کتاب ویزای کوه قاف - میراسدالله

کتاب ویزای کوه قاف به قلم علیرضا میراسدالله و طراح مرغ ها مهدی سحابی در نر مرکز به چاپ رسیده است.

سال ها پیش یک هدد و یک طوطی و یک کبک و یک موسیجه و یک دراج و یک قمری و یک فاخته و یکباز و یک طاووس و یک صعوه و یک مرغ زرین و یک هما و یک بط و یک بوتیمار و یک تندباز و یک تذرو و یک کوف و دوازده مرغ دیگر دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند به کوه قاف سفر کنند و سیمرغ را از نزدیک ببینند.

(در واقع عذاب می کشیدند از این که مثل بقیه حیوانات شاهی برای خودشان نداشتند و می خواستند هر طور که شده بندی به پر و پای خودشان ببندند.)

شرح حال این مرغ ها در کتاب های زیادی آمده. هفت وادی سخت را طی می کنند و به کوه قاف می رسند و تازه می فهمند که هیچ سیمرغی آن جا نیست!

اما برای آن که آبرویشان نرود همه جا جار می زنند که سیمرغ را دیده اند. بعضی عقیده دارند او همان مجموع سی مرغ است که همدل و هم سفر شدند. (از متن کتاب)

برشی از متن کتاب

عبور از مرز: کندی حرکت پرنده ها به علت پیری و خستگی باعث شد که هفته ها طول بکشه تا به مرز برسند. اونا فکر می کردند بازم لب مرز دستگیر می شن. حتی کبک بدون این که کسی بهش فرمان ایست بده یا به سمتش شلیک کنه، خودش بال هاش رو بالا برد و مثل دفعات قبل سقوط کرد. اما این بار وقتی مرزبان ها دیدند که پرنده ها، کارت پایان خدمت، گذرنامه معتبر، ویزای دراز مدت و پول حسابی دارند، نه تنها دستگیرشون نکردند بلکه زیر بال و پر کبک و چند تا پرنده کور و چلاق دیگه رو هم گرفتند و به سلامت از مرز ردشون کردند. اون ور مرز دشت های سر سبزی بود که پرنده ها رو به هیجان آورد. اونا با جون تازه ای که گرفتند، با انگیزه بیشتری دنبال هدهد پرواز کردند. اما مگه یک دشت سرسبز چقدر یک مرغ رو سرگرم می کنه؟ پرنده ها بعد از این که چند روزی با سبزی دشت زیر پاشون حال کردن یکی یکی به خودشون اومدن که ای بابا سبز یا زرد، دشت یا کویر چه فرقی می کنه؟ مرغ باید دلش خوش باشه همین شد که بازم سگرمه هاشون رفت تو هم. اونا همین جوری اخمو رفتن و رفتن، تا بالاخره رسیدن به یک کوه بلند که با همه کوه هایی که دیده بودند فرق داشت. هما آهسته در گوش طاووس گفت: برادر این کوه قاف نیست؟ طاووس چشماش رو تنگ کرد و جواب داد: چرا، فکر کنم خودشه.

نویسنده: علیرضا میراسدالله طرح مرغ ها: مهدی سحابی انتشارت: مرکز