محصولات مرتبط
کتاب کانادا جای تو نیست نوشته فرشته توانگر توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
"کانادا جای تو نیست" مجموعه داستان هایی کوتاه، خواندنی و زیبا است که روایت هایی پرمحتوا و جذاب برای مخاطب شرح می دهد. تمامی این قصه ها، هشت حکایت با شخصیت هایی متمایز و مجزا از یک دیگر را در برگرفته اند و متنی روان و خوش خوان دارند که به راحتی خواننده را مجذوب ماجراهای خویش می کنند. نویسنده با به کارگیری از عباراتی ساده و صریح، داستان مورد نظرش را به گونه ای تاثیرگذار، حول زندگی افرادی تنها و افسرده و ناکام شرح داده و زندگی آن ها را به طور روشن تفسیر می کند. وی با بیان دغدغه ها، معضلات و مسائل پیش روی شخصیت های قصه، خواننده را به دنیای خیالی کتابش وارد ساخته و به شیوه ای ملموس و گیرا از وقایع و اتفاقات پیش آمده برای آن ها سخن می گوید به طوری خواننده آن ها را با تمام وجود خویش احساس نموده و خود را در آن جا حاضر می بیند. به طور مثال، در داستان "بو"، شخصیت اصلی قصه، دختری مجرد می باشد که به تنهایی زندگی می کند و جهت تامین امرار معاش خویش در یک موسسه ی دارالترجمه به فعالیت می پردازد. دختر، روزها طبق روال عادی و همیشگی، به محل کارش رفته و با روزمرگی هر چه تمام روزها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. زندگی او بیانگر شرح حال واقعی بسیاری از افراد جامعه است و همین موضوع عامل اصلی جذب خواننده به محتوای این اثر می گردد.
فهرست
پیش گفتار بو جنگ من صاحب مرده ها پشت بام ها و صحراها صاحب خانه از فردریش چه خبر؟ سوراخ گربه ها
برشی از متن
ساعت هفت و نیم صبح از تاکسی پیاده می شوم. تا محل کارم فقط پنج دقیقه راه است. انگار این پنج دقیقه ای اهمیتی ندارد. انگار هیچ نیست جز پنج دقیقه ای که باید سپری شود. اما این طور نیست. راه را برای خودم نشانه گذاری کرده ام. اول زیر بازارچه، بعد بانک و بعد هم کیوسک روزنامه فروشی و در این میان مردمی که تند تند می گذرند و کاری به آدم ندارند. قبل از رسیدن به کیوسک خدا خدا می کنم دیرتر به پل برسم. پلی که پیاده رو را به خیابان وصل می کند. تا سه می شمرم بعد از آن، گذشتن از خیابان است و بالا رفتن از پله ها که یک دقیقه هم طول نمی کشد. انگار ناگهان آدم را هل بدهند. یک بطری آب و یک ساندویچ خانگی کوچک توی یخچال، بعد ثبت اسم و ساعت ورود. صندلی خالی من پشت میز کامپیوتر انتظارم را می کشد. پوشه پر است از مدارک مردم که باید ترجمه شود: گواهی فوت، سند ازدواج، گواهی تحصیل و کار، ریز نمرات مدرسه ... در گواهی بانک نوشته شده که صاحب سند در فلان بانک چه قدر پس انداز دارد. یا روی مقدار پول چسب زده اند یا آن را با ماشین بر کاغذ حک کرده اند. اسم فرزاد عجم را که صاحب گواهی است، باید پر رنگ تایپ کنم. مقدار پول را هم همین طور، بقیه ی همکاران مدارک دیگری از فرزاد عجم دارند. مثل شناسنامه و کارت ملی و سند خانه. از هم دیگر هجی اسم را می پرسند. لحظه ای همه درباره ی او حرف می زنند. صبح با او شروع می شود. دو بچه دارد و در سال 1348 به دنیا آمده. می دانم که نمی بینمش. پشت شیشه ی ماتی نشسته ام که بخش پذیرش را از دید می پوشاند سمت راستم دری است که به بالکن باز می شود. بالکنی مشرف به دیوارهای بلند خاکستری و تک درخت خشکیده ی انجیر. یکی از همکاران دارد با آب و تاب سفر چهار سال پیشش را به انگلیس تعریف می کند. با این که بارها از آن حرف زده باز بغل دستی ام که زنی است هم سن و سال خودم با کمی آه و افسوس گوش می کند. از او می پرسند که چه پوشیده بود، می گوید پاییز بوده و هوا سرد و روی روسریاش یک شال کردن هم انداخته بوده. می گوید اکثر محله های لندن را دیده. دخترها آه می کشند و صدای انگشتانشان روی صفحه ی کلید می آید. مثلا می خواهم خوشمزه گی کنم که همه بخندند، می گویم در مملکت ایران کس دیگر عجم نبود جز این آقا فرزاد؟ اما هیچ کس نمی خندد هنوز حواسشان پیش همکار انگلیس رفته است. گواهی فوت یک جوان 34 ساله جلوم می گذارم. قاسمی. اسمی میان اسم های دیگر. بی اختیار غم به دلم می نشیند چون از خودم کوچک تر است. جلوی علت مرگ نوشته شده: «سقوط هواپیما» کنجکاو می شوم و به تاریخ ان نگاهی می اندازم: تیرماه 88 محل سقوط: قزوین. نمی دانم زن داشت یا نه. هیچ مدرکی...
(برنده ی تندیس بهترنی مجموعه داستان سال 1391 از جایزه ی هفت اقلیم) (مجموعه داستان) نویسنده: فرشته توانگر انتشارات: چشمه
مشخصات
- انتشارات چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب کانادا جای تو نیست - توانگر
دیدگاه کاربران