loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کشور دروغگوها - آفرینگان

5 / 2
موجود شد خبرم کن

کتاب کشور دروغگوها نوشته ی جانی روداری و ترجمه ی مهناز صدری با تصویرگری ایگور آلیوشین توسط نشر آفرینگان به چاپ رسیده است.

کتاب فوق داستانی فانتزی درباره‌ی جایی به نام کشور دروغگوها را روایت می کند. شخصیت اصلی داستان مرد جوان و ریزنقشی به نام جلسومینو است. او مردی درستکار و مهربان است و بر خلاف جثه‌ی کوچکش، صدایی بسیار بلند و قوی دارد؛ صدای او به قدری قدرتمند است که وقتی کمی بلند حرف می زند، همه چیز به ارتعاش درمی آید. یک روز جلسومینو در بازی فوتبال به کمک ارتعاش صدایش توپ را به حرکت درآورده و وارد دروازه‌ی حریف می کند. از آنجا که او فردی درستکار است، و در بازی فوتبال باید توپ را به کمک پا یا سر وارد دروازه کرد، گلی که به ثمر رسانده در نظرش ناجوانمردانه می رسد و برای جبران، یک گل هم به تیم خودشان می زند تا بازی مساوی به پایان برسد. جلسومینو که تازه متوجه قدرت واقعی صدایش شده و کنترل آن را یاد گرفته فردای آن روز، به کمک ارتعاش صدایش گلابی های رسیده‌ی باغش را می چیند، همسایه اش او را در حین این کار می بیند و به همه می گوید جلسومینو یک جادوگر است و می تواند به کمک جادو میوه های درختش را بچیند. بعد از این ماجرا ، جلسومینو برای اینکه با مزاحمت های مردم رو به رو نشود، بار سفر می بندد و راهی سرزمینی دیگر می شود. وقتی به کشور جدید می رسد، متوجه می شود همه‌ چیز در آنجا طور دیگری است و همه مدام در حال دروغ گفتن به یکدیگرند. آنها حتی درباره‌ی نام اشیاء هم دروغ می گویند، مثلا به پنیر می گویند پاک کن! به نان می گویند جوهر! و... جلسومینو متوجه می شود پادشاه آن کشور فردی است به نام جاکومونه که در گذشته دزد دریایی بوده و پس از تصرف یک کشور، خود را پادشاه آنجا اعلام‌ کرده و دستور داده یک لغت نامه‌ی جدید با معانی جعلی و دروغ بنویسند تا همه از آن استفاده کنند و همه‌ی قوانین را طوری تغییر داده که اگر کسی راست بگوید و ‌کار درست انجام بدهد، مجازات می شود. اکنون جلسومینو باید تصمیم بگیرد که راستگویی و درستکاری خود را کنار بگذارد و یا برای برگرداندن راستی و درستی به کشور دروغگوها کاری انجام دهد.

 


فهرست


سخن نویسنده فصل اول: جلسومینو گل می زند و داستان ما شروع می شود فصل دوم: جلسومینو با صدایش گلابی ها را از روی درخت... فصل سوم: آشنایی با سوپینو فصل چهارم: چگونه کشور دروغگوها تاسیس شد فصل پنجم: سوپینو از راز پادشاه جاکومونه‌ی اول باخبر می شود فصل ششم: سخنرانی مضحک پادشاه جاکومونه فصل هفتم: سوپینو به گربه ها میومیو کردن یاد می دهد فصل هشتم: بانانیتوی نقاش به جای قلم مو چاقو به دست... فصل نهم: آواز خواندن جلسومینو در زیرزمین و... فصل دهم: جلسومینو کنسرت می دهد فصل یازدهم: تابلوی نقاش بانانیتو نه فقط زیبا،‌ بلکه واقعی فصل دوازدهم: سوپینو در روزنامه خبرهای بدی می خواند فصل سیزدهم: راستگویی در کشور دروغگوه یک بیماری... فصل چهاردهم: سرگذشت بِنوِنوتو که لحظه ای نباید بنشیند فصل پانزدهم: بانانیتوی نقاش به زندام می افتد و در آن جا... فصل شانزدهم: بانانیتو وزیر می شود و به دردسر می افتد فصل هفدهم: سوپینو دوباره به صورت نقاشی درمی آید. فصل هجدهم: وداع با بنونوتو که لحظه ای نباید بنشیند فصل نوزدهم: جلسومینو با تمام قدرت آواز می خواند فصل بیستم: جلسومینو با خواندن آواز پادشاه جاکومونه زل... فصل بیست و یکم: جلسومینو برای آن که کسی را نرنجاند... درباره‌ی نویسنده

