loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کارخانه ی بستنی سازی - نردبان

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کارخانه‌ی بستنی سازی از مجموعه مبارزان راه کاهش کربن دی اکسید کره زمین، نوشته‌ی لورل کالس با ترجمه‌ی مریم رضازاده توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

همان طور که می دانید، کربن دی اکسید یک گاز گلخانه‌ای است که به شکل لایه‌ای جو زمین را می پوشاند و آن را در برابر سرمای فضا حفاظت می کند، اما وجود بیش از اندازه‌ی این نوع گازها (گازهای گلخانه‌ای) باعث می شود نور خورشید کمتر به فضا برگردد و موجب گرم شدن بیش از حد کره‌ی زمین شود. موثرترین راه برای کاهش گاز های گلخانه‌ای به خصوص کربن دی اکسید، کاهش مصرف سوخت های فسیلی و جایگزین کردن آن ها با یک انرژی تجدید پذیر مانند نور خورشید است. در این کتاب با ارائه ی داستانی جالب سعی شده استفاده از انرژی خورشیدی به جای سوخت های فسیلی آموزش داده شود تا شاید تاثیر بیشتری داشته و کمکی برای حفظ محیط زیست باشد. در کارخانه‌ی بستنی سازی داستان مبارزان کره‌ی زمین را می خوانیم که راهی ماموریتی جدید می شوند. آن ها سوار سفینه‌های پرنده‌شان شده و به شهری آفتابی و گرم می روند تا علاوه بر حل مشکل آلودگی هوا و نجات کاپیتان دما، کارخانه‌ی بستنی سازی شهر را هم از خطر ورشکستگی نجات بدهند. آن ها با استفاده از صفحه‌های خورشیدی انرژی لازم برای راه اندازی کارخانه را تامین می کنند و کارخانه را از مصرف سوخت‌های فسیلی مثل گازوئیل و بنزین که باعث آلودگی هوا می شوند، بی نیاز می کنند. اما آیا آن ها می توانند به کاپیتان دما هم کمک کنند و سلامتی‌اش را باز گردانند؟

 


برشی از متن کتاب


پیتر بی حرکت نشسته بود و به دقت گوش می‌داد: "نه، صدای پارس سگی را می شنوم. باید دوریس باشد." ناگهان صدای پارس بلند تر شد. وندا بلند گفت: "این دوریس است، نمی‌توانیم ببینیمش، شاید سمت دیگری است." پیتر با جدیت به درخت ها نگاه کرد و گفت: "وقتشه!" درست در همان لحظه بادی وزید. ریوا جیغ زد: "شوشتر!" شوشتر با سرعت می وزید. لابلای آن ها می پیچید و در هوا می چرخاندشان. همین طور که پرواز می کردند، درخت‌های صنوبر،سرو، نارون و بلوط یک دفعه تا آسمان قد کشیدند. تپه ها به جای ساختمان ها و رودخانه ای با آب زلال به جای جاده پدیدار شدند و علف‌ها تا زانوی بچه ها بالا آمدند. وندا به درخت صنوبر که دیگر سرش به آسمان می رسید، نگاه کرد و گفت: "این چمنزار ماست، همان طبیعتی که باید باشد." شوشتر به آرامی وزید و انبوهی پروانه و پرنده‌ی رنگارنگ با خود آورد. سگی دنبال یکی از پروانه ها کرده بود. پیتر خم شد تا به سگ خوش آمد بگوید: "سلام دوریس، دکتر گل کجاست؟" صدایی از سمت درخت نارون گفت: "من این جام." آن وقت از شاخه‌ی پایینی درخت نارون روی زمین پرید و گفت: "شما بچه های فرزی هستید." وندا لبخند زد و گفت: "خب، در واقع ما همین دوروبرها بساط پیک نیک پهن کرده بودیم." دکتر گل گفت: "پیک نیک؟ کجا؟" ریوا زیر لب خندید، در حالی که با دست اشاره می کرد گفت: "تقریباً سمت راست همین جایی که ایستاده اید، اما در زمین خالی." چو گفت: "البته ساندویچ هایمان را نخورده ایم." دکتر گل از گوشه‌ی چشم به آسمان نگاه کرد و گفت: "اصلا برای خوردن وقت نداریم. پوکو، بشقاب پرنده‌ی کوچولوی نقره ای که آلودگی را می سنجد، خبرهای خوبی ندارد...   پیتر بی حرکت نشسته بود و به دقت گوش می‌داد: "نه، صدای پارس سگی را می شنوم. باید دوریس باشد." ناگهان صدای پارس بلند تر شد. وندا بلند گفت: "این دوریس است، نمی‌توانیم ببینیمش، شاید سمت دیگری است." پیتر با جدیت به درخت ها نگاه کرد و گفت: "وقتشه!" درست در همان لحظه بادی وزید. ریوا جیغ زد: "شوشتر!" شوشتر با سرعت می وزید. لابلای آن ها می پیچید و در هوا می چرخاندشان. همین طور که پرواز می کردند، درخت‌های صنوبر،سرو، نارون و بلوط یک دفعه تا آسمان قد کشیدند. تپه ها به جای ساختمان ها و رودخانه ای با آب زلال به جای جاده پدیدار شدند و علف‌ها تا زانوی بچه ها بالا آمدند. وندا به درخت صنوبر که دیگر سرش به آسمان می رسید، نگاه کرد و گفت: "این چمنزار ماست، همان طبیعتی که باید باشد." شوشتر به آرامی وزید و انبوهی پروانه و پرنده‌ی رنگارنگ با خود آورد. سگی دنبال یکی از پروانه ها کرده بود. پیتر خم شد تا به سگ خوش آمد بگوید: "سلام دوریس، دکتر گل کجاست؟" صدایی از سمت درخت نارون گفت: "من این جام." آن وقت از شاخه‌ی پایینی درخت نارون روی زمین پرید و گفت: "شما بچه های فرزی هستید." وندا لبخند زد و گفت: "خب، در واقع ما همین دوروبرها بساط پیک نیک پهن کرده بودیم." دکتر گل گفت: "پیک نیک؟ کجا؟" ریوا زیر لب خندید، در حالی که با دست اشاره می کرد گفت: "تقریباً سمت راست همین جایی که ایستاده اید، اما در زمین خالی." چو گفت: "البته ساندویچ هایمان را نخورده ایم." دکتر گل از گوشه‌ی چشم به آسمان نگاه کرد و گفت: "اصلا برای خوردن وقت نداریم. پوکو، بشقاب پرنده‌ی کوچولوی نقره ای که آلودگی را می سنجد، خبرهای خوبی ندارد...    

(حفظ محیط زیست) (کتاب های نردبان) نویسنده: لورل کالس مترجم: مریم رضا زاده انتشارات: فنی ایران  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کارخانه ی بستنی سازی - نردبان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل