
کتاب جزیره ی گنج
(رمان های جاویدان جهان)
-
انتشارات :
افق
- مترجم : محسن سلیمانی
- تگ : رمان های جاویدان جهان
محصولات مرتبط
درباره کتاب جزیره ی گنج (رمان های جاویدان جهان)
داستان کتاب را جیم که به همراه پدر ومادرش مهمانخانه ای را اداره می کنند برای خواننده تعریف می کند. آغاز ماجرای کتاب از جایی است که روزی دریانوردی که خود را ناخدا خطاب می کند پا به مهمانخانه ی آن ها می گذارد و می خواهد که مدتی در آن جا اقامت داشته باشد.
پس از مدتی مردی به دنبال ناخدا می آید و پس از جر و بحث، او را تهدید به مرگ می کند و بعد از خروج مرد، ناخدا سکته می کند و دیگر حال و روز خوشی ندارد. تا این که روزی مردی نابینا به مسافرخانه می آید و تکه کاغذی را به ناخدا می دهد. پس از رفتن مرد نابینا ناخدا فوت می کند و در عصر همان روز مرد نابینا با تعداد دیگری دریانورد به مسافرخانه برمی گردند تا چیزی را از ناخدا پس بگیرند.
در همین زمان جیم و مادرش صندوقچه ی ناخدا را باز می کنند و نقشه ای را از درون آن بر می دارند و آن جا فرار می کنند. پس از این که دکتر لیوسی و عالیجناب تری لونی نقشه ها و یادداشت های همراه آن را می خوانند تصمیم می گیرند تا با یک کشتی بزرگ و مجهز برای پیدا کردن جزیره ی گنجی که در نقشه ها مشخص است حرکت کنند.
قرار می شود تا ناخدای این کشتی شخصی به نام لانگ جان سیلور باشد که دریانوردی ماهر با یک پای چوبی است و یکی از پاهایش را از قسمت زانو به پایین از دست داده است. جیم تردیدهای فراوانی در مورد ناخدا سیلور دارد. اما به هر حال سفر پر از ماجرا و شگفتی آنان آغاز می شود و ... .
کتاب جزیره ی گنج یکی از رمان های جاویدان جهان نوشته ی رابرت لویی استیونسون و ترجمه ی محسن سلیمانی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب جزیره ی گنج
آدم بلک داگ چیزی نگذشت که سرو کله ی اولین مرد مروموز ناشناس، پیدا شد. زمستان و یخبندان از راه رسیده بود. پدرم هنوز بیمار بود و روز به روز ضعیف تر می شد. به همین دلیل، من و مادرم مجبور بودیم مسافرخانه را بگردانیم. یک روز صبح، ناخدا زودتر از همیشه بلند شدو به ساحل رفت. مادرم در اتاق بالا پیش پدرم بود و من در سالن پذیرایی صبحانه را حاضر می کردم. درهمین موقع در اصلی مسافرخانه باز شد و مردی به درون آن آمد. مرد غریبه، شبیه دریانوردها نبود. چهره اش رنگ پریده بود و دست چپ او دو انگشت نداشت.
در غلافی که به کمرش بسته بود خنجری دیده می شد. او مرا صدا زد و گفت: «بیا اینجا پسر! پشت این میز، دوستم بیل می نشیند؟» گفتم: «کسی به اسم بیل را نمی شناسم. اما این میز یکی از میهمانان ما به نام ناخداست.» مرد غریبه گفت: «خب، سر و وضع دوست من بیل هم به ناخداها شبیه است. روی گونه ی راست صورتش علامت یک زخم است.
خب، حالا بگو ببینم بیل اینجاست؟» گفتم: «رفته بیرون قدم بزنه.» پرسید: «به کدام طرف رفته؟» صخره ی بزرگی را به او نشان دادم. مرد غریبه چند سوال دیگر از من کرد. بعد بلند شد و پشت در مسافرخانه ایستاد و مثل گربه ای که منتظر موش باشد، سرک کشید و جاده را نگاه کرد. بعد از مدتی، مرد غریبه گفت: «آه، مطمئنم که دوستم بیل است. دوربینش را هم به همراه دارد. بهتر است من و تو به سالن پذیرائی برگردیم و پشت در پنهان شویم تا او را غافلگیر کنیم.» و به زور مرا پشت سر خودش قرار داد. خیلی ترسیده بودم.
سرانجام ناخدا وارد مسافرخانه شد، در را با سروصدا بست و یک راست به طرف میز خودش رفت. مرد غریبه داد زد: «بیل!» ناخدا با سرعت برگشت و به ما خیره شد. بعد، انگار که روحی پلید را دیده باشد، رنگ از صورت سبزه اش پرید. یک دفعه دلم برایش سوخت، چون به نظرم پیر و مریض آمد.
غریبه گفت: «بیل، مرا که می شناسی! همسفر قدیمی ات را!» ناخدا گفت: «بلک داگ!» غریبه با خونسردی گفت: «پس می خواستی چه کسی باشد! بلک داگ آمده تا هم سفر قدیمی اش بیل را ببیند.» ناخدا گفت: «خوب مرا پیدا کردی. بگو ببینم چه می خواهی؟» -می خواهم چیزی بنوشیم و مثل دو همسفر قدیمی با هم صحبت کنیم. وقتی برای آن ها نوشیدنی بردم، هر دو پشت میز، رو به روی هم نشسته بودند. مرد غریبه به من گفت: «برو و در را کاملا باز بگذار.» پس از مدتی چند لحظه، صدای وحشتناکی بلند شد. ...
رمان های جاویدان جهان نویسنده: رابرت لویی استیونسن مترجم: محسن سلیمانی انتشارات: افق
مشخصات
- نویسنده رابرت لویی استیونسن
- مترجم محسن سلیمانی
- نوع جلد جلد سخت (گالینگور)
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 16
- سال انتشار 1401
- تعداد صفحه 168
- انتشارات افق
نظرات کاربران درباره کتاب جزیره ی گنج
دیدگاه کاربران