برشی از متن کتاب


مدت ها پیش از آن که جلسومینو به این کشور پا بگذارد، یک دزد دریایی بی رحم و مکار آن جا پیدایش شد. مردم جاکومونه صدایش می کردند که به معنای آدم گنده بود، چون خیلی چاق و درشت هیکل بود. جاکومونه دیگر پیر شده بود و می خواست بقیه‌ی عمرش را راحت و بی دردسر بگذراند. او تصمیم گرفت: "حالا که جوانی ام رفته و دیگر حوصله‌ی دریانوردی ندارم،‌بهتر است این شغل را رها کنم و در یک جزیره ساکن شوم. البته تنها نه، بلکه با تمام‌دارو دسته‌ی دزدان دریایی ام. آن ها را وزیر و وکیل و مدیر می کنم تا همه از من راضی باشند." جاکومونه به دنبال جزیره ‌ی مناسبی می گشت،‌ولی جزیره ها یا کوچک بودند یا اگر او می پسندید، یکی از دزدان دریایی دار و دسته اش آن را نمی پسندید. یکی می خواست جزیره رودخانه هم داشته باشد تا بتواند ماهی قزل آلا بگیرد، دیگری می خواست جزیره سینما داشته باشد و سومی بانک، تا پول هایی را که از راه دزدی دریایی گیرش آنده بود، توی آن بگذارد. خلاصه همگی دست به کار شدند تا یک جزیره که همه چیز داشته باشد، پیدا کنند. و بالاخره یک کشور را تسخیر کردند که شهر بزرگی داشت و در آن هم بانک بود، هم سینما و هم چندین رودخانه که در آن ها نه تنها می شد ماهی گرفت، بلکه یکشنبه ها  هم می شد قایق سواری کرد. البته تعجبی ندارد؛ گاهی اتفاق می افتد یک دسته دزد دریایی کشور کوچکی را تسخبر ونند‌ جاکومونه بعد از گرفتن آن کشور، خودش خودش را با لقب "جاکومونه‌ی اول" پادشاه کرد و به دزدان دریایی دار و دسته اش هم لقب دریادار، وزیر دربار و رئیس آتش نشانی داد. البته جاکومونه بلافاصله پس از پادشاه شدن، دستور داد او را "اعلیحضرت" بنامند و اگر کسی خطا کرد، زبانش را ببرند. البته هیچ کس جرئت نمی کرد درباره اش حقیقت را بگوید. جاکومونه همچنین به وزیرانش دستور داد فرهنگ لغت جدیدی تدوین کنند: "باید معنای همه‌ی واژه ها را جا به جا کنید. مثلا در مقابل واژه‌ی 'دزد دریایی' بنویسید 'انسان شریف'." دزدان دریایی همه با تحسین گفتند: "قسم به همه‌ی نهنگ های دریا که ما در مقابل چشمانشان به کشتی ها حمله می کردیم، این فکر اعلیحضرت را باید با طلا نوشت و قاب گرفت و همه جا از در و دیوار آویزان کرد!" جاکومونه ادامه داد: "حالا دستور بعدی. اسم تمام اشیا، آدم هت و حیوان ها را عوض کنید. برای‌ شروع از این به بعد همه‌ی مردم این کشور به جای 'صبح به خیر' باید بگویند 'شب به خیر' و این طوری هر روزشان را با دروغ آغاز می کنند. شب ها هم که می خواهند بخوابند باید بگویند 'نوش جان' ..." یکی از دزدان دریایی که رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات شده بود،‌تائید کنان گفت: "عالی است! عالی است! مثلا برایراین که به کسی بگویی چقدر سرحال به نظر می رسی'، باید بگویی 'چه‌ت شده؟ چرا داری می میری؟' " بعد از چاپ فرهنگ لغات جدید که اسمش را گذاشته بودند "قوانین و فهرست دروغ های ضروری"، همه چیز به طور وحشتناکی به هم ریخت...

نویسنده: جانی روداری مترجم: مهناز صدری تصویرگر: ایگور آلیوشین انتشارات: آفرینگان  

جانی رداری


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کشور دروغگوها - آفرینگان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل