loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب 12 قصه تصویری از شاهنامه | قدیانی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب 12 قصه ی تصویری از شاهنامه به روایت حسین فتاحی و تصویرگری محمدرضا دادگر و مرتضی سهی، فرهاد جمشیدی از انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

داستان ها و افسانه های شاهنامه ی فردوسی بزرگترین اثر حماسی به زبان فارسی، بارها توسط نویسندگان مختلف برای کودکان و نوجوانان بازنویسی و بازآفرینی شده است. در این اثر 12 داستان از مهمترین وقایع شاهنامه، انتخاب و به نثر روان مورد بازنویسی قرار گرفته اند، که تمامی آن ها در جلدهای جداگانه نیز به چاپ رسیده اند.

شاهنامه مملو از داستان رشادت های پهلوان ها و اسطوره های ایران زمین، عشق، زیبایی های بصری و افسانه های شنیدنی است که خالق آن ها " ابوالقاسم فردوسی " به زیبایی تمام آن ها را در کنار یکدیگر قرار داده است. عناوین داستان های این کتاب عبارتند از: " ضحاک و کاوه آهنگر "، " زال و سیمرغ "، " زال و رودابه "، " اکوان دیو "، " رستم و اسفندیار "، " رستم و سهراب "، " سیاوش "، " گردآفرید "، " رستم و دیو سفید "، " رستم و کوه سپند "، " کیخسرو " و " سوگ سیاوش " می باشد. در داستان " گردآفرید " زمانی که " سهراب " به همراه سپاهی بزرگ به مرز ایران و به قلعه ی بزرگی که دژ سپید نام دارد، می رسند.

از طرف قلعه سواری به سمت سپاه سهراب می آید که " هجیر " نام دارد، او خود را به سپاه سهراب می رساند و از هدف آن ها و لشگر کشی به سوی ایران سوال می پرسد، اما سهراب که جوانی مغرور است با هجیر وارد جنگ می شود و او را شکست می دهد. در دژ همهمه ای بر پا می شود و دیگر پهلوانان می خواهند به جنگ سهراب بیایند. " گردآفرید " که دختر یکی از پهلوانان دژ به نام " گژدهم " است و امور جنگی را به خوبی می داند با این تصمیم مخالفت می کند. او به دیگر سرداران پیشنهاد می دهد که خود به جنگ سهراب رود تا دیگران فرصت کنند نامه ای برای کاووس شاه بنویسند، و بدین وسیله رستم و دیگر پهلوانان، خودشان را به مرز برسانند.

اگر گردآفرید سهراب را شکست می داد دیگران می گفتند سهراب از یک زن شکست خورده و اگر گردآفرید شکست می خورد، افتخاری برای او نبود که با یک زن مبارزه کرده و او را از پای درآورده است. به این ترتیب گردآفرید به مبارزه با سهراب می رود و لباس رزم می پوشد و موهای خود را زیر کلاه خود پنهان می کند و ... . تصویرگری این مجموعه را " محمدرضا دادگر "، " مرتضی سُهی " و " فرهاد جمشیدی " بر عهده داشته اند و این اثر برای گروه سنی ج و د مناسب می باشد، همچنین مجموعه ی " 12 قصۀ تصویری از شاهنامه " مورد تائید و معرفی شده در وزارت آموزش و پرورش و کتابنامه ی رشد است.

 

فهرست


ضحاک و کاوه آهنگر زال و سیمرغ زال و رودابه اکوان دیو رستم و اسفندیار رستم و سهراب سیاوش گردآفرید رستم و دیو سفید رستم و کوه سپند کیخسرو سوگ سیاوش

 

 

نویسنده


" حسین فتاحی " متولد ١٣٣٦ یزد، و دارای مدرک کارشناسی در رشته حسابداری است . فتاحی در سه حوزه تألیف، ترجمه و بازنویسی آثار کلاسیک فارسی برای کودکان و نوجوانان آثار متعددی منتشر کرده که «آتش در خرمن» و «پسران جزیره» در زمینه ادبیات پایداری است و «عشق سالهای جنگ» رمان دیگر او از سوی نشر قدیانی چندین  بار تجدید چاپ شده است. «مدرسه انقلاب» ،«کودک و توفان»،  «امیرکوچولوی هشتم» و بازنویسی «قصه‌های شاهنامه» و «سمک عیار» از دیگر آثار اوست. مجموعه 12جلدی «30 روز با پیامبر» عنوان جدیدترین کتاب فتاحی است که  از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شده است. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. این مجموعه‌شامل 365 حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است.

 

 

برشی از متن کتاب


گرد آفرید پهلوانی بود به نام سهراب، سهراب پسر تهمینه، دختر شاه سمنگان بود. روزی از روزها سهراب از مادر نام و نشان پدرش را پرسید، تهمینه گفت: «پدرت رستم، پهلوان بزرگ ایران زمین است.» سهراب که دلش می خواست پدرش را پیدا کند و او را ببیند، سپاهی جمع کرد و به طرف ایران به راه افتاد. سهراب و سپاهیانش رفتند و رفتند تا به قلعه بزرگی رسیدند؛ قلعه ای با سنگ های سفید که بالای تپه ای ساخته شده بود. سهراب از پهلوانی پیر پرسید: «اینجا کجاست و نام این قلعه چیست؟» پهلوان پیر گفت: «ما به سرزمین ایران زمین رسیده ایم. این قلعه هم مال ایرانیان است. به آن دژ سپید می گویند.» سهراب و پهلوان پیر مشغول گفت و گو بودند که سواری از قلعه به طرف آنها آمد. او هجیر، رئیس نگهبان های قلعه بود. هجیر که از دور سپاه سهراب را دیده بود، آمده بود تا نام و نشان آنها را بپرسد و علت آمدن آنها را بداند. سهراب، هجیر را دید که به تنهایی به طرف آنها اسب می تاخت. خشمگین شد و گفت: «این سوار کیست که به تنهایی به جنگ ما آمده است؟» هجیر به سپاه سهراب رسید. سهراب پرسید: «تو کیستی که این طور گستاخ به طرف ما آمدی؟» هجیر گفت: «من پهلوانی از سپاه ایرانم و رئیس نگهبان های این دژ. آمده ام بپرسم که شما برای چه به اینجا آمده اید؟» سهراب که جوان و مغرور بود، گفت: «یعنی تو می خواهی یک تنه جلوی ما را بگیری؟» هجیرگفت: «ما ایرانی ها یک تنه هم جلوی دشمن می ایستیم و نمی گذاریم وارد خاک ایران شوند.» سهراب خندید و اسبش را به طرف هجیر تاخت. هجیر که دید سهراب می خواهد با او بجنگد، آماده جنگ شد. هر دو به طرف هم اسب تاختند. هجیر نیزه ای به طرف کمر سهراب انداخت، اما سهراب جا خالی داد و نیزه به او نخورد. بعد، سهراب با نیزه به هجیر حمله کرد. نیزه در کمربند هجیر گیر کرد و هجیر به زمین افتاد، سهراب به پایین پرید، دست و پای هجیر را بست و او را اسیر کرد خبر اسیر شدن هجیر به گوش پهلوان های دژ رسید. همه با ناراحتی جمع شدند تا راه چاره ای پیدا کنند. در میان نگهبان های دژ، پهلوانی بود به نام «گژدهم» او دختری داشت به نام "گردآفرید". این دختر، سوارکاری و تیراندازی و جنگ را از پدرش یاد گرفته بود. گردآفرید نزد پهلوان ها رفت و گفت: «شما پهلوان ها و نگهبانان ها فقط چند نفرید، اما سپاه دشمن بی شمار است. اگرباز هم یکی ازشما به جنگ دشمن برود و کشته یا اسیر شود، خبر به توران زمبین می رسد که پهلوان های دژسپید اسیر شده اند و این ننگ برای ما ایرانی ها پذیرفته نیست.» گژدهم پرسید: «می گویی چه کنیم؟ دست روی دست بگذاریم تادشمن بیاید و دژ را بگیرد؟» گردآفرید گفت: «نه! دست روی دست نمی گذاریم و به دشمن فرصت حمله ده دژ و گرفتن آن را نمی دهیم. باید نامه ای به کاووس شاه بنویسیم و خبر آمدن سپاه دشمن را به او بدهیم و کمک بخواهیم. باید رستم و دیگر پهلوان های سپاه ایران به کمک ما بیایند. اما تا این نامه نوشته شود و پیک به دربار شاه برود و خبر را برساند، باید کاری کرد. من نقشه ای دارم.» پهلوان دیگری پرسید: «نقشه ات چیست؟» گردآفرید گفت: «من به جنگ سردار سپاه دشمن می روم. اگر پیروز شدم، کار بزرگی کرده ام. همه می گویند دختری از سپاه ایران به جنگ دشمن رفت و سردار آن را شکست داد. اما اگر شکست بخورم، شکست دادن یک دختر برای سردار سپاه دشمن افتخار نیست.» پهلوان ها همه نظر گردآفرید را پسندیدند. گردآفرید لباس رزم پوشید، موهایش را بست و زیر کلاه پنهان کرد. بر اسبی بادپا نشست و از دژ بیرون دفت. تا نزدیک سپاه دشمن اسب تاخت و وقتی نزدیک سهراب رسید، فریاد کشید و خواست که مردی به جنگ او برود.        

 

 

 

  • کتاب های بنفشه
  • معرفی شده در کتاب نامه ی رشد آموزش و پرورش
  • به روایت: حسین فتاحی
  • تصویرگر: محمدرضا دادگر - مرتضی سهی - فرهاد جمشیدی
  • انتشارات: قدیانی

 

 



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب 12 قصه تصویری از شاهنامه | قدیانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل