، بازتاب بهشت در یک گودال آب است. امیلی تمام خاکسپاری ها را نگاه می کند و چهره های تیره و غمگین پشت تابوت زیبا را به دقت زیر نظر می گیرد. زنده ها و مرده های شان همزمان از در اصلی گورستان وارد می شوند. بعد پس از چند کلام سبک که مانند بادکنک کودکان در آسمان آبی با افسردگی شناور می گردند، زنده ها می روند و مرده را با زندگی جدیدش تنها می گذارند.
در سال 1855 خانواده دیکنسون مجدد خانه نخستین را می خرند. این دومین و آخرین جابجایی دل امیلی را سخت به درد می آورد اما او با بزرگواری لبخند می زند. «فکر می کنم لباس هایم را در جعبه مقوایی بزرگ بردند و بخشش فناناپذیر وجودم اندکی بعد پای پیاده رسید.» امیلی از ده تا بیست و چهار سالگی در خانه کنار گورها خوشبخت زندگی می کند. همیشه از آنجا به عنوان خانه من حرف می زند و خانه دیگر را که در آن به دنیا آمده و از دنیا خواهد رفت خانه پدرم می نامد.
- نویسنده: کریستیان بوبن
- مترجم: مهوش قویمی
- انتشارات: آشیان
نظرات کاربران درباره کتاب بانوی سپید | کریستیان بوبن
دیدگاه کاربران