loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب چشم بهشتی - آفرینگان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب چشم بهشتی نوشته ی دیوید آلموند و ترجمه ی نسرین وکیلی توسط نشر آفرینگان به چاپ رسیده است.

تعدادی کودک بی سرپرست در مرکز نگهداری از کودکان بی سرپرست وایت گیتز زندگی می کنند. در میان بچه های این مرکز، سه کودک بسیار ناسازگار هم هستند. این بچه ها از بدو تولد والدین خود را ندیده اند و حتی اسم واقعی شان را نمی دانند. سختی ها، تنش ها و ناملایمات زندگی آن ها را تبدیل به کودکانی گستاخ و پرخاشگر کرده است. نسبت به ترحم و دلسوزی های مسئولین واکنش نشان می دهند و احساس آن ها را نسبت به خودشان مصنوعی و صوری می دانند. آن ها برای تجربه کردن حس آزادی تصمیم می گیرند که به هر ترتیبی شده از وایت گیتز فرار کنند. فرار پرماجرا، مهیج و خطرناک آن ها در نهایت به شهری به نام بلک میدنز ختم می شود. بچه ها در آنجا با دختری عجیب به نام آنا آشنا می شوند. آنا  چشمانی بسیار زیبا و محسور کننده دارد به همین دلیل همه ی اهالی او را چشم بهشتی می نامند. همچنین در بین انگشتان دستش پرده هایی وجود دارد که این پرده ها انگشتانش را به هم چسبانده است. آنا بعد از دیدن بچه ها به آن ها می گوید که قبلا خواب شان را دیده و سال هاست که منتظرشان است. او خانه و خانواده ای ندارد و با پیرمردی عجیب و ترسناک که به او پدربزرگ می گوید زندگی می کند. ملاقات بچه ها با چشم بهشتی و پدربزرگ آغاز ماجرایی جدید برای آن هاست...

 


فهرست


بخش اول بخش دوم: بلک میدنز بخش سوم

برشی از متن کتاب


بین انگشتانش پرده هایی وجود داشت. صورتش مهتابی بود. چشمان آبی نمناکش، به گردی ماه بودند و صدایی زیر، ملایم و پر اشتیاق داشت. گفت: "تو هست؟ تو هست؟" موش جیغ کشید. ژانویه چاقویش را در مشت گرفت، خود را عقب کشیدیم. به سمت رطوبت سیاه پا پس کشیدیم. دستش را به طرف ما دراز کرد. "به میدنز آن ها برنگرد، خواهرم که خیلی وقت گم شدی، برادرهایم که خیلی وقت گم شدید." کشیده شدنمان را به درون لجن احساس کردم. دخترک گریه کرد. "دوباره برنگرد!" موش هق هق کنان می گفت: "وای خدا. وای خدا." به سمت خشکی لغزیدم. موش و ژانویه به سمت خشکی لغزیدند. با هم چمباتمه زدیم. من و ژانویه چراغ هایمان را روی او روشن کردیم. گفت: "باید با من بیاید." انگشتان پرده دارش را دوباره روی بازوی من گذاشت. آه کشید. گفت: "اسمت چی است؟" "ارین." "آه چه اسم قشنگی برای خواهرم." با خوشحالی لبخند زد. "خیلی وقت منتظرت بودم، ارین. حالا باید با من پیش پدربزرگ بیایی. بهش گفتم که تو را دیدم. حالا باید بیایی و خودت را بهش نشان بدهی." ما تکان نخوردیم. مه در پرتو نور چراغ قوه جاری بود. گفت: "او منتظر است." ژانویه گفت: "کی؟" "پدربزرگ، پدربزرگ من، نگاه کن." برگشت. مه رقیق تر شد. با روشنایی چراغ قوه، کسی را که پشت سر او بود و به ما نگاه می کرد، دیدیم. بلند بود و سیاه، مانند شب و لجن. شلوار کوتاه و پوتین های سنگینی به پا داشت. سطلی در یک دست و بیل بزرگی در دست دیگر داشت. دختر با صدای بلند گفت: "آن این جا هست، پدربزرگ! بهت نگفتم؟ گنج های من که از بلک میدنز سیاه بیرون آمد، این جاست." چشمان مرد همچنان که ما را نگاه می کرد، می درخشید. سرفه کرد و آب دهان انداخت. گفت: "آن ها را برگردان به آب روان، کوچولوی من." "وای پدربزرگ." مرد بیل را بلند کرد و یک قدم به سمت ما برداشت. گفت: "بگذار توی لجن دفنشان کنم." "وای پدربزرگ!" مرد بی حرکت ایستاد و به دختر نگاه کرد. گفت: "آن ها هیچ نسبتی با تو ندارند." "پدربزرگ، شاید واقعا این ها گنج های من هستند بالاخره آمدند." مرد لجن ها را از روی صورت خود پاک کرد و به میدنز انداخت. مه از روی او کنار رفت. گفت: "بیارشان پیش من، ببینم چی چی می بینم." صدای برگشتن او و صدای شالاپ شلوپ فرو رفتن و درآمدن پاهایش را در لجن شنیدیم. دختر گفت: "آن ها را می آورم پیشت، پدربزرگ. برو، خودت را تمیز کن و این ها را می آورم پیشت." دستش را به طرف ما دراز کرد. گفت: "بیایید." تکان نخوردیم. گفت: "گرما، راحتی و غذا هست." ژان گفت: "اون لعنتی ما را می کشد." گفت: "نه، او شما را دوست خواهد داشت و مراقبت می کند، همان طور که چشم بهشتی را دوست دارد و چشم بهشتی را مراقبت می کند." گفتم: "تو چشم بهشتی هستی؟" "من چشم بهشتی هست، خواهر من." لبخند زد. گفت: "باید بیایی. توی این میدنز خطر هست. قبل که جریان آب دوباره همه را بشوید و ببرد شما باید بیایید."                                  

نویسنده: دیوید آلموند مترجم: نسرین وکیلی انتشارات: آفرینگان  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب چشم بهشتی - آفرینگان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل