loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماجراهای ژان و ژان و ... ژان! 2 (پنیر پرنده)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب پنیر پرنده ( ماجراهای ژان و ژان و ... ژان! 2)

کتاب "پنیر پرنده" جلد دوم از مجموعه داستان‌های ماجراهای ژان و ژان و ... ژان! است که روایتی جذاب و خواندنی را در اختیار مخاطب کودک و نوجوان قرار می‌دهد.

پس از به پایان رساندن یک روز خسته‌کننده، پسران قصه جهت صرف ناهار و بازگشت مجدد به مدرسه، همراه با مادر به سوی خانه می‌روند. اما به محض اینکه وارد محوطه‌ی ساختمان خانه‌شان می‌شوند، با یک مرد پستچی ملاقات می‌کنند. این مرد، با دیدن مادر و فرزندانش، برای یافتن آدرس دقیق صاحب یک نامه، از آن‌ها طلب یاری می‌کند؛ نامه‌ای مرموز که در عنوان گیرنده‌ی آن نوشته شده است "ژان. یک چیزی" و آدرس منزل ژان‌ها نیز در آن قید شده است. تمامی پسرها با دیدن این مشخصات ادعا می‌نمایند که همگی ژان نام دارند؛ در نتیجه پستچی باید پاکت را به آن‌ها تحویل دهد. مرد پستچی نیز در نهایت نامه‌ی مرموز را به مادر داده از آنجا دور می‌شود.

در کمال تعجب، دقایقی بعد نیز، پدر خانواده برای خوردن ناهار به خانه می‌آید. پسرها، از دیدن او بسیار متعجب می‌شوند. زیرا پدر معمولا غذای خود را در بیمارستان میل می‌کند؛ همین موضوع نشانگر رویداد و خبری مهم می‌باشد. اما مادر پس از صرف ناهار، و پیش از اعلام خبر شوهرش، نامه‌ی مرموز را از کیف خود درآورده و آن را در حضور همه، با صدای بلندی می‌خواند. در واقع این نامه از جانب یک شرکت اسلحه‌سازی می‌باشد؛ نامه‌ای که در پاسخ به درخواست خرید یک اسلحه، در ازای واگذاری مجموعه‌ای تمبر و برچسب‌های تور دوفرانس نوشته شده است. نگارنده در طول متن، ضمن ابراز تاسف اعلام می‌کند که به دو دلیل قادر نیست، اسلحه را به متقاضی خود بفروشد: یک اینکه، فروش این کالا به افراد زیر بیست سال ممنوع بوده و دو اینکه، شرکت فقط پول نقد را می‌پذیرد.

پدر از شنیدن این مطالب بسیار خشمگین می‌شود و از فرزندانش می‌خواهد که متقاضی اسلحه، شخصا به عمل خود اعتراف نمایند. در ابتدا هیچ یک از پسرها، سخنی بر زبان نمی‌آورند. اما ژان.آ خیلی زود به اشتباه خود و همچنین برادرش، ژان.ب اعتراف می‌نماید. همین اتفاق، موجب می‌شود که پدر از بیان خبر مهم خود و دلیل حضورش در چنین ساعتی از روز، خودداری کند. بنابراین تمامی اعضای خانواده مجبور هستند که تا هنگام شب، برای شنیدن خبر پدر صبر کنند؛ خبری سرنوشت‌ساز که مسیر زندگی کل اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

ماجراهای ژان و ژان و ....ژان، در رابطه با خانواده‌ای هشت نفره و عجیب است که از شش فرزند پسر و پدر و مادرشان، تشکیل می‌شود. این زوج تمامی پسران خود را "ژان" نامیده‌اند؛ سپس جهت ایجاد وجه تمایز میان آن‌ها، حروف الفبا را به انتهای واژه‌ی ژان اضافه کرده‌اند. بنابراین این پسران به ترتیب: "ژان.آ"، "ژان.ب"، "ژان.پ"، "ژان.ت"، "ژان.ث" و "ژان.ج" نام دارند. ژان.آ، یازده ساله است و یکی از دانش‌آموزان برتر مدرسه‌اش محسوب می‌گردد. او با ژان.ب هم اتاقی می‌باشد اما همواره با برادر خود، به بحث و مشاجره می‌پردازد. بقیه‌ی پسرها نیز هفت، پنج، سه و یک ساله هستند که در اتاق‌هایی جدا از برادران بزرگ‌تر خود سکونت دارند. پدر خانواده، پزشکی ماهر می‌باشد و مادر نیز، به عنوان یک زن خانه‌دار، به امور منزل و فرزندانش رسیدگی می‌کند.

 

برشی از متن کتاب ماجراهای ژان و ژان و ... ژان! 2

بابا با لبخند شیطنت‌آمیزی گفت: «قهرید! شما از خبرهای هیجان‌انگیز خوشتان نمی‌آید؟»

وقتی بابا حالش خوب است، یعنی فاجعه‌ای در راه است. روی کالسکه خم شد و خواست چانه‌ی ژان.ج را قلقلک بدهد. عجب اشتباهی: ژان.ج گوشی پزشکی را که دور گردن بابا آویزان بود، چنگ زد و کشید و رها کرد. تق! صاف خورد وسط صورت بابا!

این کار او باعث خنده‌ی همه‌ی ما شد، البته غیر از ژان.ج که شروع کرد به گریه کردن و ما هم با دیدن قیافه‌ی بابا خنده از روی لبمان محو شد.

گفت: «بسیار خب. حالا که این طور شد، بعدا خبر خیلی خوبم را می‌گویم.»

مامان گفت: «همه سر میز، سریع!»

بدون این که اصرار بکنیم با سرعت رفتیم تا دست‌هایمان را بشوییم.

فکر کنم بابا فهمید که روز خوبی را برای ناهار خوردن در خانه انتخاب نکرده است. چون مامان برای ناهار اسفناج درست کرده بود. بابا در حالی که با لذت به پوره‌ی کالباس ژان.ج نگاه می‌کرد، با بی‌ میلی لقمه‌های کوچک اسفناج را می‌جوید.

در یک لحظه از رفتن مامان به آشپزخانه استفاده کرد و مخفیانه یک لقمه از بشقاب ژان.ج کش رفت. ژان.ج بلافاصله نفسش بند آمد، قرمز شد و با صدای بلند زد زیر گریه، طوری که مامان برگشت و داد زد: «به نظر کدام‌تان به گریه انداختن یک نوزاد کار بامزه‌ای است؟»

بابا، با قیافه‌ای بی‌ خیال، معصومانه شروع به سوت زدن کرد و ما سرمان را توی بشقاب‌مان فرو بردیم.

مامان که با نگاهش داشت تیرباران‌مان می‌کرد، گفت: «مطمئنا هیچ‌کس. وقتی که برگردم، نمی‌خواهم دیگر هیچی توی بشقاب‌تان ببینم وگرنه بد می‌بینید!»

موقع خواب بعدازظهر ژان.ج بود. مامان او را بغل کرد و به اتاق برد. بابا آهسته گفت: «ممنون پسرها! جبران می‌کنم.»

بعد، در قابلمه را برداشت و با عجله گفت: «زود باشید، بشقاب‌های‌تان را به من بدهید.»

ما هم باقی ‌مانده‌ی اسفناج‌ها را توی قابلمه برگرداندیم و بعد بابا بدون این که کسی او را ببیند رفت و آن را در سطل آشغال آشپزخانه خالی کرد.

بابا گفت: «عریزم، من میز را جمع کردم! برای دسر چی بیاورم؟»

بابا واقعا کارش درست است.

وقتی غذا تمام شد، پرسیدیم: «پس خبر خوب چی؟ ...

کتاب پنیر پرنده دومین جلد از مجموعه‌ی ماجراهای ژان و ژان و ... ژان! اثر ژان فلیپ ارو وینیود با ترجمه‌ی مریم ایروانی و تصویرگری دومینیک کورباسون توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: ژان فیلیپ آرو وینیود
  • مترجم: مریم ایروانی
  • تصویرگر: دومینیک کورباسون
  • انتشارات: هوپا

ژان فلیپ ارو وینیود


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماجراهای ژان و ژان و ... ژان! 2 (پنیر پرنده)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل