loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ژان باروا - روژه مارتن دوگار

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب ژان باروا به قلم روژه مارتن دوگار و ترجمه ی منوچهر بدیعی در انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی داستان رمان حاضر، "ژان باروا"، پسری لاغر اندام و باهوش است که مادرش را سال ها پیش بر اثر بیماری از دست داده و هم اکنون نیز همراه با مادر بزرگ پیرش، "خانم باروا"، روزگار می گذراند. پدر این پسر، پزشکی حاذق می باشد که در پاریس به فعالیت پرداخته و به دور از مادر و فرزندش زندگی می کند. سال ها از پی می گذرد و ژان به جوانی پرسشگر و جویای حقیقت مبدل گشته و در رابطه با خداوند و مسائل دینی دچار شک و ابهام گردیده و پرسش های متعددی را با صاحب اندیشان و بزرگان دینی مطرح نموده و در مقابل پاسخ های آن ها، به نتایج قابل قبولی دست نیافته و از همین رو، تمامی آموزه های دینی و حتی وجود خداوند را زاییده ی توهمات بشریت دانسته و به فردی ملحد و بی دین تبدیل می شود. مدت ها بعد، او به همراه چند تن از دوستان و نزدیکانش که عقاید و نگرشی هم چون خود، نسبت به مسائل دینی و مذهبی دارند، به چاپ و انتشار نشریه ای به نام "لوسومو" پرداخته و در طول محتوای این نشریه، خط فکری خویش را در جامعه رواج می دهد. ژان روزهای عمرش را به همین صورت و غرق در جاهلیت پشت سر می گذارد تا این که با ماجراهایی پر فراز و نشیب مواجه شده و مسیر زندگی اش کاملا تغییر می کند.


برشی از متن کتاب


سال 1878، در بویی-لا-دام (اوواز) اتاق خانم باروا. تاریک روشن. پشت پرده ها، ماه بر کرکره ها خط های سیاه و سفید می اندازد. نور آن روی پارکت پایین یک دامن زنانه و یک لنگه پوتین مردانه را نمایان می سازد که بی صدا ضرب می گیرد. دو نفس زن، دو تن که د رانتظار چیزی بر جای خود میخکوب شده اند گاه به گاه در اتاق پهلویی صدای قرچ قرچ یک تخت آهنی بلند می شود و صدای خفه ی کودکی را که در خواب حرف می زند یا هذیان می گوید قطع می کند از لای در نیمه باز، نور لرزان چراغ خواب. مکث طولانی. دکتر (با صدای آهسته). -«برومور اثر می کند، امشب را آرام تر خواهد بود.» خانم باروا به کندی از جا برمی خیزد و روی نوک پنجه ی پا به در نزدیک می شود؛ به لنگه ی در تکیه می دهد، با قیافه ی مات و غم زده، با پلک های نیمه بسته، به اتاق روشن چشم می دوزد. خانم باروا: زن پیر تنومندی است، با شکم از ریخت افتاده، و حرکات تند. نور مستقیم چراغ خواب بی رحمانه در صورت پرچین و چروکش فرو می رود؛ پوستش زرد و شل و ول است، سایه ها پف چشم ها و فرو افتادگی گونه ها و ورم لب ها و غبغش را نمایان تر می کند. با مهربانی سختگیرانه، اندکی تنگ نظرانه؛ با لطفی سرسختانه؛ با خویشتن داری. چند دقیقه می گذرد. خانم باروا (با صدای آهسته). - «خوابیده است.» در را با احتیاط می بندد، چراغی روشن می کند و می رود می نشیند. دکتر (دستش را روی دست مادرش می گذارد و از روی عادت انگشتانش را به طرف نبض او می لغزاند). - «این مسافرت، مامان، شما را هم از پا انداخته است.» خانم باروا سر تکان می دهد. خانم باروا (با صدای آهسته) - ـفیلیپ، حس می کنم که تو از من دلخور شدی که ژان را بردم آن جا.» دکتر جوابی نمی دهد. دکتر باروا: پنجاه و شش ساله. کوتاه قد؛ فرز؛ با حرکاتی سریع . دقیق. موهایش جو گندمی شده است. صورتش ظریف است و چانه اش تقریبا نوک تیز: بینی اش تیغ کشیده؛ سبیل نیزه ای با دو نوک برق انداخته؛ ریش نوک تیز؛ لبخندکی، شوخ و مهربان، لب ها را باریک می کند، چشمش دو دو زنان و نافذ از پشت عینک برق می زند. خانم باروا (پس از قدری مکث). - «ولی اخر همه این جا به من گفتند این کار را بکنم ... ژان هم ذله ام کرد تا اسمش را نوشتم! این طفلک به دلش برات شده بود که وقتی از آن جا برمی گردد بیماریش درمان شده است. در تمام راه من را وادار کرد تمام داستان برنادت را برایش بازگو کنم ...» دکتر عینکش را بر می دارد: چشمان نزدیک بین سرشار از محبت. خانم باروا خاموش می شود. اندیشه های شان با یک دیگر آشنا ست و با هم دیگر برخورد می کند: عمری را با یک دیگر گذرانده اند. خانم باروا (با نگاهش به سقف). - «بله، تو دیگر نمی توانی بفهمی... ما دیگر نمی توانیم حرف هم دیگر را بفهمیم...

نویسنده: روژه مارتن دوگار مترجم: منوچهر بدیعی انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ژان باروا - روژه مارتن دوگار" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل