کتاب مهتاب نوشته اسماعیل کاداره با ترجمه محمود گودرزی در نشر چترنگ به چاپ رسیده است.
این کتاب اثری دوست داشتنی از نویسنده ی مطرح آلبانی "اسماعیل کاداره" می باشد که مملو از استعاره، تلمیح، روایت خودکامگی و ظلم و تملق می باشد. "کاداره" نویسنده ای محبوب و شناخته شده در ایران است و در کتاب پیش رو حال و هوای جوامع خفقان آور و مسمومی را به تصویر می کشد که در آن فردی بی گناه را تحت فشار قرار می دهند و زندگی اش را نابود می سازند. داستان در مورد دختری به نام "نورا" می باشد که به "ماریان" دختر محبوب و زیبای شرکتی که در آن کار می کند، تهمت می زند و او را متهم به لطمه زدن به رابطه اش با نامزدش "گزموند" می کند. ماریانِ از همه جا بی خبر در مقابل این تهمت های بی پایه و اساس، به قدری در بهت فرو می رود که نمی تواند از خودش دفاع کند، به همین خاطر فقط سکوت می کند. این ماجرا تا جایی پیش می رود که کار به دادگاه کشیده می شود. دادگاهی در جامعه ای استبدادزده که بی گناهان، بیش ترین صدمه را می بینند و نمی توانند از خودشان دفاع کنند. "کاداره" با قلم بی نظیرش این داستان را به قدری زیبا روایت می کند که مخاطب لحظه به لحظه خودش را به جای ماریان می گذارد و از مظلومیت و معصومیت او قلبش به درد می آید. "مهتاب" اثری خارق العاده است و پیشنهاد می کنیم حتما آن را در لیست کتاب هایی که باید بخوانید قرار دهید.
برشی از متن کتاب
ابتدا متوجه چیزی نشدیم و روی همرفته برایمان مسألهای طبیعی بود. جشن شبانه سازماندهیشده به مناسبت اهدای جایزه شور سوسیالیستی به موسسه یک روز بعد از سالگرد تولد سزار برگزار شد و هنوز از حالو هوای آن خارج نشده بودیم. درست در این جشن به یاد ماندنی بود که لادکروی، کمی قبل از نیمهشب برخاسته و در میان بهت و تعجب دیگران اعلام کرده بود که به بیمارستان میرود تا عکس مغزش را بگیرد. به سختی توانسته بودیم نگهش داریم و نهایتا متقاعدش کنیم که کمی دراز بکشد، بعد روی نیمکتی نشسته و پس از یک ربع بلند شده بود تا این بار علیه ادارهآب نامه بنویسد. هرگز موفق نشدیم انگیزه اش را کشف کنیم، حتی انگیزه ای دور از ذهن و غیر مستقیم که توانسته باشد وادارش کند بهعکس مغز و امور آب بیندیشد. سزار که کمتر از دیگران مشروب خورده و هوشیاری اش را نسبتا حفظ کرده بود، نتیجه گرفته بود که هر چه هست به ضمیر ناخودآگاهش مربوط می شود. اما صبح روز بعد گویی که بخواهد تعادلی ایجاد کند، در حالیکه همه بهرغم سرهای سنگین و چشمان پف کردهمان بیدار شده و بههر حال هوشیار بودیم، سزار مست و پاتیل بود، انگار که تمام شب در خواب به نوشیدنش ادامه داده باشد. پس از ابراز چند عقیده عجیب درباره خروپف، حرف هایی بی سر و ته زده بود که اغلب شان مربوط می شد به لادکروی، سپس دوباره دراز کشیده و عاقبت با ذهنی کاملا هوشیار از خواب برخاسته بود. بدون پرداختن به جزییات، باید اعتراف کنیم که در میهمانی موسسه همه تا حدی مست بودیم، به طوری که متوجه اولین علایم بد خواهی دیگران نسبت به ماریان نشدیم. در حقیقت هیچ اتفاق خاص و چشمگیری نیفتاد که حرکت یا رفتاری خصمانه نسبت به او تعبیر شود. ماریان با لباسی زیبا و با همان مدل موی همیشگی وارد شده و هیچ نشانی از بدخلقی یا اضطراب بروز نداده بود و حتی در آغاز لبخند به لب ظاهر شده بود، هر چند که در ادامه، پس از این که نوعی سردی نسبت به خود احساس کرده بود، کمی قیافه گرفته و بعد خودش را در پوششی از غم و اندوه پیچانده بود. به نظر می رسید این دقیقا همان چیزی بود که مخالفانش انتظار داشتند، زیرا با دیدن اولین نشانه دلخوری در خطوط چهره اش ناگهان نشاطی در وجودشان جوشیدن گرفت، گویی که بخواهند تمایز میان شادی خود و غصه او را برجسته تر کنند. بعدها، هر باید این مهمانی را در ذهن خود تداعی می کردیم تا به تحلیل سیر اتفاقاتش بپردازیم، در نهایت به این نتیجه میرسیم که ماریان میبایست زیرکی بیش تری به خرج می داد و در این دام نمیافتاد. بهتر بود با مشاهده رفتار غیر دوستانه دیگران تظاهر به بی اعتنایی می کرد، این باعث میشد نقشه های شان نقش بر آب شود اما دقیقا همان کاری را کرد که آن ها انتظار داشتند: او ضربه را پذیرفت. ناراحتی هایی که در خطوط چهره اش به وضوح دیده می شد دقیقاً نشانه پیروزی دشمنانش بود. او اتهاماتی را که دیگران از چند روز پیش علیه اش آماده می ساختند، جلوی خودشان تایید کرده بود. صفحه 7
نویسنده: اسماعیل کاداره مترجم: محمود گودرزی انتشارات: چترنگ
نظرات کاربران درباره کتاب مهتاب - اسماعیل کاداره
دیدگاه کاربران