کتاب کنسرو غول - افق

کتاب کنسرو غول نوشته ی مهدی رجبی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان " توکا کَرَمی "، پسر بچه ی خاصی است، که همیشه به خاطر فامیلی اش مسخره می شود و " کِرمی " صدایش می کنند بعد ها هم شد " کِرم خاکی "، آن هم بخاطر هیکل بد قواره و مردنی اش، تازه به نظر خودش عینک هم اوضاع را بدتر می کند، کلا بچه ضعیفی است و نصف سال هم مریض می شود. همیشه بچه ها کتکش می زنند و هیچ کس هم با او رفیق نمی شود. او دنیای جالبی برای خودش دارد. مثلا هیچ کس را به اسم واقعیش صدا نمی زند و هر اسمی که بیشتر به آدم ها می آید رویشان می گذراد. از ریاضی و درس متنفر است و برعکس عاشق داستان جنایی و ترسناک است. ماجرای اصلی از زمانی شروع می شود که " توکا " قبل از رفتن به مدرسه داخل آت و آشغال های عجیب و غریب، چند تا کتاب کهنه و رنگ پریده پیدا کرد، او با خوشحالی کتاب ها را به خانه برد، اما بین کتاب ها یک دفتر پیدا کرد، " دفتر خاطرات کِ.کِ جنایتکار مشهور "، او شروع به خواندن این دفتر کرد اما روز به روز تغییراتی را در خود حس کرد تا این که تصمیم گرفت ...

 

برشی از متن کتاب

چند تا دونه دیگه سیب زمینی انداختم بالا. فکر کن! از حرص داشت منفجر می شد حالش رو نداشتم همه ش رو تعریف کنم، با دو تا نشونی یادش انداختم کی ام. فقط گفت: « آها! » فکر کن! بعد دوسال یکی رو ببینی و فقط بگی: « آها! » آها و مرض! عوضی تمام حواسش پیش اون دو تا فنقل سیب زمینی بود که خورده بودم. بعد همبرگر من رو آوردن و دوتایی شروع کردیم به لمبوندن. صبر کردم تا بریزه بیرون آدم ها این شکلی ان! اول یه مدت نگات می کنن که یعنی حرفی باهات ندارن، اما بعد یهو هر چی هست می ریزن بیرون. همبرگر دومی رو که می لمبوندم زبونش وا شد و یه بند شررو بافت. گفت ورشکست شده و زنش ولش کرده رفته و این شررور ها که تموم آدم های کچل ورشکسته می گن. من هی گوش دادم و سیب زمینی هاش رو انداختم بالا. گفت می خواهد یه کار جدید شروع کنه. گفت می خواد دوباره خودش رو به دنیا ثابت کنه. داشتم تگری می زدم از این حرفاش، اما یک دفعه قاطی چرت و پرت هاش یه حرف درست و درمون زد. یه چیزی گفت که زد زندگی من رو از این رو کرد به اون رو ...

از سری کتاب های فندق نویسنده: مهدی رجبی انتشارات: افق