loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب یک عدد مامان به فروش می رسد (فروشی ها 1)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
80,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب یک عدد مامان به فروش می رسد اولین کتاب از مجموعه ی فروشی ها نوشته ی کاره سانتوس و ترجمه ی سعید متین با تصویرگری آندرس گررو توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان ماجراهای عجیبی را تعریف می کند که " اسکار لیرون " و " نورا گالان " هشت ساله، سازنده اش هستند. شاید تا به حال به گوش ما نرسیده باشد که کسی بخواهد توی آگهی های تبلیغاتی مادر، پدر، خواهر و برادرش را بفروشد آن هم مادر و پدری که خیلی دوست داشتنی هستند و فرزندان خود را دوست دارند. اما ماجرای این داستان فرق دارد. اسکار که دیگر از بعضی از کار های مامان خسته شده است، تصمیم می گیرد همراه نورا بهترین دوست صمیمی اش یک آگهی تبلیغاتی از مامان درست کنند و آن را توی سایت های خرید و فروش بگذارند تا یک مشتری پیدا شود و مامان را بخرد. اسکار فقط و فقط برای این که فکر می کند از وقتی نخودی برادر کوچک ترش به دنیا آمده، مامان دیگر دوستش ندارد یا این که چون مامان یک کتاب فروشی دارد و او را مجبور به کتاب خواندن می کند و یا شاید برای این که از اسکار می خواهد مسئولیت پذیر باشد این تصمیم را گرفته و به دیگر صفات خوب مامان توجه نکرده است که مامان می تواند بهترین پیتزاهای پنیری را درست کند و صدای دل نشینی دارد و کلی قصه های متفاوت بلد است. حالا ام در خانه ی نورا، مشغول ثبت آگهی در اینترنت هستند. بر خلاف اسکار که فقط دوست دارد یک گوشه بشیند و جلب توجه نکند، نورا دختری هست که همه جا جلب توجه می کند و مربی گروه تئأتر و هندبال هست و از همه مسائل کامپیوتری سر در می آورد و هیچ سوالی را بی پاسخ نمی گذارد. حالا ام به درخواست اسکار یک آگهی با مضمون این که مادری سی و هشت ساله و با موها و چشمان قهوه ای و خوشگل که لازانیا و کرپ های خیلی خوشمزه می پزد و خیلی صفات خوب دیگر را در صفحات اینترنتی به مزایده گذاشت و هیچ کلمه ای ام راجع دیگر اخلاقیات بد مامان نگفت. بعد این کار اسکار اول خیلی خوشحال بود که بالاخره با فروش مامان از دست کار هایش خلاص می شود. ولی ماجرا از وقتی شروع شد که برای خرید مامان چند مشتری خوب پیدا شد و بعضی هایشان هم در عوض مامان کلی بازی های کامپیوتری خوب می دادند. حالا این اسکار است که باید تصمیم بگیرد مامان را به کدام کودک بدهد و در آخر تصمیم می گیرد.

 


برشی از متن کتاب


چند وقت بود مامان پیشنهاد پختن پیتزای چهار پنیر نداده بود؟ خیلی وقت. دست کم از قبل از این که نخودی به دنیا بیاید. شاید وقتش رسیده باشد بگویم نخودی برادرم است. سه ماه و دو روزش است. زشت، چاق، رنگ پریده و مثل نخود چروکیده است. ( البته این اسم سرّی است و فقط من و نورا آن را می دانیم ) زندگی نخودی حوصله سربرترین زندگی دنیاست. فقط می خورد، می خوابد و دست شویی می کند. هر از گاهی چشم هایش را باز می کند و نگاهی به دور و بر می اندازد. گاهی گریه می کند، گاه عطسه و بعضی وقت ها سرفه. وقتی گریه می کند، همه را عصبی می کند. وقتی سرفه و عطسه می کند هم همین طور. غیر از این ها کار دیگری بلد نیست. اگر می دانستم من هم این قدر حوصله سر بر بوده ام، به بابا و مامان اجازه نمی دادم برایم برادر کوچولو درست کنند. بدتر از همه این که هر چند مثل مرده است. کاری می کند که مامان دوستش داشته باشد. مامان وقت خیلی بیشتری را با نخودی می گذراند تا با من. این فقط یک معنی می تواند داشته باشد و آن این است که او را بیشتر از من دوست دارد؛ هر چند وقتی من را می بیند، جور دیگری وانمود می کند. نشان می دهد هنوز مثل قبل برایش مهمم. مثلاً ازم می پرسد: سلام عزیزم. چطوری؟ توی خانه با نورا خوش گذشت؟ مطمئنم مامان یک لشکر جاسوس استخدام کرده تا زاغ سیاه من را چوب بزنند. ولی یک چیز هست که جاسوس های او نمی توانند کنترل کنند: چت. آن شب به خانه که رسیدم، چون شنبه بود و مجبور نبودم زود بخوابم، نشستم پشت کامپیوتر و چند دقیقه به اینترنت وصل شدم و توی چت، نورا را دیدم. از اسم مستعار دختر وحشی استفاده می کرد. انگار عصبانی باشد. من را که دید، برایم پیامی فرستاد که بلافاصله بازش کردم: سلام موش آبی. تکراری ترین سوال ممکن را پرسیدم: خوبی؟ اشتباه نکرده بودم. نوشت: نه. خیلی عصبانی ام. پرسیدم: از دست من؟ نورا همیشه من را می ترساند؛ شاید برای این که معمولاً درکش نمی کنم. گفت: نه خنگ خدا. از دست فرمینا. پدرم خانه نیست و او از وقتی توفویش را خوردم با من صحبت نمی کند. فرمینا داسا بازیگر سریال های کلمبیایی، از دو هفته پیش نامزد پدر نورا شده. فقط برای خریدن غذای مخصوص گیاه خورها یا شرکت در کلاس های عجیب و غریب مثل آرامش درمانی و این جور چیزها از خانه بیرون می رود. پرسیدم: گفتی چی اش را خوردی؟ _ توفو. مثل پنیر است ولی با سویا درست می شود. یک جور غذای خیلی سالم ژاپنی است. _ چه مزه ای می دهد؟ _ هیچی خیلی خوشمزه است. خیلی برایم واضح نبود که جواب آخرش را فهمیدم یا نه. ولی بحث را عوض کردم. نوشتم: شام خورده ای؟ _ نه. فکر می کنم چیزی تو یخچال نیست. _ مامانم پیتزای چهار پنیر درست می کند. دوست داری بیای خانه ی ما؟ منتظر نشدم نورا جواب بدهد. دویدم سمت آشپزخانه و به مامان گفتم پدر نورا مسافرت است و دوستم با یک بازیگر سریال که یک کلمه با آدم حرف نمی زند، توی خانه است و هیچ چیز برای شام توی یخچالشان نیست. می شود او را برای خوردن پیتزای چهارپنیر دعوت کرد؟ مامانم نگاه مرموزی به پدرم انداخت. جواب داد: حتماً پسرم. بهش بگو بیاید.

  • نوبسنده: کاره سانتوس
  • مترجم: سعید متین
  • تصویرگر: آندرس گررو
  • انتشارات: هوپا

کاره سانتوس


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب یک عدد مامان به فروش می رسد (فروشی ها 1)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل