loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پادشاهی کلانمل (جنگاوران جوان: جلد هشتم)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب پادشاهی کلانمل جلد 8 از مجموعه ی جنگاوران جوان اثر جان فلنگن و ترجمه ی مسعود ملک یاری از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.

اخبار نگران کننده ای از شهر "کلانمل" واقع در غرب سرزمین "آرالوئن" ، به قصر رسیده و باعث نگرانی پادشاه شده است. ظاهرا فرقه ای اسرارآمیزی به نام "پیروان آلسیاس" وارد این شهر شده بودند. بیگانگان با ظاهری بسیار ساده و دوستانه بین مردم راه یافته و همه ی تلاششان را برای جلب اعتماد آن ها  می کردند. َبرای کودکان اسباب بازی و برای ریش سفیدهای منطقه هدایایی ارزشمند می آوردند؛ در عوض این کار هم چیزی نخواسته بودند جز مکانی برای عبادت الهه ی زرین شان، "آلسیاس". در ابتدا مشکلی برای مردم وجود نداشت اما کمی بعد از ورود این فرقه، گاوها و گوسفندان، یکی کی تلف و یا زخمی و نیمه جان پیدا می شدند، خرمن محصولات و کلبه ها به آتش کشیده شده و آب رودخانه ها و چاه ها آلوده شده بودند. سر و کله ی راهزن های مسلح و خطرناک پیدا شده بود و به مسافرانی که از کلانمل می گذشتند حمله کرده و اموالشان را غارت می کردند. ترس و وحشت همه جا را فرگرفته بود. این جا بود که فرقه ی آلسیاس راه حلی را برای رفع این مشکلات ارائه کردند. آن ها ادعا می کردند که نیروهایی اهریمنی دهکده را محاصره کرده و همه ی این ماجراها را پیش آورده اند و معتقد بودند که خدایشان قدرت از بین بردن این نیروی اهریمنی را دارد اما در ازای این کار مردم باید مقدار زیادی طلا و پول تقدیم آلسیاس می کردند تا او نیرویش افزایش یافته و مشکلات را برطرف کند. پادشاه از ترس این که این ماجرا همه ی سرزمینش را فراگیرد استاد هالت را که رنجری ماهر بود به کلانمل فرستاد. هالت بعد از کمی تحقیق متوجه شد که توطئه ای در راه است و برای حل این مشکل شاگرد کهنه کارش ویل و شوالیه ی جوان هوراس را نیز فراخواند تا به کمک هم این توطئه را برملا سازند و نه تنها کلانمل بلکه تمام سرزمین آرالوئن را نجات دهند ...

ویل از نوجوانی نزد استاد بزرگ رنجرها مرد با تجربه ای به نام هالت دوره های آموزشی را گذرانده و اکنون بعد از گذشت سال ها در مقام رنجر به پادشاه خدمت می کند. هالت و شاگردانش در زمان حمله ی دشمن یا توطئه هایی که در سرزمینشان آرالوئن رخ می دهد قبل از نیروی نظامی وارد عمل شده و موقعیت ها را خوب می سنجند؛ همچنین دوشادوش شوالیه ها در برابر دشمن می جنگند. سرزمین آرالوئن به پنجاه منطقه  تقسیم شده و هر رنجر موظف به تامین امنیت یکی از مناطق می باشد. اکنون امنیت کلانمل که از لحاظ استراتژیکی یکی از مناطق مهم به شمار می رود به خطر افتاده و رنجرها برای دفع این خطر عازم ماموریتی مهم می شوند.

 


برشی از متن کتاب


سفر یه رنجر برای رسیدن به پادشاهی کلانمل، پنج روز طول کشید. آن ها ابتدا به روستای ساحلی سلسی سفر کردند، همان جایی که هالت دست آخر کدخدا را راضی کرد تا قایقی فراهم کند که آن ها از امتداد باریک دریا به سمت هاپیرنیا عبور کنند و به اسب های شاه برسند. ابتدا ویلفرد با سفر موافق نبود و مشتاق به نظر نمی رسید. ساکنان روستا طی سال ها به نوع خاصی از خودمختاری عادت کرده بودند و از طرف دیگر به آن چه در دنیای بیرون می گذشت علاقه ی خاصی نداشتند. آن ها تقاضای هالت را نوعی تجاوز به استقلال و عاملی برای بر هم زدن جریان عادی و آرام روزمره شان می دانستند. هالت باید به ویلفرد یادآوری می کرد که اگرچه سلسی جز هیچ ملکی نیست، هنوز بخشی از آرالوئن و تابع پادشاه دانکن است و او هم یک رنجر است و نماینده ی آن محسوب می شود. همین طور به یاد ویلفرد آورد که بخشی از ناوگان ماهی گیریشان را از انهدام نجات داده و از فرار بیگانگان با مقادیر قابل توجهی طلا و جواهر و نقره که متعلق به روستاییان بود جلوگیری کرده است. سوای همه ی این ها، دسته ای افراد مسلح را از ردمونت گرد هم آورده بود تا راهزن هایی را که برای فارل کار می کردند دستگیر کنند و امنیت و آسایش را به روستا برگردانند. ویلفرد عاقبت با بی میلی و به سختی، حرف های هالت را پذیرفت و قایق و خدمه ای جورکرد تا با آن از آب ها عبور کنند و به هایبرنیا برسند. آن ها درست بیش از سپیده دم در امتداد ساحل متروکی به گل نشستند که در ناحیه ی جنوب شرقی کلانمل واقع شده بود. سه همراه همیشگی به محض رسیدن به خشکی، به سرعت سوار اسب هایشان شدند و چهار نعل به سمت جنگل های حاشیه ی ساحل شنتافتند که از دید هر رهگذری پنهان بود. ویل برگشت و نگاهی به درختان اطراف انداخت که در هم تنیده شده و آن ها را در سایه ی سیاهی فرو برده بودند. قایق دیگر از ساحل دور شده بود و فقط لکه ی کم سویی از آن به چشم می خورد که در میان امواج تاریک به سمت دریا پیش می رفت. ناخدا نمی توانست برای بازگشت به مناطق مجاز ماهی گیری وقت را تلف کند. هالت متوجه رد نگاه ناخدا شد. او گفته بود: «امان از ماهی گیرها! اون ها همه ی فکر و ذکرشون طعمه و صید بعدیه.» هوراس گفته بود: «شکارچی ها قلبشون از طلاست. خوشحال می شم از این تغار چوبی پیاده مون کنید.» مسلم بود ماهی گیرها به سختی توانسته بودند بهانه ای برای رفتن جود کنند. هالت با هوراس توافق کرده بود که البته دلیل دیگری هم داشت. او از همان لحظه ای که قایق ساحل امن را ترک کرده و از آب های آرام لنگرگاه فاصله گرفته و به سمت پهنای مواج دریا غوطه ور شده بود، دلش به هم خورده بود. از طرفی بوی نای ماهی های گندیده هم سبب شده بود که در طول سفر، از دیواره ی قایق روی دریا خم شود و نرده ها را محکم بگیرد و مدام استفراغ کنند؛ دیگر رنگ به رو نداشت.

(پرفروش ترین به انتخاب نیویورک تایمز) نویسنده: جان فلنگن مترجم: مسعود ملک یاری انتشارات: افق

جان فلنگن


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پادشاهی کلانمل (جنگاوران جوان: جلد هشتم)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل