loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب کولاک

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب کولاک نوشته ی جان روکو و ترجمه ی آناهیتا حضرتی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

داستان آمده در این کتاب در رابطه با پسر کوچولوی باهوشی است که تصمیم می گیرد پس از بارش سنگین و چند روزه ی برف به خانواده ی خود در تهیه ی مایحتاج شان کمک کند. ماجرا از روز  دوشنبه آغاز می شود که کمی پس از زنگ تفریح، برف شروع به باریدن می کند. با گذشت زمان بر شدت بارش ها افزوده می شود تا جایی که صبح روز بعد تنها راه خارج شدن از خانه، پنجره ها ست. اما با وجود این، بازی کردن بر روی برف هایی که هنوز کاملا سفت نشده اند، لذت بخش می باشد. روز سوم پدر خانواده سعی می کند مسیر ماشین های برف روب را به کمک پارو کمی باز کند تا آنها بتوانند، ماشین گرفتار در برفِ خانواده را بیرون بیاورند. با گذشت چهار روز از بارش ها، هنوز هیچ خبری از گروه امداد و ماشین های برف روب نیست؛ خانواده ی پسر کوچولو احتیاج به یک سری مواد غذایی دارند تا بتوانند در این هوای سرد بدن خود را گرم نگه دارند چیزهایی مثل شیر و شکلات داغ، ولی با وجود یخ زدگی ها، رفتن به فروشگاه تقریبا غیر ممکن است. از آن جایی که پسر کوچولو کتاب های زیادی درباره ی زندگی در مناطق سردسیر و راه های زنده ماندن خوانده است؛ تصمیم می گیرد خودش دست به کار شود...

زبان ساده، جملات کوتاه، صفحات مصور و رنگ آمیزی شاد تصاویر آمده در این کتاب از جمله ویژگی های مثبت آن می باشد.

 


برشی از متن کتاب


آن موقع ها که پسر بچه ی کم سن وسالی بودم، روزی از آسمان حدود یک متر برف بارید. این داستان من است... اولین دانه های برف، کمی قبل از زنگ تفریح بارید. پشت سرش یک عالمه ی دیگربرف آمد. باد شدید شد و مدرسه را زودتر از همیشه تعطیل کردند. وقتی من و خواهرم به خانه رسیدیم، تا بالای چکمه هایمان برف باریده بود. بارش برف همه ی شب ادامه داشت. فکر نمی کردم دیگر بند بیاید. فردای آن روز، آن قدربرف باریده بود که نمی توانستیم در ورودی را باز کنیم. برای همین، از پنجره بیرون رفتیم. وقتی به خانه برگشتیم، خیس و یخ زده و خسته بودیم. همگی کنار آتش نشستیم و وقتی شکلات گرم با شیر می خوردیم، پاهایمان مورمور می شد. روز سوم، بابا برف ورودی حیاط را پارو کرد تا وقتی ماشین های برف روب می رسند، بتواند ماشین را بیرون بیاورد. ما توی برف  تونل کندیم و اتاق های مخفی ساختیم. روز چهارم، هنوز خبری از برف روب ها نبود. نمی دانستم که می توانیم یک بار دیگر چمن را ببینیم یا نه. توی خانه با تمام شدن مواد غذایی، اوضاع سخت شد. می دانستم نمی توانیم با شکلات گرم وبدون شیر، خیلی دوام بیاوریم. باید به فروشگاه برویم. اما هنوز برف توی خیابان پارو نشده است. با این وضعیت، نمی توانیم توی برف راه برویم. روز پنجم، متوجه شدم که خودم باید دست به کار شوم. من تنها کسی بودم که راهنمای زنده ماندن را حفظ کرده بودم. من تنها کسی بودم که می دانست به چه تجهیزاتی احتیاج داریم. و فقط من آن قدر سبک بودم که بتوانم روی برف ها راه بروم...    

نویسنده: جان روکو مترجم: آناهیتا حضرتی انتشارات: پرتقال  



نظرات کاربران درباره کتاب کولاک


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کولاک" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل