loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کامیون سبز - نردبان

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کامیون سبز اثر جیمز مارتین و ترجمه ی هایده کروبی، از سوی انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

شاید حفظ محیط زیست در دوره ای که ما به مدرسه می رفتیم، حتی به گوشمان هم نخورده بود. کسی نگران طبیعت و محیط زیست نبود. فکر می کردیم آزادیم هرطور که می توانیم، از طبیعت بهره برداری کنیم. در آن زمان مصرف بیشتر به معنی رفاه بیشتر بود. اکنون روزگاری دیگر است. ما بسیار دیر، اما به هر حال دریافته ایم که بهره برداری از طبیعت حد و مرز دارد و با برهم زدن تعادل دیرپای آن، با آلودگی محیط زیست و کمبود منابع طبیعی رو به رو خواهیم شد، بنابراین باید بکوشیم تا فرزندانمان، راه های حفظ محیط زیست را بیاموزند و این مهم تحقق نخواهد یافت مگر در سایه ی مطالعه؛ کتاب کامیون سبز، ماجرای ماشین زباله ی فرسوده ای به نام کامرو را روایت می کند که در شهری به نام زبالان، مسئول جا به جایی زباله است ولی به علت تولید  دود و سر و صدای زیاد موتور فرسوده اش، از کار اخراج شده و برای پیدا کردن شغل جدید شهر را ترک می کند. کامرو بعد از کلی سرگردانی به شهر زیبای سبزان می رسد و در پی آشناییش با دوستان جدید اتفاقات خوبی برایش می افتد... در کتاب فوق علاوه بر جملات کوتاه، بیانی کودکانه و تصاویر رنگی بسیار زیبا، نکات زیست محیطی به صورت غیر مستقیم مطرح می شود تا ذهن کودک درگیر حفظ محیط زیست شود.

 


برشی از متن کتاب


گاهی که کامرو زباله ها را از جلو خانه ها جمع می کرد، بچه ها مجبور بودند دست از بازی بکشند. بچه ها داد می زدند: ((زود باش، زود باش)) کامرو هم با عجله زباله ها را جمع می کرد. گاهی کامرو زباله ها را از محل کار جمع می کرد. او از مغازه ای به مغازه ی دیگر می رفت. راننده های دیگر که مجبور بودند پشت سرش آهسته حرکت کنند، فریاد می زدند: ((زود باش، بجنب!)) گاهی کامرو در هوای آفتابی کار می کرد. گاهی در شب هم کار می کرد. در باران کار می کرد. حتی در هوای برفی هم کار می کرد. کامرو داد می زد: ((هوا هر چقدر هم بد باشد من کارم را خواهم کرد.)) همکارای کامرو فکر می کردند که او خیلی مغرور است. آن قدر ها هم که فکر می کنند کارش خوب نیست. چون موتورش خیلی سر و صدا می کند. یکی از کامیون ها خندید: ((ها ها ها )). در این موقع صدای تق و تق موتور کامرو درآمد. گاهی کامرو هوا را پر از دود می کرد. تق! تق! فس! فس! وقتی موتور کامرو کار می کرد مردم دور و برش نزدیک بود از دود خفه شوند. همان موقع، رئیس کامرو جلسه ای در گورستان زباله (خاکچال) تشکیل داد. او با عصبانیت گفت: ((بعضی از کامیون ها را دیگر لازم نداریم، بچه ها متاسفم که چنین تصمیمی گرفته ام ولی همسایه ها از دود شما دیگر کلافه شده اند. رئیس شوخی نمی کرد چقدر بد شد. کامرو هم یکی از کامیون هایی بود که دود می کرد. کامرو با ناراحتی راه افتاد. یکه و تنها راه افتاد و شهرهای اطراف را گشت تا خانه ی دیگری برای خودش پیدا کند. از شهری به شهر دیگر رفت ولی کار پیدا نکرد. کامرو ناراحت بود. تا اینکه کامرو به شهر قشنگی به نام سبزان رسید. به گورستان زباله رفت. از یکی از کامیون ها پرسید: ((کجا باید دنبال کار بگردم؟)) کامیون گفت: ((باید رئیس را ببینی)). رئیس پرسید: ((چه کسی دنبال من می گردد؟)) ((من کامیون زباله ی زحمت کشی هستم و دنبال کار می گردم.)) رئیس گفت: ((خوب شانس آوردی، من می توانم به تو کمک کنم ولی باید موتور کهنه ات را که دود می کند با موتور نو عوض کنی.))

(حفظ محیط زیست - گروه سبز) نویسنده: جیمز مارتین مترجم: هایده کروبی انتشارات: فنی ایران


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کامیون سبز - نردبان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل