کتاب پنجره عقبی - جان مایکل هیز

کتاب پنجره عقبی نوشته جان مایکل هیز و استفان شارف با ترجمه شاهپور عظیمی توسط نشر چترنگ به چاپ رسیده است.

این کتاب دربردارنده ی سه بخش در مورد یک فیلم می باشد. بخش اول شامل فیلم نامه ی اصلی "پنجره عقبی" می باشد که "جان مایکل هیز" آن را نگارش کرده است. بخش دوم فیلم نامه ی دکوپاژ شده را با قلم "استفان شارف" روی کاغذ آورده است و سومین بخش نیز تحلیل متنی این فیلم نامه ی جذاب را در بردارد. ایده ی نوشتن "پنجره عقبی" توسط " جان مایکل هیز" زمانی شکل گرفت که او داستان کوتاهی از "ویلیام آیریش" نویسنده ی جنایی نویس آمریکایی را مطالعه کرد و سپس تصمیم گرفت فیلم نامه ای جنایی و دلهره آور را بر اساس آن بنویسد. فیلم نامه ی دلهره آور او به قدری مورد توجه قرار گرفت که کارگردان مشهور "آلفرد هیچکاک" فیلم سینمایی "پنجره عقبی" را طبق آن ساخت. این فیلم به گفته ی بسیاری از منتقدان به عنوان بهترین اثر "هیچکاک" و یکی از بهترین فیلم های دلهره آور تاریخ سینما شناخته شد. داستان این فیلم نامه که متن کامل آن در فصل اول این کتاب موجود است، درباره ی یک عکاس خبری به نام "جیمز استوارت" می باشد که پایش شکسته و دائما درون اتاقش روی صندلی چرخ دارش نشسته است. او به خاطر بیکاری همواره از پنجره مشغول تماشای همسایگان می باشد و روزی بر حسب اتفاق هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه می کند، متوجه می شود یکی از همسایه ها همسرش را به قتل رسانده است. "جیمز" که این ماجرا را به چشم خودش دیده، برای اثبات این موضوع به دوست کارآگاهش، تلاش های بسیاری می کند.

فهرست

• مقدمه مترجم
• پنجره عقبی (جان مایکل هیز)
• فیلم نامه دکوپاژ شده (استفان شارف)
• هنر نگریستن در پنجره عقبی: آجرها و ملاط (استفان شارف)
• تصاویر

برشی از متن کتاب

مردی که صورت می تراشد به سرعت تیغ را زمین می ‌گذارد و تندی به طرف رادیو می‌ آید و موج آن را عوض می کند. صداهای مختلفی به گوش می ‌رسد. تا اینکه او می تواند بار دیگر جایی را پیدا کند که موسیقی پخش می ‌کند. مرد با احساس رضایت بر می گردد تا به تراشیدن ریشش ادامه بدهد. دوربین راه می ‌افتد و به ساختمان آن طرفی می ‌رود. از سر ساختمان می ‌گذرد و به پلکان اضطراری می ‌رسد. دوربین جلو می ‌رود تا به بیرون اتاق خواب یک زوج می رسد. آن قدر جلو رفته ایم که می ‌توانیم ساعت زنگ‌داری را که به شدت زنگ می ‌زند ببینیم. مردی با تنبلی بیدار می شود و می نشیند. به جلو تکیه می ‌دهد و کسی را که کنار اوست تکان می دهد. با تعجب می بینیم که سر آن فرد که یک زن است جای پای اوست. این دو در دو جهت مختلف خوابیده ‌اند. آنها با بی حالی می نشینند و با حالتی ملال آور و ژولیده که نشان می ‌دهد در گرمای شب گذشته خوب نخوابیده‌ اند به هم نگاه می ‌کنند. دوربین اکنون به پایین و سمت چپ می رود و به یکی از ساختمان های کم ارتفاع می رسد. اندکی پیش می ‌رود تا به پنجره اتاق نشیمن می ‌رسد. از لبه پنجره پنکه ی کوچکی را می ‌بینیم که در نوسان است. پنکه را سمت راست میزی گذاشته اند و سمت چپ آن یک توستر اتوماتیک به چشم می ‌خورد. پشت توستر یک دختر جوان به شکل تمام قد دیده می ‌شود که لباس اندکی بر تن دارد. دو نان از توی توستر بیرون می زنند. دختر آنها را بیرون می ‌آورد، روی شان کره می مالد، بعد برمی گردد و روی میزی خم می ‌شود که روی آن یک دستگاه قهوه جوش دیده می ‌شود. قهوه جوش را بر می‌ دارد و به سمت میز می آید و پشت آن می ‌نشیند. پنکه می چرخد و دختر جوان برای خودش قهوه می ریزد. دوربین حرکت می کند. گوشه ای از خیابان از میان دو ساختمان مجاور دیده می ‌شود. در این ساعت ترافیک چندان نیست. کامیون آب پاشی می گذرد و زمین را آب پاشی می کند. سه کودک دنبال کامیون می ‌دوند و آب بر سر و روی آن ها می پاشد. آن ها در حال آب بازی اند. دوربین راه می ‌افتد و به ساختمان‌ های مجاور می ‌رسد. همچنان که دوربین با نگاهی اجمالی در گذر است، دستی را می ‌بینیم که از پنجره یکی از خانه ها بیرون می آید و پارچه ای را از روی قفس پرنده ها بر می دارد. قفس با قلاب به دیوار متصل است. در قفس دو مرغ عشق دیده می شوند. دوربین آن قدر وارد اتاق می ‌شود تا بتوانیم سر و شانه او را ببینیم. او ال. بی. جفریز است، بلند قد، لاغر و سی و پنج ساله. صورت دراز و حالت جدی آن در هنگام استراحت نشان از طنز، شور و هیجان و نگرانی ساده‌ لوحانه دارد، یک نوع جدیت که از اعتقادی درونی به اخلاق و صداقت حکایت می کند. جف روی صندلی چرخداری نشسته است. صفحه 16

(فیلم نامه، فیلم نامه دکوپاژ شده و تحلیل متنی) نویسندگان: جان مایکل هیز - استفان شارف مترجم: شاهپور عظیمی انتشارات: چترنگ