loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پسرک روزنامه فروش - دمی نیک

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

معرفی کتاب پسرک روزنامه فروش

کتاب پسرک روزنامه فروش اثر اچ. دمی نیک با ترجمه ی محمد قاضی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی این رمان، "جان ورکمن"، پسرکی دوازده ساله و بسیار فقیر است که همراه با مادر جوانش در خیابان سی و دوم محله ی "برادوی"، واقع در غرب نیویورک، در منزلی محقر و کهنه، روزگار سختی را پشت سر می گذارد. این پسر، از طریق فروش روزنامه در خیابان، درآمد ناچیزی کسب کرده و با استفاده از این درآمد اندک، هزینه های روزمره ی خود و مادرش را تامین می کند. "چارلی بکرز"، پسری هفت ساله و روزنامه فروش، یکی از دوستان "جان" می باشد که همواره رویای میلیونر شدن را در سر می پروراند. وی یک سال پیش، مادرش را از دست داده و هم اکنون، به تنهایی در دخمه ای کثیف زندگی می کند. در ابتدای داستان می خوانیم که این پسر کوچک، به بیماری ذات الریه مبتلا گشته و در اقامتگاهش به بستر بیماری افتاده است. از همین روی، "جان" با در دست داشتن چند عدد سیب و یک نوشیدنی، جهت عیادت به نزد او می رود ولی به هنگام ملاقات و مشاهده ی اوضاع جسمی وخیم "چارلز" شتابان به خانه بازگشته، پس انداز خود را برداشته و نزد پزشکی می رود تا با بردن او نزد "چارلز" دوست کوچکش را معالجه نماید. ولی با حقیقتی تلخ مواجه گشته و همین موضوع زندگی و آینده اش را به شدت تحت تاثیر قرار داده و روایتی خواندنی و جذاب را خلق می کند.


برشی از متن کتاب


آن شب باد سردی کوچه های نیویورک را می روفت. رهگذران در زیر فشار آن باد، بیش از معمول شتاب به خرج می دادند، و هیچ کس در جلو دروازه های روشن اداره ی بزرگ ترین روزنامه ی امریکا، یعنی «نیویورک هرالد» نمی ایستاد تا ماشین های چاپ عظیم آن را تماشا کند. در زیر دالان سرپوشیده ی تالار ماشین ها، تنها گروهی از بچه های روزنامه فروش منتظر بودند که آخرین شماره ی عصر آن روز را برای فروش به دست شان بدهند. این بچه ها برای کشتن وقت با یک سکه ی کوچک شیر یا خط بازی می کردند. آنان مگر در آن لباس نازک و کهنه و ژنده ی خود از سرما رنج نمی برند؟ نمی شد گفت، چون چشمان شان برق می زد، چهره شان از تماس با هوای سرد گل انداخته بود، و به نظر می رسید که ماندن دایم شان در کوچه ها و مبارزه شان با گرما و سرما ایشان را آسیب ناپذیر کرده بود. در چند قدمی گروه کودکانی که شیر یا خط بازی می کردند پسرک ده دوازده ساله ای ایستاده بود که اندامی لاغر و ظریف و حلقه های موی طلایی رنگی داشت. پسرک با چشمانی کاملا باز، از ورای یکی از پنجره های تالار، به ماشین عظیمی خیره شده بود که به چاپ دو رنگ اختصاص داشت و با حرص و ولع صورتش را به شیشه چسبانده بود. چه منظره ی زیبائی بود! ماشین چاپ هم چون غول افسانه ای و با دقت و سرعتی حساب شده ورقه های بزرگ کاغذ رنگین را پشت سر هم از شکم خود بیرون می داد. و جوانک خردسال که مجذوب آن صحنه شد بود با تمام هوش و حواس خود در پی این بود که به طرز عمل این ماشین و یا به اصطلاح به «مکانیسم» آن پی ببرد و سر از کار تحسین انگیز تکنیک نو درآورد. با شور و هیجان با خود می اندیشید: «آه! ای کاش من هم می توانستم با چنین ماشینی کار بکنم!... ای کاش خودم چنین ماشینی می داشتم!» وقتی روزنامه های خود را در «برادوی» می فروخت این احساس را داشت که خدمتگزار یک غول مکانیکی است، غولی که به شیوه ای اسرارآمیز بر آدمیان مسلط است. آن گاه احساسی از غرور همراه با شعور و درک ارزش خود، ذهنش را می انباشت و او را که پسرک روزنامه فروش حقیری بیش نبود به بالای سر جمعیت می برد ... ساعت دیواری اداره ی روزنامه هفت ضربه ی پی در پی نواخت. با شنیدن این صدای پر طنین فلزی، بچه از نگاه کردن به ماشین ها دست کشید و گوش تیز کرد. او با ترکیب آن ساعت دیواری به خوبی آشنا بود و آن را دوست می داشت. ساعت اسباب جالب و با شکوهی بود مانند همه ی چیزهای دیگری که در عمارت روزنامه وجود داشت. بر بالای سر در بلند ورودی عمارت دستگاهی بود که دو دست فلزی به بزرگی و اندازه ی طبیعی از آن بیرون می آمدند و با چکش های بزرگی بر یک صفحه ی فلزی، به همان تعداد ضربه که ...

نویسنده: اچ . دمی نیک مترجم: محمد قاضی انتشارات: نیلوفر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پسرک روزنامه فروش - دمی نیک" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل