loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

مجموعه کتاب 36 جلدی شرلوک هلمز - ذکر (قابدار)

5 / -
موجود شد خبرم کن

مجموعه کتاب شرلوک هلمز نوشته‌ی آرتور کانن دویل و ترجمه‌ی سید حبیب الله لزگی توسط نشر ذکر به چاپ رسیده است.

برشی از متن کتاب


انگشت مهندس دکتر واتسون که با شرلوک هلمز در خیابان بیکر زندگی می کرد، بعد از ازدواج به خانه ی دیگری نقل مکان کرد و در آن جا به کارش ادامه داد. یک روز صبح زود، پیشخدمت او را از خواب بیدار کرد و اطلاع داد که بیماری برای دیدنش آمده است. دکتر واتسون با عجله لباس پوشید و با خودش فکر کرد: «اگر کسی صبح به این زودی به سراغ من آمده است، حتما کار فوری و اورژانسی دارد.» دکتر وارد هال شد. جایی که معمولا بیماران منتظر او می شدند. تازه وارد روی صندلی نشسته بود، پشتش به دکتر واتسون بود و بی قراری می کرد. وقتی دکتر واتسون مقابل بیمار جدیدش نشست، متوجه شد که او مرد جوانی است. حدود 25 سال سن داد و بدنش نسبتا قوی و عضلانی است. دستمالی دور دست چپش پیچیده و خیلی عصبی و رنگ پریده به نظر می رسد. در همان حال به سختی لبخندی روی لب آورد و گفت: «ببخشید که صبح به این زودی شما را از خواب بیدار کردم، دکتر. اما دیشب اتفاق بدی افتاد. اسم من ویکتور هدرلی است و مهندسم.» دکتر واتسون روی دستمال چند لکه خون دید. مهندس خیلی آهسته باند دور دستش را باز کرد. دکتر واتسن متوجه شد دست او انگشت شست ندارد و جای آن خون آلود است. دکتر واتسون شوک زده فریاد زد: «خدای من. آقای ویکتور چه بلایی سر انگشت شما آمده است؟» مهندس جوان نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و خندید. کاملا معلوم بود که از دست دادن خون زیاد او را خیلی ضعیف کرده است. دکتر واتسون بازوهای مهندس را گرفت، به شدت تکان داد تا به حالت عادی برگردد. وقتی حال ویکتور بهتر شد گفت: «یک ساطور انگشتم رابرید.» دکرت واتسون پرسید: «اتفاقی بود؟» مهندس جواب داد: «اصلا و ابدا. مردی عمدا آن را برید.»  ویکتور ادامه داد: «به محض این که انگشتم را برید، خون ریزی زیادی کرد و آن را بستم.» دکتر واتسون جای زخم را که دوباره شروع به خون ریزی کرده بود، با الکل شست و باند جدید دور آن پیچید. مهندس گفت: «با این باند جدید احساس بهتری دارم. باید به اداره پلیس بروم و شکایت کنم. اما نمی دانم آن ها داستان عجیب مرا باور می کنند یا نه؟» دکتر واتسون گفت: «اگر از نظر تو اشکالی ندارد می توانیم پیش دوست عزیزم شرلوک هلمز برویم. او حتما به این ماجرا گوش می دهد و مشکل شما را حل می کند. دوست داری او را ببینی؟» مهندس جواب داد: «مگر تو کاراگاه بزرگ، شرلوک هلمز را می شناسی؟ اگر مرا پیش او ببری لطف بزرگی به من کرده ای.» بعد از این که دکتر واتسون به آن مرد ضعیف یک نوشیدنی داد، او را پیش شرلوک هلمز برد. شرلوک هلمز روی صندلی راحتی مشغول پیپ کشیدن و خواندن روزنامه بود. او به دکتر واتسون و مهندس جوان خوشامد گفت. نگاهی به مهندس کرد و پرسید: «به نظر می رسد شب بدی را پشت سر گذاشته ای. بنشین تا با هم صبحانه بخوریم.» پیشخدمت دو بشقاب دیگر آورد و روی میز گذاشت. بعد از خوردن صبحانه، مهندس که حالش بسیار بهتر شده بود، گفت: «از شما خیلی متشکرم آقای هلمز. حالا بهترم.» هلمز گفت: «پس حالا بگو مشکلت چیست.» مهندس گفت: «آقای هلمز اسم من ویکتور هدرلی است و مهندسم. دیروز وقتی می خواستم از محل کار به خانه بروم، منشی ام گفت مردی برای دیدن من آمده است. ...  

(کتاب های قاصدک) (مشهورترین داستان های کارآگاهی جهان) (ماجراها، معماها، پرونده ها و داستان های شرلوک هلمز) نویسنده: آرتور کانن دویل مترجم: سید حبیب الله لزگی انتشارات: ذکر


درباره آرتور کانن دویل نویسنده کتاب مجموعه کتاب 36 جلدی شرلوک هلمز - ذکر (قابدار)

«آرتور کانن دویل» نویسنده و پزشک اسکاتلندی است که شهرت او بیشتر به سبب خلق شخصیت زنده و ماندگار «کارآگاه شرلوک هلمز» در داستان‌های انگلیسی می‌باشد. آرتور کانن دویل بیش از 60 داستان معمایی با شخصیت کارآگاه بسیار محبوب شرلوک هلمز و دستیار وفادارش واتسون نوشته است. ...

نظرات کاربران درباره مجموعه کتاب 36 جلدی شرلوک هلمز - ذکر (قابدار)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "مجموعه کتاب 36 جلدی شرلوک هلمز - ذکر (قابدار)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل