loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کاشوب - نفیسه مرشدزاده

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کاشوب توسط مجموعه ای شامل بیست و سه نویسنده، به دبیری نفیسه مرشد زاده، توسط نشر اطراف به چاپ رسیده است.

از آنجایی که دین رسمی کشور ما اسلام است ، برگزاری مراسم های عزاداری محرم و واقعه ی عاشورا از مهم ترین آیین های مذهبی به شمار می آید. لذا همه ساله می بینیم که مردم معتقدِ کشورمان، این مراسم ها را با شکوه تر از پیش برگزار می کنند؛ از جمله فعالیت های رایج در این زمان برگزاری مراسم روضه است.  ما همواره شاهد عنایات ویژه ای از ائمه ی اطهار و اولیای دین در این اجتماعات مقدس بوده ایم. کتاب کاشوب مجموعه ای از آثار بیست و سه نویسنده است که هر یک به بیان خود جریانی مداوم را به تصویر می کشند؛ جریانی از یک دل باختن. جریان معجزه ها و تحول های ایجاد شده در قلب های خودِ نگارندگان این داستان های تأثیرگذار، که دل های خوانندگان را به معبودشان نزدیک تر می کنند. البته ناگفته نماند روایتگران این داستان ها همواره سعی داشته اند گزارشی صادقانه و عینی از این رویداد ها بدهند .در واقع این کتاب با جمع آوری این حکایت ها می کوشد تا روایت زنده ماندن روضه، این آیین قدیمی، (که متناسب با فرهنگ و اقلیم گروه های مختلف مردم برگزار می شود) را در گذر زمان به تصویر بکشد و درصدد دستیابی به این مهم از نسبت شخصی و زیسته شان با مجلس روضه نوشته اند. و در آخر از کنار هم قرار گرفتن این خاطره ها و داستان ها گزارش یک پدیده ایجاد شده است، گزارش یک کاشوب.


فهرست


کهنه شرم
  • وضعیت غریب نوه ی عباس بنگر
  • تاریک روشنای کوره
  • کرنای قرشماری
  • بغض دو نفره
  • تا شام غریبان شیفت نمی آیم
  • بر فراز تپه
  • کتیبه ی سفید برای واترلو
  • صبح غریبه
  • شش گوشه با رزولوشِن کم
  • کجای مجلس نشسته اند
  • واحد شمیرانی
  • حروف
  • سقاباشی
  • پوش خانه ی بنکدار شیر دارد
  • دیوانگان در پاییز
  • دورادور
  • پرچم هنوز توی کادر است
  • هاهنا هاهنا
  • شهباز
  • به هیئت تازه مادرها
  • مجلس مواجه مهدی امارات و مهدی قومی
  • گیسوی جور در امین حضور

برشی از متن کتاب


دوستم می گفت کربلای هر کسی از یک جایی شروع می شود و کربلای من از عمو شروع شد. سال شصت و پنج که خمین را چند بار زدند، قرار شد ما برویم یک جایی اطراف شهر تا دل مادر آرام بگیرد و برادرم که آن موقع توی راه بود، به دنیا بیاورد. توی یک روستا با پدربزرگ و مادربزرگ و عموها و عمه ها خانه گرفتیم. خانه یک اتاق داشت که شب ها دسته جمعی زیر کرسی اش می خوابیدیم. من از این که نور زرد لامپ دویست صاف می خورد توی چشمم شاکی و بهانه گیر بودم. هجده بهمن مامان دردش گرفت. بیمارستان کوچ کرده بود به زیر ساختمان. اتاق زایمان با ملافه های چرک مرده از اتاق جراحی مردان و اطفال جدا شده بود. تا بچه به دنیا می آمد سریع زیر شیر آب سرد زیر زمین می شستندش و پتو پیچ می فرستادندش خانه که نکند بیمارستان را بزنند. برادرم همان جا سرما خورد. فردایش عمو امیر ساک به کول آمد دیدن مان. بشقابی پر از شیرینی تولد برادرم دادند دستم که تعارفش کنم. داشت با بابا حرف می زد و من شیرینی به دست سرم را بالا گرفته بودم تا لبخندش را ببینم. عمو شیرینی برداشت با لبخند. بابا گفت: اومدی  خداحافظی برای جبهه؟ بچه توی راه دارید که. عمو سرش را زیر انداخت و گفت: امام حسین هم زن و بچه داشت. جمله اش افتاد توی بشقاب گل سرخی ملامین. برش داشتم. بویش کردم. مثل ماهی از دستم سر خورد و افتاد روی خاک. عمو آن روز رفت و بخشی از زندگی ما را با خودش برد.  اولش همه گفتند این بار هم مثل دفعه های قبل یکی دو ماه شد پنج شش ماه. عمو نیامد. همه افتادند به تلاش و تقلا . همه جا پر بود از کربلای پنج و شلمچه. نام هایی که نمی دانستم یعنی چه. گفته بودند دیدیم تیر خورد به پهلویش ولی ندیدیم شهید شود. (تیر به پهلو آدم رو شهید می کنه؟) این شده بود سوال اساسی زندگی ام. (آی تویی که می گی دیدی تیر خورده، نمی شد دستش رو بگیری با خودت بیاریش؟) خودم توی دل خودم جواب می دادم (نمی شده لابد.) دوباره می گفتم: می شده اگه می خواستند. یکی از آیینه بین ها گفته بود: برمیگرده.امیدی را که تو این کلمه بود دوست داشتم. یکی دیگرشان گفته بود دارم می بینم که تیر خورده افتاده، بعد اونجا رو زدند و تل خاک ریخته روش، مونده زیر خاک ها. به اینجای قصه که می رسیدیم. می رفتم روی خاک ها دنبال جمله اش می گشتم . نبود. دوستم می گفت کربلای هرکسی از یک جایی شروع می شود. هر سهمیدکه از زخم به کسی می دهند انگار دعوت نامه ای باشد به مجلس روضه. رنج ها غبار از دل و جان آدم ها پاک می کنند. هر کس رنج بیشتری کشیده باشد به مصیبت بر قرار نزدیک تر می شود. بعضی ها را هم روزگار قدم به قدم می رساند پشت خیمه ی حسین (ع). دوستم می گفت این هایی که پشت خیمه می رسند با سعادت های مجلس اند. کسی نمی داند کجا می نشینند. ویژگی خاصی ندارند که قابل شناسایی باشند. احتمالا از آن بالا بشود به شکل نقطه های روشنی توی جمع دیدشان. دوستم نذر کرده بود چهل مجلس چای تعارف کند.              

(کتاب یک: بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم) دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده انتشارات: اطراف


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کاشوب - نفیسه مرشدزاده" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل