loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کافه پاریس - مریم صبوری

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کافه پاریس (18 داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ جهان) با ترجمه ی مریم صبوری در انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

کتاب "کافه پاریس" مجموعه ی 18 داستان کوتاه تحت عناوین "دشمن ها"، "شرط بندی"، "عقده ی ادیپ"، "پاییز داغ"، "از جهنم تا بهشت"، "پرتره"، "در میان تونل"، "نگاه خیره"، "مرگ الیویه بکی"، "به خاطر یک وجب خاک"، "دوشیزه فی فی"، "خارج از محدوده"، "گل سرخی برای امیلی"، "وحشت از سیاهی شب"، "رویای مردی مضحک"، "قلب افشاگر" و "مهمان" را در بر می گیرد که هر یک توسط نویسندگان صاحب نامی هم چون "آنتون چخوف"، "فرانک اکانر"، "آلیس مونرو"، "لئو تولستوی"، "گی دو موپاسان"، "عزیز نسین"، "ویلیام فاکنر"، "فئودور داستایوفسکی"، "آلبر کامو" و ... به رشته ی تحریر درآمده و حکایت هایی خواندنی و جذاب را در اختیار مخاطب قرار می دهند. به عنوان مثال در داستان "دشمن ها"، حکایت غم انگیز و تاسف باری را می خوانیم که شخصیت اصلی آن، "کریلف"، پزشکی چهل و چهار ساله با موهایی خاکستری است. وی در کنار همسر سی و چهار ساله و فرزند شش ساله اش، "آندره"، روزگار می گذراند. ماجرا از جایی آغاز می گردد که آندره، بر اثر ابتلا به بیماری دیفتری، در مقابل دیدگان والدینش، جان می دهد. با وقوع این اتفاق دردناک، دکتر و همسرش از مرگ فرزندشان به شدت درمانده شده و تعادل روحی و روانی خود را از دست می دهند. دقایقی بعد، مردی به نام "آبوگین"، سراسیمه و مضطرب با چهره ای پریشان، نزد دکتر آمده و ملتمسانه از کریلف تقاضا می کند تا همراه با او به بالین زن بیمارش رفته و وی را تحت درمان قرار دهد. اما کریلف که هم چنان در حالت روحی نامساعدی به سر می برد، از رفتن خودداری کرده و ماجراهایی خواندنی را خلق می کند.

 

برشی از متن کتاب


دشمن ها حدود ساعت ده یک شب تاریک ماه سپتامبر، آندره، تنها پسر شش ساله ی کریلف، دکتر بخش، بر اثر دیفتری از دنیا رفت. درست زمانی که همسر دکتر، با فرزند مرده در آغوشش، به زانو افتاد و اولین هجوم ناامیدی بر او چیره شد، صدای زنگ در به شدت به صدا درآمد. همه ی خدمتکارها صبح همان روزی که دیفتری شایع شد مرخص شده بودند. بنابراین، کریلف، با همان سر و وضع، بدون کت، با جلیقه ای که دکمه هایش باز بود، بدون این که صورت خیس و حتی دستانش را که با کربولیک ضدعفونی کرده بود پاک کند، رفت در را باز کند. ورودی خانه تاریک بود و نمی شد هیچ چیز را در فردی که وارد خانه می شد تشخیص داد، جز یک قامت متوسط و شال گردن سفید و یک چهره ی کشیده و کاملا رنگ پریده. آن قدر رنگش پریده بود که انگار با ورود او راهرو روشن شده بود. تازه وارد با سرعت پرسید: «دکتر خانه است؟» کریلف پاسخ داد: «من دکترم، چه می خواهید؟» مرد غریبه با لحنی آرام گفت: «آه، پس دکتر شمایید، خیلی خوش حالم.» و در تاریکی، دستان دکتر را محکم فشرد: «من خیلی خیلی خوش حالم! ما با هم آشناییم. من آبوگین هستم و افتخار آشنایی با شما را تابستان سال پیش در خانه ی گنوچف پیدا کردم. بسیار خوش حالم شما را در خانه یافتم. محض رضای خدا نگویید نمی آیید، همسرم به طرز بدی بیمار شده و منتظر شماست.» از لحن صدا و حرکاتش کاملا مشخص بود دچار اضطراب شدیدی شده. همانند مردی که از آتش سوزی خانه اش یا از سگی هار ترسیده باشد، به سختی می توانست مانع نفس نفس زدن خودش بشود و به سرعت با صدایی لرزان صحبت می کرد و صداقتی بی ریا و ترسی کودکانه در صدایش موج می زد. مثل بیش تر افراد وقتی می ترسند یا دستپاچه می شوند، خلاصه حرف می زد و جملات پراکنده و کلمات نامربوط و غیر ضروری بسیاری ادا می کرد. ادامه داد: «می ترسیدم شما را در خانه پیدا نکنم، تقلای زیادی کردم تا به این جا رسیدم. به خاطر خدا لباس های تان را بپوشید و برویم. قضیه این است که الکساندر سیمیونویچ پاپچینکی - شما هم او را می شناسید - به دیدار من آمد. کمی حرف زدیم و مشغول خوردن چای شدیم که ناگهان همسرم فریاد کشید، به قلبش چنگ زد و روی صندلی به پشت افتاد. بردیمش روی تخت و من پیشانی اش را با آمونیاک مالاندم و به او آب پاشیدم. طوری دراز کشیده بود انگار مرده. می ترسیدم سکته کرده باشد، آخر پدرش هم از سکته ی قلبی مرد.» کریلف گوش کرد و چیزی نگفت، انگار روسی نمی دانست. وقتی آبوگین دوباره به پاپچینکی و پدر همسرش اشاره کرد و بار دیگر در تاریکی دنبال دستان دکتر گشت، دکتر سرش را تکان داد و در حالی که هر کلمه به زحمت از دهانش خارج می شد با ناامیدی گفت: «عذر می خواهم، من نمی توانم بیایم ... پسرم پنج دقیقه ی پیش مرد!» آبوگین زیر لب گفت: «غیر ممکن است!» و یک قدم به عقب برداشت: «خدای من! من چه لحظه ی بدی آمده ام! چه روز شومی، چه تصادفی، انگار عمدی در کار بوده ...    

 

 

فهرست

 

 

  1. آنتوان چخوف

دشمن‌ ها - مترجم: فروزان ساعدی شرط ‌بندی - مترجم: فروزان ساعدی

 

  1. فرانک اکانر

عقده ی ادیپ - مترجم: مریم صبوری

  1. آلیس مونرو

پاییز داغ - مترجم: شرین احد زاده

  1. جومپا لاهیری

از جهنم تا بهشت - مترجم: مریم صبوری

  1. نیکلای گوگول

پرتره - مترجم: معصومه احمدی بخش اول بخش دوم

  1. دوریس لسینگ

در میان تونل - مترجم: مهشید مهر یزدان نگاه خیره - مترجم: مهشید مهر یزدان

  1. امیل زولا

مرگ الیویه بکی - مترجم: معصومه احمدی

  1. لئون تولستوی

به خاطر یک وجب خاک - مترجم: مریم صبوری

  1. گی ‌دو موپاسان

دوشیزه فی‌ فی - مترجم: زهره غفاری

  1. عزیز نسین

خارج ‌از محدوده - مترجم: مریم صبوری

  1. ویلیام فاکنر

گل سرخی برای امیلی - مترجم: سولماز واحدی کیا وحشت از سیاهی شب - مترجم: هانیه نبوتی

  1. فئودور داستایفسکی

رؤیای مرد مضحک - مترجم: محمد حاج کریمی

  1. ادگار آلن‌پو

قلب افشاگر - مترجم: محمد حتج کریمی

  1. آلبر کامو

مهمان - مترجم: نرگس تنها

(18 داستان کوتاه از نویسندگان بزرگ جهان) سرپرست مترجمین: مریم صبوری انتشارات: کتاب کوله پشتی



ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کافه پاریس - مریم صبوری" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل