loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب 10 قصه ی عاشورایی برای بچه ها

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب 10 قصه عاشورایی برای بچه ها ، اثر فریبا کلهر از انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

در این اثر روایت هایی از قیام امام حسین (ع) برای مقابله با یزید و وقایع عاشورای سال 61 هجری قمری برای کودکان و نوجوانان با زبان و شیوه ای متفاوت و بدیع بیان شده است. کتاب متشکل از 10 قصه است که با داستان مسلم بن عقیل که پسر عموی امام حسین (ع) و فرستاده ی ایشان به شهر کوفه بودند، آغاز می شود. در این اثر از امام حسین (ع) با نام مرد آزاد، و شهر کوفه با عنوان شهر فراموشی یاد شده است و خلیفه ی به درد نخور همان یزید و منظور از حاکم قلدر عبیدالله می باشد؛ هر یک از شخصیت های کتاب با عنوانی خاص برای مخاطب بیان می شوند، و پس از پایان هر داستان روایت اصلی با نام های واقعی اشخاص برای خواننده تعریف می شود. پس از مرگ معاویه پسرش یزید بر تخت حکومت می نشیند و مردم شهر کوفه که خواهان بیعت با امام حسین (ع) هستند، نامه های فراوانی برای ایشان ارسال می کنند و امام پس از این که مسلم را به عنوان نماینده ی خود به شهر کوفه می فرستند، به همراه خانواده و یاران شان مناسک حج را نیمه کاره رها و به سمت کوفه حرکت می کنند. یزید نیز شخصی به نام عبید الله که مردی سنگ دل اما بسیار زیرک است را به عنوان حاکم کوفه به آن جا می فرستد تا به وسیله ی او مخالفان خود را دستگیر و مجازات کند. زمانی که امام (ع) به همراه یارانشان به نزدیکی کوفه جایی که کربلا نام دارد، می رسند سپاهیان عبیدالله سد راه ایشان می شوند و ... .

داستان های این کتاب در 10 جلد جداگانه از "انتشارات قدیانی" نیز به چاپ رسیده است. دیگر شخصیت های کتاب عبارتند از: حبیب بن مظاهر، حرّ، زهیر، قاسم، علی اصغر، علی اکبر، ابوالفضل و علی بن حسین (ع) می باشند. تصویرگری این اثر را "سید حسام الدین طباطبایی" به انجام رسانده و این اثر برای گروه سنی ج و د مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


امام حسین (علیه السلام) و زهیر در شهر فراموشی، روز و شب کوره ها روشن بود و برای جنگ با مرد آزاد شمشیر و تیر و زره می ساختند. از گوشه و کنار شهر صدای گریه و فریاد زن هایی به گوش می رسید که نزدیکانشان را به خاطر دوست داشتن مرد آزاد می کشتند. حاکم قلدر، شهر را پر از وحشت کرده بود. جارچی ها به مردم می گفتند، زودتر جمع بشوند و به جنگ مرد آزاد بروند، هرکس سرپیچی کند جانش را از دست می دهد. همان مردمی که هجده هزار نامه برای آمدن مرد آزاد نوشته بودند، جمع شدند تا سپاه بزرگی آماده کنند و به جنگ او بروند. کاروان کوچکی به طرف شهر فراموشی می رفت و گرد و خاک نرمی به هوا بلند کرده بود، کاروان مرد آزاد و یارانش بود. مرد آزاد از اتفاقات شهر فراموشی خبر نداشت و نمی دانست نماینده و دیگر یارانش کشته شده اند. او فکر می کرد مردم شهر فراموشی منتظرش هستند. در همان زمان کاروان دیگری هم به طرف شهر فراموشی می رفت. آن، کاروان مرد سبز بود. آنها از حج بر می گشتند. وقتی مرد آزاد به چاه های آب در نزدیکی شهر فراموشی رسید، به همه ی همراهانش گفت استراحت کنند. قبل از آنها کاروان مرد سبز هم رسیده و چادر زده بودند. مرد سبز با چندنفر از هم سفرهایش داشت غذا می خورد که فرستاده ای از طرف مرد آزاد آمد و پیامی را به مرد سبز داد. پیام او این بود که مرد سبز به دیدنش برود. مرد سبز و همراهانش ساکت شدند و به هم نگاه کردند. همسر مرد سبز به او گفت: «مرد آزاد تو را صدا زده است و تو نشسته ای؟ چرا پیش او نمی روی؟ زودتر برو ببین با تو چه کار دارد!؟» مرد سبز با ناراحتی بلند شد و پیش مرد آزاد رفت. همسر و هم سفرهایش دورتر ایستادند و منتظر بودند او برگردد. آنها می دانستند مرد سبز هیچ وقت طرف دار مرد آزاد نبوده است. برای همین نمی دانستند چرا مرد آزاد او را به خیمه اش دعوت کرده است و با او چه کار دارد؟ کمی بعد مرد سبز از خیمه بیرون آمد. خوشحال بود و صورتش می درخشید. همسرش جلو دوید و پرسید: «چه گفتی و چه شنیدی که این طور خوشحالی؟» مرد سبز گفت: «همراه برادرت به خانه برگرد. من همراه مرد آزاد می روم تا با دشمن او بجنگم!» بعد، به همراهانش گفت: «هرکس شهادت را دوست دارد، همین جا پیش من بماند و هرکس نمی خواهد، برود.» هیچ یک از همراهان او نماندند. همه بارشان را جمع کردند تا به شهر فراموشی بروند. قبل از رفتن، همسر مرد سبز از بالای شتر به او نگاه کرد و گفت: «خداوند برایت خیر و خوبی بخواهد. روز قیامت وقتی در بهشت کنار مرد آزاد هستی، مرا هم فراموش نکن!» مرد سبز ماند و به مرد آزاد گفت: «دوست دارم هزار بار کشته شوم و دوباره زنده بشوم تا خدا با کشته شدنم بلا را از تو و این مردان شجاع دور کند.» سرانجام روز مبارزه ی بزرگ رسید. سی هزار مرد جنگی در یک طرف. مرد آزاد و یاران اندکش در طرفی دیگر. مرد سبز در جنگی که کم کم داشت شروع می شد فرماده ی قسمت راست سپاه مرد آزاد شد. ...

فهرست


امام حسین (ع) و مسلم امام حسین (ع) و حبیب امام حسین (ع) و حر امام حسین (ع) و زهیر امام حسین (ع) و قاسم امام حسین (ع) و علی اصغر امام حسین (ع) و علی اکبر امام حسین (ع) و زینب امام حسین (ع) و ابوالفضل امام حسین (ع) و علی بن الحسین

برگزیده پانزدهمین جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (از سری کتابهای بنفشه) به روایت: فریبا کلهر تصویرگر: سید حسام الدین طباطبایی انتشارات: قدیانی

فریبا کلهر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب 10 قصه ی عاشورایی برای بچه ها" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل