loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب گوشه نشین در یونان | هلدرلین

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب گوشه نشین در یونان (هیپریون)

کلیه ی محتوای متن رمان "گوشه نشین یونان" را، سی نامه تشکیل می دهد که توسط شخصیت اصلی داستان، "هیپریون"، مردی یونانی، افسرده و گوشه گیر، خطاب به دوست صمیمی و همراه همیشگی اش، بلارمین، مردی از اهالی آلمان، به رشته ی تحریر در آمده است. قضیه از این قرار می باشد که "هیپریون" پس از سال های طولانی دور ماندن از زادگاهش، مجددا به سوی یونان، رفته و به محض رسیدن به این مکان، مدام با نگارش نامه های پی در پی، سعی در توصیف و تشریح احساسات و عواطف خود کرده و در رابطه با نوع برداشت های شخصی و نگرش هایش برای "بلارمین" سخن می گوید. به طور کلی، نویسنده با به کارگیری از عباراتی ساده و روان و هم چنین استعاره ها، تشبیه ها و تلمیح های بسیار زیبا و اثرگذار، ضمن وارد کردن مخاطب به فضای خیالی و ساختگی خویش، به وصف روایت خواندنی و جذاب داستان مورد نظر پرداخته و با برقراری ارتباط با خواننده، او را تا پایان با شخصیت اصلی داستان همراه و هم قدم ساخته و در نتیجه، لذتی وصف ناشدنی را برای وی به ارمغان می آورد. در قسمت های پایانی کتاب نیز، شرح زندگی "فریدریش هلدرلین" ارائه گردیده و مخاطب را با این نویسنده ی بزرگ آشنا می سازد.

برشی از متن کتاب

هیپریون به بلارمین سرزمین عزیز پدری یک بار دیگر به من شادی و رنج ارزانی می کند. من حال همه روزه بر بلندی های جزیره ی کرینت می ایستم و روحم، به پویایی زنبوری که در گلدشت، پیوسته در میان آن دو دریایی در رفت وآمد است که از جانب راست و چپ پای کوه های گدازانم را در این دماغه خنک می کنند. خاصه یکی از این دو خلیج باید که شادی ام می بخشید اگر که هزار سال پیش از این در این بلندا ایستاده بودم. در این جا، از عمق بیشه ی بکر هلیکون و پارناس، جایی که سرخی صبحگاهی برتارک صد قله ی برف پوش به بازی درمی آید، و از میانه ی دشت بهشتی سیسیون، خلیج پر فروغ خروشان رو به شهر شادی ها، کرینت جوان، می آید و به گشاده دستی خدای واره ای پیروز ثروت به غنیمت برده ی همه خطه ها را به پای این معشوقه اش می ریزد. ولی از این خیال ها برای من چه سود؟ زوزه ی شغال که در زیر آوار سنگ های عهد باستان در توحش خود ترانه ی گور سرمی دهد، مرا از رویاهایم به در می آورد. خوشا به حال آن مرد که وطنی شکوفا شادی و دلگرمی اش می بخشد! من که انگاری در منجلابم می اندازند، انگاری که به رویم در تابوت می بندند هرباره که به خود بازم می آورند. و هرگاه کسی یونانی صدایم می زند، حالی می یابم، پنداری که با قلاده ی سگ راه گلویم را می بندند. و اکنون ببین، بلارمین من! اگر که گاه بی اختیار چنین سخنانی بر زبانم می نشست، یا در خشم قطره ی اشکی از چشمم بیرون می زد، آن حضرات فرزانه ای که اشباح همه جا حاضر اجتماع شما آلمانی ها هستند، و محض فروش پندهای بنجل شان هم دنبال یک روحیه ی خراب، آری این نکبت ها لطف شان گل می کرد و مرا مشمول این گوشزد بزرگوارانه شان می ساختند که: ناله نکن! دست به عمل بزن! آخ، کاش که هرگز دست به عمل نزده بودم! در آن صورت چه امیدهای بسیار که از کفم نرفته بود! آری، فراموش کن ای دل نگران و محنت زده و هزار بارها آزرده! فراموش کن که انسان ها هم هستند، و به آن جایی برگرد که از دامنش رفتی؛ به آغوش طبیعت، طبیعت دلنشین، آرام و ازلی. هیپریون به بلارمین من هیچ چیزی ندارم که درحق اش بتوانم بگویم: این مال من است. عزیزانم دوراند و مرده، و هیچ صدایی پیامی از آن ها به من نمی رساند. کار من بر زمین به آخر رسیده است. من سرشار از اراده آستین عمل بالا زدم و بر سر این کار زخم خون چکان برداشتم با این همه سکه ی سیاهی هم به ثروت این جهان نیفزودم. بی نام و تنها برمی گردم و در پهنه ی این وطنی می چرخم که به دل گیری باغی مرده در پیرامونم افتاده است. و بسا تیغ آن شکارچی در انتظارم باشد که ما یونانی ها را همچون حیوانی بازیچه ی خود کرده است. ولی تو هنوز می تابی، ای آفتاب آسمان! و تو هنوز سبزه می دمی ای زمین مقدس! هنوز رودها غرش کنان به دریا می ریزند و درخت های سایه گستر در نیمروز نجوا سرمی دهند. آواز شادی بهاری اندیشه های مرگ آلود مرا به خواب فرو می برد. غنای جهان همه روح و شادابی، جان رنج دیده ام را با سرمستی سیراب می کند...


فریدریش هلدرلین


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب گوشه نشین در یونان | هلدرلین" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل