محصولات مرتبط
کتاب بر بنیادهای هستی سومین جلد از مجموعهی پَتَش خُوآرگَر نوشتهی آرمان آرین، توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
در جلد سوم مجموعهی پَتَش خوآرگر می خوانیم که چگونه عشقی پاک و بی مانند میان دختر شاه پریان و مردی نیمه اهریمن، نیمه انسان ولی پاک نهاد شکل می گیرد. پتش خوارگر، در پی تلاشش برای نابودی اهریمنان، "هیلای دری" شاهدخت پری وشی که در دست اهریمنان گرفتار شده بود را نجات داد. سپس هر دو شیفته و دلباختهی یکدیگر شده با هم ازدواج کردند. "اوروَسارَ" شاه پریان با این ازدواج مخالف بود و آن ها طی اتفاقاتی به شهری دور دست در نزدیکی چرات رفتند تا به زندگیشان ادامه دهند. از طرفی ماهداد (پسر وزیر مانوش شاه) که بر اثر سقوط از بالای قلعهی پتش خوآرگر به فلج شده بود، توسط "پیتَوُنَ" جادوگر مطلع شده بود اگر گوی فره را به دست بیاورد و به آن دست بکشد شفا می یابد؛ بنابراین ماهداد با بخشیدن مقدار قابل توجهی زر و سیم به پیتون، از او خواسته بود آراستی را که با فره در ارتباط بود برایش پیدا کند و در عوض پول و جواهرات بیشتری دریافت کند. حالا پیتون، که زمانی در عوض خدمت به "از تا نس تا" نیروی اهریمنی به دست آورده بود، تمام توان و نیروهای شیطانی خود را به کار می گیرد تا آراستی و در پس او، گوی فره را به چنگ بیاورد.
مجموعهی پَتَش خُوآرگر داستانی بر گرفته از فضای "اوِستا" و "بُندَهِش" ( از کتاب های دینی کهن)بوده و در پنج جلد به رشتهی تحریر در آمده است. تا کنون سه جلد از این مجموعهی جذاب و خواندنی، به نام های حَماسه؛ سرآغاز، مردی از تبار اژدها و بر بنیادهای هستی از سوی انتشارات افق به چاپ رسیده اند. پَتَش خُوآرگر از نام کهن منطقه ای در شمال ایران که شامل قسمت هایی از سواد کوه، آلاشت، زیرآب و بخش های وسیع دیگری می شد، برگرفته شده و اسم موجودی نیمه انسان و نیمه اهریمن است که قدرت بی مانند اهورایی و اهریمنی دارد. سرزمین پهناور هفت اقلیم گرفتار حملهی دیوهایی شده که با مکر شیطان یا همان "از تا نس تا"، از بند رها شده اند تا همهی انسان ها را از بین برده و زمین را به سلطهی شیطان در آورند. انسان ها قدرت ایستادگی در برابر آن ها را نداشته و یکی یکی به دست دیوها از بین می روند. تنها راه نجات جان مردم و سرزمین اهورایی، گوی درخشانی به نام فرّه است که خداوند در زمان های کهن به پادشاهان عادل هدیه کرده بود تا به وسیلهی آن زندگی، شادی و خرّمی را در هفت سرزمین بگسترانند. اما وقتی که مانوش شاه به دست همسرش مسموم و کشته شد، گوی فرّه از دیده ها پنهان شد و با این اتفاق، شیطان قدرت گرفت. خوشی و خرمی از زمین رفت و نسل آدمی در خطر نابودی قرار گرفت. در همین اوضاع آشفته، گوی فره لحظاتی خود را به "آراستی"، پسری از روستای چی چَست نمایان می کند و از او می خواهد به جایی به نام چَرات، نزد پَتَش خوآرگَربرود و از او کمک بخواهد، چرا که فقط او توان یافتن و حفاظت از فره را دارد. آراستی به همراه چند تن از افراد شجاع و قابل اعتماد برای دیدن پتش خوآرگر راهی مکانی به نام چَرات می شوند و در پی یافتن او و نجات مردم سرزمینشان با افراد و حوادث گوناگونی دست به گریبان می شوند که داستان های هر جلد از این مجموعه را شکل می دهند.
فهرست
سه سرِ سه پوزه ی شش چشم اوروَسارَیِ شانزدهم سنگ جَبوک بنیان های شناسایی خرس پیکر ویامبورَها بلورکوه آرامش نَئِزَه خائن دیوار نقشی بر سنگی دریچه یکتایی هیلای دَری بادار چالَکی گوشه ای از بهشت یک بار برای همیشه شگفتی؛ رهایی کجاوه نشین دروازه ای به سوی دوزخ آمُل اَرِزو-شَمَنَه بَشکوچ کشتی بان کاردان جاودانگان بر بام آبگینه؛ دخت مهربان آتشانِ خیس اسبِ سپید کیانسِه فَراخکَرت ملاقات دیگر بار... گَندَرِوَیِ زرین پاشنه نبرد با صخره ها اوشیدَمَ کَنگ دژ ماهداد فرمانروای آب ها خَنَثی تی ماهیگیر، کنار دریاچه درباره ی برخی نام ها و واژه ها
برشی از متن کتاب
پیتَوُنَ غرق در فکر هایش گام برداشت و زیر نور کم رمق ماه زمزمه کرد: "گفتی اسم آن پسرک چه بود؟" زُروان داد با آهسته ترین صدایی که از حلقوم خش دارش بر می آمد گفت: "آراستی! اما فکر نکن که پیدا کردن و به چنگ آوردنش از دست آن گوی دیوانه آسان است." جادوگر جواب داد: "خوب حواست را جمع کن و به من بگو آیا چیز دیگری مانده که من ندانم؟ حتی ریزترین نکته شاید کمک کند..." زروان داد دقیقه ای خاموش ماند تا صدای قدم های شان بر خاک بلند شد و بعد گفت: "من همه چیز را از فره جای تا مَسمُغان پیر... و از آن دو سال در به دری و بعد هم آن پسرک برایت گفتم؛ عالی- جناب او را در جنگل گم کرد و نزد ما آمد و ما حوالی گردو دره، دوباره به آراستی و رفقایش رسیدیم. تَرتورنامی او را برایمان دزدید و آورد ولی بعد دوباره رفقایش او را از ما دزدیدند و آن دژ..." کوتوله ی جادوگر حرفش را برید و گفت: "این ها را گفته ای.... جز این ها آیا چیز دیگری هست که من ندانم؟" سردار شانه ای بالا انداخت و گفت: "من همه ی چیز هایی را که می دانستم برایت گفته ام... به ویژه درباره ی آن هیولای گوژپشت که توی آن دژ وحشتناک زندگی می کرد! اما به نظرم بهتر است که امشب بعد از شام یا صبح فردا از خود وزیرزاده بپرسی که آیا چیز مهمی به خاطرش می رسد که به تو بگوید یا نه؟" پیتون پری دوست خاموش ماند و به هیبت تاریک یخچال خشتی گلی نگریست که اینک در انتهای باغ و در کنج یکی از زوایای دره پدیدار گشته بود. مشعل را از پسر ساده ی باغبان گرفتند و او را همان جا گماشتند. وارد عمارت عظیم یخچال شدند و در کوچک چوبی اش را از درون چفت کردند. زروان داد نور مشعلش را بر دیوار مدور کاهگلی چرخاند و نظری بر آن سقف بلند و گنبد مخروطی و خالی انداخت و همین طور بر چاله ی بزرگی که در کف یخچال پایین رفت. آن گاه بر پله های خشتی و باریکی پا گذاشت که گرد آن محوطه ی مدور پایین می رفت. پیتون نیز در پی او شتافت در حالی که گویی در خفا، مراقب کسانی بود که او را در اندرون تاریکی ها همراهی می کردند. پنجه هایش را در هوا طوری آماده نگاه داشته بود که نیفتد با اینکه بتواند دست یاران ناپیدایش را درست سر بزنگاه بگیرد! سایه های غول آسای آن دو نفر در نور سرخ و لرزان مشعل بر دیوار و سقف می جنبید که به آخرین پله رسیدند. زروان داد نور را به دست جادوگر داد و بیل را بالا برد. با ضربه ای محکم بر تن آن پله ی گلی ترکی انداخت اما حجم یخی که بر گرد آن بسته بود کار را دشوار می کرد. مدتی به درازا کشید تا سرانجام بخشی از آن پله را شکافتند و نوک بیل را به تن آن صندوقچه ی پولادین رساندند. پیتون ذرات آخر خاک را با دستان باریک و همیشه آماده اش کنار زد و صندوقچه ی کوچک را بیرون کشید. سردار هم بیل را به کناری انداخت، کلیدها را از گریبانش بیرون کشید و به انگشتان بی تتب رفیقش سپرد. جادوگر کلیدی را که به شکل پیکر یک خرس بود میان سوراخ زنگ زده ی بالای صندوقچه تاب داد تا صدای خشکی برآمد و در آن به آهستگی باز شد... آن گاه نور آتش بر گوهرهای درشت و بی نظیری افتاد که سال ها و شاید هم قرن- ها درون آن جعبه ی خیس و تاریک خفته بودند و انتظار رسیدن آن ها را می کشیدند. پس آن دو مرد، مشت مشت، آن ها را برداشتند و لمس کردند و خندیدند. خستگی هایشان رفت و چشمانشان از رنگ های دل انگیز آن ها سیراب شد. به راستی تلالوی رنگین آن جواهرات چنان خیره کننده بود که اینک بر سقف یخچال می تابید و چشمان آن پسرِ جوان را نیز - از لای الوار های آن در کهنه - به خود خیره می کرد!...
نویسنده: آرمان آرین انتشارات: افق
آرمان آرین
آرمان آرین کیست؟
آرمان آرین از رماننویس و پژوهشگر معاصر ایرانی است که بیشتر به سبب خلق آثاری در زمینه فرهنگ و اساطیر کهن ایرانی به شهرت رسیده است. او جوانترین برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران است.
آرین علاوه بر جوایز ملی بسیار، موفق به دریافت لوح تقدیر از سی و یکمین کنگره بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) دانمارک در سال 2008 گردیده که بالاترین تقدیر برای پدیدآورندگان کتابهای کودک است. در ادامه به معرفی آثار و بیوگرافی آرمان آرین خواهیم پرداخت.
مطالعه بیشتر: آثار و زندگینامه مصطفی رحماندوست
زندگینامهی آرمان آرین
آرمان آرین متولد 10 آبان 1360 شمسی در تهران و دارای مدرک کارشناسی ارشد سینما از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران است. آرین با نگارش اثر سهگانه پارسیان و من در دنیای ادبیات شهرت یافت. او بیش از 30 کتاب به تالیف رسانده که بعضا با استقبالِ زیاد منتقدان و مخاطبان مواجه شده و جوایز و افتخارات زیادی را برایش به ارمغان داشته است.
سبک نوشتاری آرمان آرین تلفیقی از اسطورهای، معنوی و فانتزی است. هرچند از او به عنوان یک نویسنده فانتزی کودکان و نوجوانان یاد میشود، ژانرش را به فانتزی محدود نمیکند. کتابهای او موردتوجه طیف وسیعی از خوانندگان در تمامی گروههای سنی قرار دارد، به طوریکه کتاب پارسیان و من او پرفروشترین رمان در نوزدهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در سال 1385 بود.
از دیگر آثار آرمان آرین میتوان به سه گانه اَشوَزدَنگهِه، سه گانه آینده کهن، پنجگانه پَتَش خُوآرگَر و مجموعه 24 جلدی مصوّر شاهنامَگ اشاره کرد. آرین در حوزه آثار پژوهشی و تاریخی نیز کتابهایی منتشر ساخته است.
خرید کتاب های آرمان آرین از کتابانه
فروشگاه اینترنتی کتاب کتابانه مرجعی کامل و مورداعتماد برای دسترسی به انواع کتاب قصه ایرانی، رمان کودک نوجوان و... با بهترین کیفیت و قیمت است. برای مشاهده و خرید کتاب های آرمان آرین میتوانید به کتابانه مراجعه نمایید و ضمن دسترسی سریع و آسان به مجموعه کاملی از بهترین آثار این نویسندهی توانا، از تخفیفات و سایر خدمات ما بهرهمند شوید.
با خرید از کتابانه، سفارشات خود را در سریعترین زمان و با بهترین کیفیت بستهبندی در محل دلخواه تحویل بگیرید.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران